امام کیست؟

امام علیه السلام در نظر مکتب تشیع «ما جویاى که هستیم؟»ما دلشده،به دنبال امام مى‏رویم و سراغ امام مى‏گیریم و امام مى‏جوئیم.

«امام کیست؟و چه اثرى در زندگى معنوى و مادى ما تواند داشت؟»من به واقع نتوانم شناخت اما توانم بیان آنکس را که به صدق و معرفت،تالى پیمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بود و اشرف نوع بنى آدم،و وصى بلا فصل مسلم،امیر مؤمنان على علیه السلام بود و رهبر عارفان کشش بخش دل و جان،و ادب آموز انس و جان،یاد آرم و نقل به مضمون کنم،باشد که روانها را آشنایى دهد و براى دید اهل بصیرت،نمایى روشن پیش آورد. امیر مؤمنان علیه السلام به طارق بن شهاب‏«که طریق آسمان امامت مى‏جست و پیش شهاب(1) مى‏گرفت تا مگرش موسى‏وار«بقبس من النار»رساند و از آن نار،ره به کوى نور الانوار یابد،فرمود:

«امام،کلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است (2) و نماینده خواست آفریدگار (3) .

امام،نور یزدان است،و واسطه معرفى درست‏خلاق جهان (4) .

امام،آیت کردگار است و نشانه خاص پروردگار.

او را خداى بر مى‏گزیند و از همگان برتر و بهتر مى‏داند،و آن علم و توفیق و کمال که شایسته مقام امامت است،در او مى‏نهد و سپس‏«طاعت و ولایت وى‏»را بر همه آفریدگانش واجب میکند (زیرا خیرشان در اطاعت اوست و کمالشان وابسته قبول ولایت او.)

از آن پس،نماینده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمین‏«امام‏»است.

تمام بندگان خداى در عالم تکوین و تشریع،پیمان‏دار آنند که از این‏«وجود عزیز»بهره گیرند و از رهبرى و هدایت او،به جان،استقبال کنند.

هر که بر او پیشى گیرد و بى‏فرمان وى،کارى انجام دهد،نافرمانى خداى کرده و از مرز ایمان،به در رفته است.

امام،هر چه را خدا خواهد،کند و همان که ایزد متعال خواهد،دلخواه او همانست.

بر بازویش به خط قدرت نوشته :«و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا» (5)

آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى باید یکسر به او دیده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقیقا پیروى کند،و طالب داد و سلامت نفس،بایست در پى او رود و پاى، جاى پاى او نهد تا بدان میزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه قسط و عدل تواند.) (6)

براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده که سرى به آسمان دارد و پائى بر زمین،و بدین روشنى و نور،امام تواند باطنها را بیند و نهانیها را آگهى یابد و آنچه در عالم است‏شناسد و همه موجودات ملکوتى و برتر از آنرا نیز مشاهده کند،و مهم‏تر از همه،اعمال بندگان خدا را واقف شود (و نظارتى که مقام امامت را شاید،بر جهان و جهانیان داشته باشد،و به موقع و به جا،هدایت و دلالت‏خیر نماید.)

امام،سخن پرندگان هم داند،و کلام غیر آدمى نیز شناسد،و بدین سبب‏«ولایت‏بر آنان‏»هم مسلم اوست.

امام،وجودى است که خداوند،شایسته وحى خویش دانسته،و لایق اطلاع از مسائل غیب شناخته،و به کلمه خویش مؤیدش ساخته،و حکمت‏خاصه‏اش بدو تلقین فرموده،و دل وى را جایگاه ظهور شیت‏خویش نموده،و او را سلطنت و چیرگى به عالم بخشیده،و امارت و فرمانروائى جهان داده،و همه را محکوم طاعت او گردانیده.

امامت،میراث انبیاست و مرتبه اصفیا،خلافت‏خدائى است و جانشینى به تمام معناى رسولان الاهى.

و همین مقام است که‏«ولایت و سلطنت‏»از آن خیزد و«هدایت و عصمت‏»از آن تراود،و چنین مرتبه‏اى، حقیقت‏نماى کامل دین است و از هر میزان و مکتبى،بهتر و عالى‏تر تواند رهبرى جانهاى کمال جوى کند.

امام،دلیل راهروان طریق حق است،و نور بخش هدایت طلبان.

امام،راه سالکان کوى خداست و خورشید نور افشان دلهاى آشنا.

ولایت او مایه نجات است و طاعت او لازمه واقع حیات،و مددکار عالم بعد از ممات.

همین‏«ولایت‏»،مؤمنان را عزت دهد و گنهکاران را سبب شفاعت گردد،محبان را رهائى از بلا و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و کامیابى رساند.

آرى‏«ولایت‏»شاخص‏ترین علامت اسلام است،و برترین نشانه استسلام،کمال ایمان بدان وابسته،و شناخت‏حدود و احکام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن کند و حرام از حلال،او به درست‏باز نماید.

و چنین مرتبه‏اى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز کسى که خدایش برگزیده و لایق شناخته، حائز نگردد،و غیر آنکه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حکمت‏بخشیده واجد نشود.

پس منظور از«ولایت‏»،حفظ مرزهاى‏«اخلاق و دین و انسانیت‏»است و چاره‏سازى نیکو براى امور«دنیوى و اخروى‏»و روزگار را چنان گذراندن که شایسته‏«آدمیت و کمال‏»باشد.

امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدایت‏خواهان،دلیل و راهنما.

نمودار عالى این مرتبت را وجود على بن ابى طالب و یازده فرزند گرامیش علیهم السلام صورت بود داد،از آنجا که به حق واقع،مرکز دایره ایمان بودند،و قطب حقیقى وجود،و آسمان جود،و شرف موجود، آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و مبناى تعالى و کمال.

وه!که امام،چراغ پر نور هدایت است و راه روشن سعادت.

امام،آب حیات بخشى است که پیاپى فرا رسد (7) و دریائى است که دمادم،فزونى گیرد و غوغا کند (8) .

امام،ماه تابان است و ابر پر باران.

آنگاه که مهالک،دیده‏ها را کور سازد،او راه نماید و دست گیرد،و زمانى که تارهاى حیات،نومیدى فراهم سازد،او شمع به میان جمع آورد و همه را امید بخشد.

بحر وجود او را کرانه نیست،و شرافت ذاتش را توصیف ممکن نى،و دست و دیده‏ها را وصول به دامن و جانش میسر نه (9) .

او چشمه جوشان است و بوستان وسیع و بى‏کران (10) ،و فزاینده نشاط جان (11) .

وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و کالاى رابح و راجح.

روش مستقیم،او نماید،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او کند،و در پیش آمدهاى سخت،او مدد رساند.

حاکم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفریدگان،از جانب خدا،او نگهبانى کند و امین خدا بر حقایق،هموست.

رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهده‏دار است،و تا هر جا که مرز حکومت‏خدائى وسعت‏یافته، مسند دار قضا و داورى (12) ،اوست.

ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاکم نگردد،و باطن او را هیچ فهم و درکى،به درست نشناسد، مثل و مانندش،عصر او بخود نبیند،و کس،درجه و مرتبت وى،هرگز نیابد.

او پرتو جلال کبریاست و شرف ارض و سماء.

عقل را تفکر در مقامش،حیرت دهد،و مغز را توجه به کمالش،مبهوت کند.

(زیرا که شعور را اساس،احساس است و قیاس،و امام،هم از این حد برتر است و هم از آن میزان،فراتر) » (13)

بویژه،امام زمان علیه السلام که خلاصه صفات و کمالات همه انبیا و اوصیاى حق است و مکتب وى، جامع جمیع درسهاى تعالى و رشد.

تمام پیمبران،مقدمه ظهور نبى خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بودند،و راه فهم کتاب دانشگاهى وى را،هموار مى‏کردند،و جانها را آماده درک آن مى‏ساختند تا فراز آید و«دین کامل‏»را به جهان و جهانیان اعلام دارد.

ولى هم اکنون پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و یازده امام و وصى او علیهم السلام منتظر آنند که‏«حجت‏بالغه منتظر»آید،و آن درسها که داده‏اند و آن تعلیمات که به هر فرصت،اظهار نموده‏اند، صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع که خداوند،از نظام هدایت داشت،نمایان سازد.

آرى،او،تحقق بخش هدف انبیا و اوصیا است،و مقصود الاهى و منظور خاص اوست،او براى اصلاح کامل جهان انسانى قیام خواهد کرد،و بساط اهریمنى و شر،به هم خواهد زد،و این همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد.

ما نیز به دنبال همه پیمبران و اوصیاى ایشان،با دلى شوریده،ایستاده و نگران راهیم تا کى آن‏«دولت عدل و صلاح‏»آغاز شود،و آن دوره‏«کمال و فلاح‏»فرا رسد،طالبان را جانى دیگر بخشد،و مشتاقان را توانى بیشتر دهد.

به خدا که اگر مى‏دانستیم عدم حضور امام،چه دردها به وجودمان داده؟

و چه زیانها به فهم و شعورمان رسانده؟

و چه اختلاف در میانمان افکنده؟

و چه بى‏سامانى،در اجتماعمان فراهم آورده؟و چقدر شناخت راه حق را دشوار کرده؟

و چه شبهه‏ها ایجاد نموده؟

و چه اضطرابها و انحرافهائى را موجب شده؟

و چگونه مؤمنان،خوار گشته‏اند و فاسقان،عزت یافته‏اند؟

اهل دین را پریشانى و غربت،سراپا گرفته،و خواستاران هدایت را همه بال و پر شکسته،به خدا که اگر این همه عقب ماندگى از صلاح و رشد را در مى‏یافتیم،و آن همه نقص و عیب را درک مى‏کردیم،و اثر امام را در اجتماع مسلمین مى‏شناختیم،و چاره همه بیچارگى‏ها را در حضور او مى‏دانستیم،از فراق وى،فریاد مى‏کشیدیم،و شب و روز به زارى از خداى،طلب ظهورش مى‏کردیم،و لب به خنده نمى‏گشادیم و در غیبت او به هیچ امرى،شادمان نبودیم.

اکنون هم از خداى منان،استدعا مى‏کنیم و به جان مى‏خواهیم که امام ما را اجازه ظهور بخشد و به یمن مقدم او،ارواح ما را صفا و پاکى دهد و به عزت و اثر وجودى وى،زندگى ما را با عدل و ایمان و عمل صالح همراه کند و به قدرت تعلیم او،این در راه ماندگان را به علم و فهم و کمال رساند.

پى‏نوشتها:

1.نمل:7 اذ قال موسى لاهله انی آنست نارا سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون (یا شعله‏اى از آتش گرفته مى‏آورم تا گرم شوید) .

2.وجه الله.

3.وجه الله.

4.حجاب الله.

5.انعام:115.

6.حدید:25 لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... .

7.الماء الثجاج.

8.البحر العجاج.

9.فلا تناله الایدی و الابصار.

10.الروضة المطیرة.

11.الروضة المطیرة.

12.و محجته فی ارضه و بلاده.

13.مضمون قسمتى از فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام در پایان ج 3 تفسیر البرهان.

على معیار کمال صفحه 120