سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عباس بن علی(به عربی: العباس بن علی بن ابی طالب) پدرش علی بن ابی‌طالب و مادرش ام‌البنین است. او در چهارم شعبان سال 26 ه.ق متولد شد او را به سبب زیبایی چهره‌اش، قمر بنی هاشم لقب داده بودند. وی در 10 محرم در کربلا کشته شد.

زندگی

کنیه‏ اش ابوالفضل است و در میان شیعیان ملقب به قمر بنی هاشم و سقای کربلا علمدار حسین و غیره‌است. طبق روایات شیعه او جوانی دلاور، زیبا و بلند قد بود. او در جنگ‌های صفین و نهروان در کنار پدرش علی جنگیده‌است . او یکی از چند نفری است که در بین شیعیان به باب‌الحوایج معروف می‌باشند.

«

و همانا برای عمویم عباس منزلتی است در روز قیامت که تمامی شهدا بر وی غبطه خواهند خورد.[1]

 »

برادران، همسر و فرزندان

او سه برادر به نام‌های جعفر، عبدالله و عثمان دارد که تمامی آنان در روز عاشورا سال 61 ه.ق در کربلا کشته شدند . او با لبابه دختر عبیداللّه‏ بن عباس ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نام‌های عبیداللّه‏ و محمد شد. محمد در سن پانزده سالگی در روز عاشورا در کربلا کشته شد و عبیداللّه‏ قاضی مکه و مدینه بود.

آرامگاه

آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه حسین بن علی در کربلا قرار دارد شیعیان ما بین آرامگاه او و حسین بن علی را بین الحرمین می‌نامند. توسعه و بازسازی حرم وی در زمان شاه طهماسب صفوی و سپس نادر شاه صورت گرفت. پس حمله وهابیون به کربلا مجددا برای بازسازی آن توسط فتحعلی شاه انجام گردید.[2]





      

ابوذر غفاری از اصحاب پیغمبر اسلام و از مهاجران است. او پنجمین مردی است که اسلام آورد. مدّتی در مکّه نزد پیامبر بود و سپس در میان قبیله خود غفار به موعظه اسلام پرداخت. پس از هجرت محمّد به مدینه، ابوذر نیز به مدینه آمد. بعد از مرگ محمّد، تا وقتی که علی با ابوبکر بیعت ننمود، ابوذر نیز بیعت نکرد.

 

ابوذر پیش از اسلام آوردن

غفاریها قبیله ای راهزن بودند که در مسیر دریای سرخ سکونت داشتند . اعراب در عصر جاهلیت بر این اتفاق بودند که در ماههای حرام به کسی تجاوز و یورش نشود، اما غفاریها به این موضوع اعتنا نمی کردند . به این دلیل ابوذر به همراه خانواده اش از قبیله خود جدا شدند .

 

اسلام آوردن ابوذر

بخاری در صحیح خود، مسلمان شدن ابوذر را این چنین بیان کرده است: روزی ابوذر با خبر شد که مردی در مکه ادعای پیامبری می‌کند . او برادرش انیس را به مکه فرستاد تا از این ماجرا با خبر شود . برادرش پس از بازگشت به نزد ابوذر، کردار و رفتار محمد را تشریح کرد . ابوذر کنجکاوتر شد و خود به مکه رفت. وی مدتها در مکه بدون جا و مکان بود که روزی علی بن ابی طالب را دید و علی او را به منزلش برد و ابوذر علت حضورش در مکه را به او گفت . حضرت علی او را نزد محمد برد و مسلمان شد. ابوذر پس از ایمان آوردن، نزد قریش رفت و شهادت داد که خدایی جز الله وجود ندارد. قبیله قریش نیز او را به شدت کتک زدند .

 

ابوذر در زمان خلفای نخستین

پس از وفات پیامبر که خیلی از صحابه، پست و مقام هایی را به دست آوردند، او به هیچ وجه سمتی نداشت چون امارت و سلطنت را فساد و گمراهی می دانست، بطوریکه حتی ابوموسی اشعری را به دلیل پذیرفتن امارت سرزنش می کرد . ابوذر فردی صریح اللهجه بود و بدون تعارف صحبت می کرد، به خاطر همین عده ای از او دوری می کردند . او همزمان با وفات ابوبکر به شام رفت و در عصر خلافت عمر بن خطاب خبری از او در دست نیست .

در زمان خلافت عثمان، ابوذر دوباره خبرساز شد . او، معاویه (والی شام) را به مال اندوزی و ثروت اندوزی متهم کرد . معاویه از ترس درگیری با او، به عثمان نامه نوشت . عثمان ابوذر را به مدینه فراخواند و با هم گفتگو کردند اما به جایی نرسیدند . عثمان هم، او را از مدینه به ربذه اخراج کرد .

به گفته ناصر گذشته در دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چون ابوذر رهسپار ربذه شد، علی بن ابیطالب و برخی از نزدیکانش -به رغم منع عثمان- به مشایعتش رفتند و علی در خطبه ای شیوا به ستایش از ابوذر و نکوهش از عثمان و یارانش پرداخت و این پشتیبانی علی از ابوذر، موجب مشاجره ای شدید میان او و عثمان شد.

سرانجام وی در سال 652 میلادی (32 هجری قمری) در صحرای ربذه درگذشت.

دکتر شریعتی از ابوذر، با عنوان خداپرست سوسیالیست یاد کرده است .

 





      

 هر انقلات وهر فعالیت اجتماعى به یک سلسله شرایط و موقعیت هاى عینى وخارجى بستگى دارد که بدون فراهم شدن آن شرایط نمى تواند به هدفش برسد. اگر چه قسمتى از شرایط وموقعیت هاى انقلاب مهدى(عج) آسمانى وخدایى است وجنبه آسمانى دارد، اما اجراى کلى ماموریت وى، به گرد آمدن شرایط عینى وخارجى وابسته است.

همان گونه که آسمان چشم به راه ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد، وآنگاه نداى آخرین رسالت آسمانى را از سوى پیامبر اکرم(ص)  بشنود؛ این انتظار، یعنى اجراى برنامه الهى هم مستلزم تحقق موقعیت هاى عینى وخارجى است، یا عواملى است مانند محیط مساعد وفضاى عمومى مناسب ویا بعضى ویژگیهاى جزیى که جنبش دگرگونى بخش از لا به لاى پیچ وخم هاى جزیى، در جستجوى آن است.

سنت تغییر ناپذیر خداوند سبحان، بر این است که اجراى انقلاب اسلامى حضرت مهدى (عج) نیز به موقعیت هاى خارجى وپذیرنده اى که محیط مساعد وفضاى عمومى را براى درک وپذیرش انقلاب آماده مى سازد، وابسته باشد، وبه همین دلیل هم بود که اسلام پس از گذشت چندین سده از پایان یافتن کار انبیاى پیشین وایجاد خلأ تلخ چند صد ساله، ظاهر شد. خداوند با همه توانایى اش، در هموار ساختن تمامى مشکلات راه رسالت پیامبر، وایجاد محیط مساعد براى ابلاغ این رسالت، نخواست چنین شیوه اى را به کار گیرد، بلکه با ابتلا وآزمایش، که تکامل بخش انسانند کار کلى انقلاب الهى را به گونه اى طبیعى وبر بنیادها وعوامل اجتماعى صورت داد.

البته این ویژگى، مانع نیست که گه گاه، در پاره اى از جزئیات دخالت خداوندى، از راههاى غیر عادى انجام پذیرد، زیرا جزئیات در ساختن محیط مساعد نقش اساسى ندارد وفقط گاهى براى حرکت در محیط مناسب، لازمند، یارى هاى وتوجهات عینى اى که خداوند متعال در لحظات دشوار به رهبران الهى مى فرماید، از این گونه است، براى پاسدارى رسالت ابراهیم آتش نمرود را بر او سرد وسلامت مى کند، ودست آن مرد یهودى که با شمشیر بر بالاى سر پیامبر ایستاده، از حس مى افتد وتوانایى حرکت وتکان را گم مى کند، یا باد شدیدى مى وزد وپرده هاى دشمنان حق را که در روز خندق، مدینه را محاصره کرده اند، از بیخ وبن بر مى اندازد؛ وهراس در دل آنها مى افکند. اما همه ى اینها از یک سلسله امور جزئى وکم در لحظاتى قاطع، فراتر نمى رود، وباید پیش از این کمکها، زمینه وفضایى مساعد براى دگرگونى عمومى موجود باشد.

اکنون در پرتو همین مبانى، وهمساز با موقعیت هاى عینى وخارجى، موضع گیرى امام مهدى (ع) را، بررسى مى کنیم. مسلما انقلاب امام(ع) نیز، مانند هر دگرگونى اجتماعى دیگر، از جهت اجرا به موقعیت هاى اجتماعى بستگى دارد؛ که باید همساز با آن موقعیت هاى معین، پیش آید. زیرا حضرت مهدى (عج) خود را براى اقدامى اجتماعى ودر سطحى محدود، آماده نکرده، بلکه رسالتى که از سوى خداوند براى او تعیین شده، دگرگون ساختن همه جانبه گیتى مى باشد، به صورتى که همه افراد بشر از تاریکی هاى ستم وبیداد، به فروغ دادگرى راه یابند.

براى چنین دگرگونى بزرگى، تنها یک رهبر شایسته، کافى نیست، زیرا ویژگی هاى یک رهبر شایسته را پیامبر (ص) در همان روزگار سیاه در خویش داشت، بلکه علاوه بر رهبر شایسته، نیازمند یک محیط جهانى مساعد ویک فضاى عمومى مناسب نیز هست تا موقعیت هاى خارجى مطلوب را براى انجام انقلاب جهانى آماده سازد.

از دیدگاه انسانى که بنگریم، باید (احساس نابودى مداوم) در انسان متمدن ایجاد شود ویک انگیزه اساسى در درونش پدیدار گردد ورسالت دادگرانه مهدى (عج) را بپذیرد وتنها با تجربه هاى اجتماعى، مدنى وسیاسى گوناگون امکان دارد چنین احساسى در درون انسانها جاى گیرد، زیرا با تجربه مکتبها و... مى تواند بار گرانى از نقاط منفى به دوش خود بیابد ونیازمندی هاى او را به یارى جویى از سرشت پاک وجهان نهان آشکار سازد.

از دیدگاه مادى نیز، شرایط موجود، در زمان ظهور، براى انجام رسالت مهدى (عج)، بر تمامى جهان، باید آمادگى وتوانایى بیشترى داشته باشند، تا در روزگارى همچون زمان غیبت صغرى؛ زیرا که بخش هاى جهان به یکدیگر نزدیک شده، ارتباط وپیوند میان انسانها بهتر انجام مى گیرد. ارتباط وپیوندى که دستگاه رهبرى مرکزى، براى پرورش مردم، بر بنیاد رسالت؛ به آن نیاز دارد). (1)

پی نوشت ها :

(1) بحث حول المهدى، شهید آیه الله صدر، ص 75?





      

3 نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد ، قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است . البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ، ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است . اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر . حتی من در قم ، در مجلسی که به نام آیه الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند ، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم بما برگرداند ؟ !

اولا لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیا اصلا این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست ، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند ، ذکر می کرد ، بجز برای علی اکبر . فاستاذن فی القتال اباه فاذن له 14 یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها که سروده نشده ! از جمله این شعر که می گوید :

خیز ای بابا از این صحرا رویم

نک بسوی خیمه لیلا رویم

4 نمونه دیگری در همین مورد را که خیلی عجیب است من در همین تهران ، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم . گفت بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد ، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد .یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد ! این را گفت و یکمرتبه زد زیر آواز :

نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طریق التفت ریحانا

من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم . این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست ، بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا می خوانده .

تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ؟ آنها که نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه می گویند العیاذ بالله زنهای اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند . این حرفها یعنی چه ؟ !

5 از این بالاتر ، ( حاجی نوری ) می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف 5 خواند و با عجله هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند .

مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی دادند ، ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بیندازید ، من می خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در اینجا ، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمی شود به گور برد !

شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها از یک افراد در سطح خیلی پایین می شنویم که مثلا می گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد که مجال نماز خواندن نیست ! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم . یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمی شد عروسی قاسم نو کدخدا ، یعنی نو

داماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد .

حاجی نوری می گوید ملا حسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضیه صددرصد دروغ است .

اگر سیدالشهداء (ع) بیاید و اینها را مشاهده کند ( البته او در عالم معنا که می بیند ، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ) ، می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا چنین اصحاب و یارانی نداشته است .

مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است ، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید ، هاشم مرقال بود ، در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود . در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود .

آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا بقول بعضی سر امام حسین را برید ، نیزه ای داشت که شصت فرع بود . گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود ! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود . ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که چنین یارانی نداشته است . و یا زعفرجنی جزو یاران امام حسین است . اما دشمنانی ذکر می کنند که نبوده است .

در کتاب اسرار الشهاده ملا آقای دربندی نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود . باید سؤال کرد اینها از کجا پیدا شدند ؟ اینها همه در کوفه بودند ، مگر چنین چیزی می شود ؟ ! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت !

با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند ، و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، کشتن سیصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد . بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است !

همین طور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد .

پس حرف این مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور کنیم که می گوید : اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند ، باید بر مصائب جدیده ابا عبدالله بگرید ، بر این دروغهائی که به اباعبدالله علیه السلام نسبت داده می شود ، گریه کند .

6 نمونه دیگر ، اربعین است . اربعین که می رسد ، همه ، این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند این طور است که اسراء از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین هم با جابر ملاقات کرد . در صورتی که بجز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سید بن طاووس در کتابهای دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تایید نکرده است ، در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تایید نمی کند ، ولی مگر می شود این قضایائی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت قبر امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد . موضوع تجدید عزای اهل بیت نیست ، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست ، اصلا راه شام از کربلا نیست ، راه شام به مدینه ، از همان شام جدا می شود .

7 متاسفانه حاجی نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین (ع) نقل می کند . می گوید : در روز عاشورا وقتی که برای اباعبدالله یاوری باقی نماند ، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین العابدین (ع) رفتند . حضرت امام زین العابدین (ع) فرمود : پدرجان ! کار شما و این مردم به کجا کشید ؟ ( یعنی تا آن وقت امام زین العابدین بی خبر بوده است ) ! فرمود : پسر جان به جنگ کشید . امام زین العابدین فرمود حبیب بن مظاهر چطور شد ؟ فرمود : قتل . زهیربن القین چطور شد ؟ قتل . بریربن خضیر چطور شد ؟ قتل . هر کس از اصحاب را که اسم برد ، فرمود کشته شد . بعد بنی هاشم را پرسید ، قاسم بن حسن چطور شد؟ برادرم علی اکبر چطور شد؟ بر عمویم ابوالفضل چه شد ؟ . قتل . این ، جعل است ، دروغ است . امام زین العابدین که العیاذ بالله آنقدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است . تاریخ می نویسد حتی در همان حال امام حرکت کرد و فرمود عمه ! عصای مرا با یک شمشیر بیاور . یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است ، شخص امام زین العابدین (ع) است .

8 بنابر یکی از دو روایت ابوالفضل در روز عاشورا جلو می آید ، عرض می کند برادرجان به من اجازه بفرمائید ، این سینه من تنگ شده است ، دیگر طاقت نمی آورم ، می خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم .

من نمی دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد ، خود اباعبدالله بهتر می دانست . امام فرمود برادرم حال که می خواهی بروی ، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری . لقب " سقا " ، آب آور ، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود ، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد . این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند ، نه ، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند ، ولی در این خلال توانستند یکی دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند ، حتی غسل کردند ، بدنهای خودشان را شستشو دادند .

زیرنویسها :

1 مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی

2 در شبهای عید غدیر آقای دکتر شریعتی یک بحث بسیار عالی راجع به این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان سازی و قهرمان پرستی آن هم بشکل خارق العاده و فوق العاده ای هست ، ایراد کردند .

3 اصول کافی جلد ، 1 صفحه 32 کتاب فضل علم ، بصائر الدرجات صفحه 10.

4 بحار الانوار ج 44 صفحه 381 ، تحف العقول صفحه 176 ، اللهوف صفحه 33 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه .5

5 مناقب ابن شهرآشوب ج 4 صفحه 110 ، اللهوف صفحه 50 ،بحارالانوار جلد 45 صفحه 50 ،کشف الغمه ج 2 صفحه 32

6 بحارالانوار ج 44 صفحه 381، اللهوف صفحه 33، تحف العقول صفحه 176

7 بحار الانوار ج 44 صفحه 366 ، اللهوف صفحه 25

8 اللهوف صفحه 41 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه 7 ، تاریخ شام ابن عساکر جلد 4 صفحه 333 ، مقتل الحسین مقرم صفحه 287 ، ملحقات احقاق الحق ج 11 صفحه 624 و 625 ، نفس المهموم ص 149 ، تحف العقول ص 174

9 همان مدرک

10 مفاتیح الجنان ، زیارت امام حسین علیه السلام در شبهای عید فطر و قربان

11 مرحوم آقامحمدعلی پسر مرحوم وحید بهبهانی که هر دو مردان بزرگی بوده اند . مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیدا کرد .

12 آیه به طور کامل این است : فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین »یعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده . سوره قصص . 21

13 آیه بطور کامل این است : و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل »و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید . سوره قصص . 22

   
   
 
 
 
      محمد صالحی
منبع : حماسه حسینی ج 1 ، ص 20 تا 65
توضیح : بخاطر دسته بندی مطالب ، بعضی از پاراگرافهای مرتبط ، جابجا شده و کنار هم قرار گرفته است .




      

? مقدمه :

آنچه که من می گویم غالبا یا همه آن ، همانهایی است که مرحوم حاجی نوری 1 هم از آنها ناله کرده است ، و حتی صریحا این مرد بزرگ می گوید : امروز باید عزای حسین را گرفت اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغهائی است که درباره حادثه کربلا گفته می شود و هیچکس جلوی این دروغها را نمی گیرد . برای مصیبت حسین بن علی باید گریست ، ولی نه برای شمشیرها و نیزه هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد ، بلکه به خاطر دروغها . و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه ای به من نوشته و از روضه های دروغی که در هندوستان خوانده می شود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که کاری بکنم و کتابی بنویسم که جلوی روضه های دروغ در آنجا گرفته شود .

بعد مرحوم حاجی می نویسد : این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوانها وقتی به هندوستان می روند دروغ می گویند ، نمی داند که آب از سرچشمه گل آلود است و مرکز روضه های دروغ ، کربلا و نجف و ایران یعنی همین مراکز تشیع است .

یک مطلب را لازم است قبلا بگویم که در همه اینها ، مردم مسؤولند . یعنی شما مردمی که در روضه خوانیها شرکت می کنید ، هیچ خیال نمی کنید که در این قضیه مسؤول هستید ، بلکه فکر می کنید که مسؤول فقط گویندگان هستند . دو مسؤولیت بزرگ مردم دارند ، یکی اینکه نهی از منکر بر همه واجب است . وقتی می فهمند و می دانند که اغلب هم می دانند که دروغ است ، نباید در آن مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند . و دیگر از بین بردن تمایلی است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد ، باید کربلا شود . روضه خوان بیچاره می بیند که اگر هر چه می گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس نمی گیرد و همین مردم هم دعوتش نمی کنند ، ناچار یک چیزی اضافه می کند .

مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه خوانی را که می میراند و مجلس را کربلا می کند تشویق نکنند . کربلا می کند یعنی چه ! مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد ، یعنی با روح حسین بن علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذره ای ، از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد .

نقل می کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازه ای درد دین داشت و همیشه به این دروغهائی که روی منبر گفته

می شد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که این زهرماریها چیست که بالای منبرها می گوئید . یک وقت یک واعظی به او گفت اگر اینها را نگوئیم اصلا باید در دکان را تخته کنیم ! آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود .

از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می خواهم به عنوان نمونه ، مجلسی ترتیب بدهم که جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم باید مقید باشی که جز از کتابهای معتبر هیچ روضه ای نخوانی ، و با تعبیر خودش گفت از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی .

واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می شود . شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود ، منبر هم کنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهایش را کرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید ، اما هر چه گفت مجلس تکان نخورد و همین طور یخ کرده بود . آقا دید عجب ، این مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه می گویند ، زنها می گویند لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمی گیرد ، اگر آقا خودش نیتش درست بود ، اخلاص نیت داشت ، حالا کربلا شده بود . دید که آبرویش می رود چه بکند ؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن .

این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده است مقدمه گریز زدن بوده است .

یعنی برای اینکه بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است .

آن چیزی که بیشتر ، دل انسان را به درد می آورد اینست که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد . من در سابق خیال می کردم که اساسا علت اینکه این همه دروغ در این مورد پیدا شده ، این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است ، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخهای دور دست مثل سیزده ، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد . مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارد و به یکدیگر نزدیک هستند ، و یک قضایائی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند . یکی از چیزهائی که سبب شده متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت . همان طور که در این عصر ، در جنگها مخصوصا اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است . لذا خطبه زیاد است ، چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن که اهل بیت در کوفه ، در شام ، در جاهای دیگر خطبه هایی ایراد کردند . و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود،و این خودش یک انگیزه ای بوده که قضایا نقل شود .

در قضیه کربلا سؤال و جواب زیاد شده است و همینها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد .

در کربلا رجز زیاد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان بدهد .

در قضیه کربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامه های زیادی مبادله شده است ، نامه هائی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است ، نامه هائی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامه هائی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است ( از اینجا معلوم می شود که امام خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است ) ، نامه هائی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند ، یزید برای ابن زیاد ، ابن زیاد برای یزید ، ابن زیاد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زیاد ، که متن همه اینها در تاریخ اسلام مضبوط است . لذا قضایای کربلا ، قضایای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آمیز است . ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را تا این مقدار مشوه و بزرگترین خیانتها را به امام حسین (ع) کرده ایم که اگر امام حسین (ع) در عالم ظاهر بیاید و ببیند ، خواهد گفت که شما بکلی قیافه حادثه را تغییر داده اید . آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم ، آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادرزاده من نیست آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست ، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند . ما قاسمی درست کرده ایم که آرزویش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده ! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید .

1 عوامل تحریف :

این عوامل بر دو قسم است .

  • عامل اول

یک نوع عوامل عمومی است . یعنی بطور کلی عواملی وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف می کند ، اختصاص به حادثه عاشورا ندارد . مثلا همیشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اینکه حادثه ای را دچار تحریف کند . دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد ، تغییر و تبدیلهائی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می کند و این نمونه های زیادی دارد که نمی خواهم در اطراف آنها بحث بکنم ، همین قدر عرض می کنم که در تحریف حادثه کربلا هم این عامل دخالت داشته است . یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند . و همان طوری که در دنیا معمول است که دشمنان ، نهضتهای مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم می کنند ، حکومت اموی نیز خیلی کوشش کرد برای اینکه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد .

از همان روز اول چنین تبلیغاتی شروع شد . مسلم که به کوفه می آید ، یزید ضمن ابلاغی که برای ابن زیاد جهت حکومت کوفه صادر می کند ، می نویسد :

مسلم پسر عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است ! برو و او را سرکوب کن . وقتی مسلم گرفتار می شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می برند ، ابن زیاد به مسلم می گوید : پسر عقیل ! چه شد که آمدی به این شهر ، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند ، تو آمدی آشوب کردی ، ایجاد اختلاف و فتنه انگیزی کردی ! مسلم هم مردانه جواب داد :

اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود . مردم این شهر از ما دعوت کردند ، نامه های فراوان نوشتند و آن نامه ها موجود است . و در آن نامه ها نوشته اند پدر تو ، زیاد ، در سالهایی که در اینجا حکومت کرده ، نیکان مردم را کشته ، بدان را بر نیکان مسلط کرده و انواع ظلمها و اجحافها به مردم کرده است . ( ثانیا )از ما دعوت کردند برای اینکه عدالت را برقرار کنیم . ما برای برقراری عدالت آمده ایم . و حکومت اموی برای اینکه تحریف معنوی کرده باشد ، از این جور قضایا زیاد گفت ، ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این تحریف واقع نشد . و شما یک مورخ و صاحبنظر را در دنیا پیدا نمی کنید که بگوید حسین بن علی العیاذ بالله قیام نابجایی کرد ، آمد کلمه مردم را تفریق کند ، اتحاد را از بین ببرد . خیر ، دشمن نتوانست در حادثه کربلا تحریفی ایجاد کند . در حادثه کربلا هر چه تحریف شده ، با کمال تاسف از ناحیه دوستان است .

  • عامل دوم

عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد . در بشر ، یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه می سازد 2 .

قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است . اروپائیها می گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه ها ، اغراقها زیاد است و راست هم می گویند .

این حس اسطوره سازی ، خیلی کارها کرده است . ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم « فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین » 3

، ما وظیفه داریم . حال برای هرات هر کس هر چه می خواهد ، بگوید . آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا ، حادثه ای که ما دستور داریم هر سال آن را بصورت یک مکتب ، زنده بداریم ، اینهمه افسانه وارد شود ؟ !

  • عامل سوم

عامل سوم ، یک عامل خصوصی است . این دو عامل که عرض کردم یعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواریخ دنیا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست که سبب شده است در این داستان ، جعل واقع شود .

پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ داده اند که باید نام حسین بن علی زنده بماند ، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید شود . چرا ؟ این چه دستوری است در اسلام ، چرا ائمه دین اینهمه به این موضوع اهتمام داشتند ، و چرا برای زیارت حسین بن علی اینهمه ترغیب و تشویق است ؟ به این چرا باید دقت کنید .

ممکن است کسی بگوید برای اینست که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آیا این حرف مسخره نیست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد ، در صورتی که به نص خود امام حسین و بحکم ضرورت دین ، بعد از شهادت امام حسین ، ایشان و حضرت زهرا نزد یکدیگرند . این چه حرفی است ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گریه کند و ما برویم به ایشان سر سلامتی بدهیم ؟ !

این حرفهاست که دین را خراب می کند ! حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد . حسین (ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است . خواستند مکتب حسین زنده بماند ، خواستند سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه انگیزش ظهور کند ، فریاد کند : « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا » 4 خواستند « الموت اولی من رکوب العار » 5، مرگ از زندگی ننگین بهتر است ، برای همیشه زنده بماند . خواستند « لا اری الموت الا سعادش و الحیاش مع الظالمین الا برما » 6 ، برای همیشه زنده بماند . زندگی با ستمکاران برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست . خواستند آن جمله های دیگر حسین : « خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جید الفتاش » 7 ، زنده بماند « هیهات منا الذله 8 » زنده بماند . خواستند صحنه هایی از این قبیل که حسین (ع) می آید در مقابل سی هزار نفر می ایستد در حالی که در نهایت شدت از ناحیه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، که چنین مردی دنیا بخود ندیده است می فرماید :

« الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت » 9، زنده بماند . مکتب حسین (ع) زنده بماند ، تربیت حسینی زنده بماند ، پرتوی از روح حسینی در این ملت دمیده شود و بر آن بتابد . فلسفه اش خیلی روشن است . نگذارید حادثه عاشورا را فراموش شود . حیات شما ، زندگی و انسانیت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد . به این وسیله می توانید اسلام را زنده نگهدارید . پس ترغیب کردند که مجلس عزای حسینی را زنده نگهدارید و درست است .

عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیحی دارد ، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد . هر چه ما در این راه کوشش کنیم ، بشرط اینکه هدف این کار را تشخیص دهیم ، بجاست . اما متاسفانه عده ای این را نشناختند ، خیال کردند بدون اینکه مردم را به مکتب حسین آشنا کنند ، به فلسفه قیام حسینی آشنا کنند ، مردم را عارف به مقامات حسینی کنند ، همین قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه ای کردند ، کفاره گناهان است .

مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب " لؤلؤ و مرجان " ذکر کرده است و آن اینکه عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او ، ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد . یک حرفی امروزیها در مکتب " ما کیاول " در آورده اند که می گویند هدف وسیله را مباح می کند . هدف خوب باشد ، وسیله هر چه شد ، شد ! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن گریستن بر امام حسین ( ع ) است که کار بسیار خوبی است و باید گریست . به چه وسیله بگریانیم ؟ بهر وسیله که شد ! هدف که مقدس است ، وسیله هر چه شد ، شد . اگر تعزیه در آوریم ، یک تعزیه های اهانت آور ، درست است یا نه ؟

گفتند اشک جاری می شود یا نه ؟ همین قدر که اشک جاری شود ، اشکال ندارد ! شیپور بزنیم ، طبل بزنیم ، طبل بزنیم معصیت کاری بکنیم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم ، عروسی قاسم درست کنیم ، جعل کنیم ، تحریف کنیم ، در دستگاه امام حسین این حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست . در اینجا دروغ گفتن بخشیده است ، جعل کردن ، تحریف کردن ، شبیه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشیده است . هر گناهی که اینجا بکنید ، بخشیده است ، هدف خیلی مقدس است ! در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این قضیه زدند که انسان تعجب می کند !

در ده ، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی بود ، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم ، برای ایشان نقل کردم . کسی که این روضه را می خواند اتفاقا تریاکی هم بود . این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند که حد نداشت . داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دستها را می بریدند تا اینکه قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند . در همان حال این زن فریاد کرد یا اباالفضل العباس ! وقتی داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیرد . رکابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی ؟ گفت من دست در بدن ندارم ، که مردم خیلی گریه کردند .

مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه این قضیه را این طور نقل کرد که یک روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جریان ، قبل از ایشان اتفاق افتاده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند ) مجلس روضه ای بود که از بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت داشت .

واعظ معروفی می گفت که من آخرین منبری بودم . منبریهای دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند . هر کس می آمد روی دست دیگری می زد و بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند ، تا ظهر طول کشید . دیدم هر کس هر هنری داشت بکار برد ، اشک مردم را گرفت . فکر کردم من چه کنم ؟

همانجا این قضیه را جعل کردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسوق بود ، دیدم آنکه قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید . کم کم در کتابها نوشتند و چاپ هم کردند ! این موضوع که دستگاه حسینی ، دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد ، این توهم و خیال دروغ و غلط ، عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد !

مرحوم حاجی نوری ، این مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائی است . ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کرده اند که اگر این حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح می کند ، من این جور می گویم : یکی از هدفهای اسلامی ، ادخال سرور در قلب مؤمن است ، یعنی انسان کاری کند که مؤمنی خوشحال شود . من برای اینکه مؤمنی را خوشحال کنم ، در حضور او غیبت می کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید ! اگر بگویند مرتکب گناه می شوی ، می گویم خیر ، هدفم مقدس است ، من که غیبت می کنم ، می خواهم او را خوشحال کنم !

مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که مردی زن بیگانه ای را می بوسد . بوسیدن زن نامحرم حرام است ، می گوئیم چرا این کار را انجام دادی ؟

می گوید من ادخال سرور در قلب مؤمن کردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت . این چه غوغایی است ؟ ! این چه حرف شریعت خراب کنی است ؟ ! اینکه برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین ( ع ) ، استفاده کردن از هر وسیله ای جایز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسین است .

امام حسین ( ع ) ، شهید شد که اسلام بالا برود ، « اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده » 10 امام حسین ( ع ) کشته شد که سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانین اسلامی زنده شود ، نه اینکه بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسین ( ع ) را ما بصورت العیاذ بالله اسلام خراب کن درآورده ایم . امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خراب کن است .

حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف که اهل یزد بود ، برایم نقل کرد که در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم . در یکی از دهات نیشاپور مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم ، به مسجد رفتم . پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد . وقتی روضه را شروع کرد ، دستور داد چراغها را خاموش کردند . چراغها که خاموش شد ، سنگها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد .

چراغها که روشن شد دیدم سرهای مردم مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند . رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی ؟ ! گفت من امتحان کرده ام که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند . چون گریه کردن بر امام حسین ( ع ) اجر و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به اینکه سنگ به کله شان بزنم ، از این راه اینها را می گریانم ! به قول او هدف وسیله را مباح می کند .

هدف ، گریه بر امام حسین ( ع ) است ولو اینکه یک دامن سنگ به کله مردم بزند . پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در جعلها و تحریفها دخالت داشته است انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند ، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند ! بخدا قسم حرف حاجی نوری حرف راستی است . می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید ، بر این تحریفها و مسخها باید بگرید ، بر این دروغها باید بگرید .

کتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " که نویسنده آن ملا حسین کاشفی است . حاجی نوری می گوید این داستان زعفر جنی و عروسی قاسم ، اول بار در کتاب این مرد نوشته شده و من این کتاب را ندیده بودم و خیال می کردم در آن یکی دو تا از این حرفهاست . بعد که این کتاب را که به فارسی هم هست و تقریبا 500 سال پیش تالیف شده است ، . . . ملا حسین مرد ملا و با سوادی بوده و کتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهیلی است . تاریخش را که می خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ، بین شیعه ها که می رفته ، خودش را شیعه صددرصد و مسلم معرفی می کرده و بین سنیها که می رفته خودش را حنفی نشان می داده است . اهل سبزوار است و سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم هم متعصب در تشیع . در سبزوار شیعه صددرصد بوده و گاهی که به هرات می رفته ( شوهر خواهر و یا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذکرمصیبت می کرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است یعنی در اوایل قرن دهم یا اواخر قرن نهم .

اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده ، همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است . قبل از این کتاب ،

مردم به منابع اصلی مراجعه می کردند . شیخ مفید رضوان الله علیه "ارشاد" را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به " ارشاد " شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم ، احتیاج بجای دیگر نداریم . از اهل تسنن ، طبری نوشته ، ابن اثیر نوشته ، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته اند . من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است ! وقتی که این کتاب را خواندم دیدم حتی اسمها جعلی است ! یعنی در اصحاب امام حسین ( ع ) اسمهایی را ذکر می کند که اصلا وجود نداشته اند ، در میان دشمن هم اسمهایی را می گوید که همه جعلی است .

داستانها را بشکل افسانه درآورده است .

این کتاب چون اولین کتابی است که بزبان فارسی نوشته شد ، لذا مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند ، همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند . اینست که امروز مجالس عزاداری امام حسین ( ع ) را روضه خوانی می گوئیم . در زمان امام حسین ( ع ) و حضرت صادق (ع) و امام حسن عسکری ( ع ) اصطلاح روضه خوانی رایج نبوده و بعد، در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفته اند . از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهداء، یعنی خواندن همان کتاب دروغ. از وقتی که این کتاب بدست مردم افتاد ، کسی تاریخ واقعی امام حسین (ع) را مطالعه نکرد.

در شصت ، هفتاد سال پیش مرحوم ملا آقای دربندی پیدا شد. تمام حرفهای روضة الشهداء را باضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت بنام اسرارالشهاده ، واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می کند که به اسلام بگرید .

حاجی نوری می نویسد که ما در درس حاج شیخ عبدالحسین تهرانی بودیم ( که مرد بسیار بزرگواری بوده است ) و از محضر ایشان استفاده می کردیم که سید روضه خوانی اهل حله آمد و کتاب مقتلی به ایشان نشان داد که ایشان ببینند معتبر هست یا نیست ، این کتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جایی از آن نوشته بود که فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب معالم است . مرحوم حاج شیخ عبدالحسین کتاب را گرفت که مطالعه کند . اولا در احوال آن عالم مطالعه کرد ، دید چنین کتابی به نام او ننوشته اند و ثانیا خود کتاب را مطالعه کرد ، دید مملو از اکاذیب است . به آن سید گفت این کتاب همه اش دروغ است . مبادا این کتاب را بیرون بیاوری و یا از آن چیزی نقل کنی که جایز نیست ، و اساسا این کتاب نوشته آن عالم نیست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می نویسد : همین کتاب دست

صاحب اسرار الشهاده افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل کرد .

حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثرآور است و آن اینکه مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع 11 گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم . چه خواب دیدی ؟ گفت خواب دیدم با این دندانهای خودم گوشتهای بدن امام حسین (ع) را دارم می کنم ! این مرد عالم لرزید ، سرش را پایین انداخت ، مدتی فکر کرد ، گفت شاید تو مرثیه خوان هستی ، گفت بله . فرمود بعد از این یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن ، و یا از کتابهای معتبر نقل کن . تو با این دروغهایت گوشت بدن امام حسین (ع) را با دندانهایت می کنی ! این لطف خدا بود که در این رؤیا این را به تو نشان بدهد .

اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می بیند از زنده ترین و مستندترین و از پرمنبع ترین تاریخهاست . مرحوم آخوند خراسانی فرموده بود آنها که بدنبال روضه نشنیده می روند ، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را احدی نشنیده است . خطبه هایی که امام حسین (ع) در مکه و بطور کلی در حجاز ، در کربلا ، در بین راه خوانده ، خطابه هایی که اصحابش خوانده اند ، سؤال و جوابهایی که با حضرت شده ، نامه هائی که میان ایشان و دیگران مبادله شده ، نامه هائی که میان خود دشمنان مبادله شده است ، به علاوه اظهارات کسانی که حاضر در واقعه عاشورا بوده اند ( چه از دشمنان و چه از دوستان ) و این حادثه را نقل کرده اند ، آنها را مطالعه کنند . سه چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که جان بسلامت بردند . از جمله ، غلامی است به نام عقبه بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشکر ابا عبدالله بوده است . او در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم ، آزادش کردند . مرد دیگری است بنام حمید بن مسلم که از وقایع نگارهای لشکر عمرسعد بوده است . یکی از حاضرین واقعه ، شخص امام زین العابدین (ع) است که همه قضایا را نقل کرده اند . نقطه ابهامی در تاریخ امام حسین وجود ندارد .

پس توبه کنیم ، واقعا باید توبه کنیم به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به ابا عبدالله الحسین (ع) و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم ، همه افتخارات اینها را از بین می بریم . توبه کنیم و بعد ، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم .

حالا ، من بطور نمونه تحریفاتی را بیان می کنم که بعضی از اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ، بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال برای هر کدام دو نمونه می آورم .

2 نمونه هایی از تحریفات :

1 حاجی نوری در مقدمات قضایا نقل کرده است که می گویند روزی امیرالمؤمنین علی (ع) بالای منبر بود و خطبه می خواند . امام حسین (ع) فرمود من تشنه ام و آب می خواهم ، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد ، اول کسی که از جا بلند شد ، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود ، ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتی که وارد شدند در حالی وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می ریخت که با یک طول و تفصیلی قضیه نقل میشود .

بعد امیرالمؤمنین علی (ع) چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد . به آقا عرض کردند چرا گریه می کنید ؟ فرمود: قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می شود .

حاجی نوری در این جا ، می گوید : شما که می گوئید علی در بالای منبر خطبه می خواند ، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می خواند . پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بوده که تقریبا سی و سه سال داشته است . بعد می گوید اصلا آیا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه می کند و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم ؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده ، یک نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است .

می بینید که چگونه قضیه ای را جعل کردند . آیا این قضیه در شان امام حسین است ؟ ! و غیر از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آیا این شان امام حسین را بالا می برد یا پائین می آورد ؟ مسلم است که پایین می آورد ، چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم ، طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پائین آورده ایم . در حالی که پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه اش می شود ، طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می برد و می گوید من تشنه ام ، برای من آب بیاورید !

2 نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای اباعبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می خواست ، آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند : آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا که آقا می روند ، بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان . بعد محملهائی آوردند ، چه حریرها ، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند .

اینها را می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند .

حاجی نوری می گوید : این حرفها یعنی چه ؟ این تاریخ است که می گوید : امام حسین در حالی که بیرون می آمد این آیه را می خواند : « فخرج منها خائفا یترقب » 12 یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است : « قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل » 13 یک قافله بسیار بسیار ساده ای حرکت کرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند ؟ ! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشند ؟ ! اسبها و شترهایشان چطور باشد ، نوکرهایشان چطور باشد ؟ !

زیرنویسها :

1 مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی

2 در شبهای عید غدیر آقای دکتر شریعتی یک بحث بسیار عالی راجع به این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان سازی و قهرمان پرستی آن هم بشکل خارق العاده و فوق العاده ای هست ، ایراد کردند .

3 اصول کافی جلد ، 1 صفحه 32 کتاب فضل علم ، بصائر الدرجات صفحه 10.

4 بحار الانوار ج 44 صفحه 381 ، تحف العقول صفحه 176 ، اللهوف صفحه 33 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه .5

5 مناقب ابن شهرآشوب ج 4 صفحه 110 ، اللهوف صفحه 50 ،بحارالانوار جلد 45 صفحه 50 ،کشف الغمه ج 2 صفحه 32

6 بحارالانوار ج 44 صفحه 381، اللهوف صفحه 33، تحف العقول صفحه 176

7 بحار الانوار ج 44 صفحه 366 ، اللهوف صفحه 25

8 اللهوف صفحه 41 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 صفحه 7 ، تاریخ شام ابن عساکر جلد 4 صفحه 333 ، مقتل الحسین مقرم صفحه 287 ، ملحقات احقاق الحق ج 11 صفحه 624 و 625 ، نفس المهموم ص 149 ، تحف العقول ص 174

9 همان مدرک

10 مفاتیح الجنان ، زیارت امام حسین علیه السلام در شبهای عید فطر و قربان

11 مرحوم آقامحمدعلی پسر مرحوم وحید بهبهانی که هر دو مردان بزرگی بوده اند . مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیدا کرد .

12 آیه به طور کامل این است : فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین »یعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده . سوره قصص . 21

13 آیه بطور کامل این است : و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل »و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید . سوره قصص . 22

   
   
 
 
 
      محمد صالحی
منبع : حماسه حسینی ج 1 ، ص 20 تا 65
توضیح : بخاطر دسته بندی مطالب ، بعضی از پاراگرافهای مرتبط ، جابجا شده و کنار هم قرار گرفته است .




      

از مهم ترین سرمایه های فرهنگی و دینی ما شیعیان، باور به وجود ?امام زمان? است. مهدویت در بستر تشیع، رابطه شیعه را با دین و ماوراء در هر زمان محفوظ نگاه می دارد. کیفیت این آموزه و سرمایه فکری امروزه در جامعه زیاد به بحث گذاشته شده و به همین منظور در اینجا به بررسی یکی از خطرات عدم رهیافت دقیق به این آموزه پرداخته می شود.

 

اعتقاد به آموزه مهدویت از توانمندترین عوامل پویایی، رشد و بالندگی جامعه اسلامی است که آن را از فروغلتیدن در فسادها و تباهی ها حفظ می کند. سوگمندانه باید گفت این باور در طول تاریخ با اندیشه ها و برداشت های متفاوتی روبه رو شده و رفته رفته بر چالش و آسیب های آن به مرور زمان افزوده شده است.

 

در عصر کنونی که جامعه ما به شکل روزافزونی به این باور روی آورده است، ضرورت شناسایی این آسیب ها و آفت ها، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود و لازم است ضمن ترویج و توسعه فرهنگ مهدویت، این موضوع نیز مورد توجه جدی قرار گیرد.

 

بی گمان در صورت توجه به آفت ها و رفع اختلال های مفهومی و مصداقی وارد شده در این حوزه، می توان از این فرهنگ به عنوان موثرترین و کارآمدترین عنصر برای حرکت در مسیر حق بهره جست و با آن، نسل حقیقت خواه را برای رسیدن به آن تحول بزرگ و جهانی آماده ساخت. بنابراین مهم ترین گام برای فراهم کردن نگرش درست به مباحث مهدوی، ارائه آگاهی های بایسته و پرهیز از گمانه های نادرست است.

 

بی تردید در میان آموزه های مهدویت هرکدام به فراخور جایگاه و تاثیربخشی، حجم توجهات بیشتری به خود جلب کرده و زمینه ساز برداشت های گوناگونی چه در مقام مفهومی و چه در مقام مصداقی و تطبیقی شده است. در میان مباحث مهدویت، آموزه های انتظار، نشانه های ظهور و شرایط ظهور ازجمله آموزه های پرطرفدار و پرمناقشه ای است که بیشترین حجم مطالب سخنرانی ها و همایش های مهدویت را به خود اختصاص داده و بیشترین سوء برداشت ها و سوء تفاهمات را به همراه داشته است.

 

نمونه کوچک آن همین سخنرانی ای بود که در ایام سوگواری سیدالشهدا(ع) درباره تحقق قواعد ظهور مطرح گردید که با نقد و انتقادات مختلفی مواجه شد. در اینجا لازم است برای تنویر اذهان مخاطبان و نیز جهت رفع ابهامات و سوء برداشت ها با نگرش علمی به تبیین و روشنگری پرداخته و با طرح سه نکته به صحت و سقم آن بپردازیم.

 

? اول: قواعد ظهور یعنی شرایط ظهور

 

به نظر می آید اشکالی بر قواعد ظهور و طرح بحث پیرامون آن وارد نباشد، زیرا قواعد ظهور همان شرایط ظهور است و شرایط ظهور نیز همیشه مورد گفت وگوی اندیشمندان و عالمان گذشته نظیر سیدمرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر الدین طوسی و... بوده و در دوران معاصر نیز بزرگانی چون سیدمحمد صدر و.... به آن پرداخته اند.

 

شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت چنین آورده است:

 

«آنچه در اینجا بیان می کنیم، مواردی است که سیدمرتضی(ره) آن را در کتاب الذخیره و ما در کتاب تلخیص الشافی به بیان آن پرداخته ایم که تصرف امام (حضور و ظهور امام) به سه گونه انجام شدنی است:

 

اول؛ آنچه به خدا ارتباط دارد، ایجاد آ فرینش امام است.

 

دوم؛ آنچه به امام ارتباط دارد، مسئولیت رهبری و امامت و به انجام رساندن آن است.

 

سوم؛ آنچه به ما مردم ارتباط دارد، تصمیم به یاری و پشتیبانی امام و تسلیم بودن برابر فرمان اوست.»1

 

بعد ایشان تاکید دارند شرط اول و دوم تحقق پیدا کرده است و تنها یک شرط مانده تا بستر رخداد ظهور فراهم شود که آن همان وظیفه و رسالت مردم است. یعنی اگر یاری و آمادگی مردم (در واقع شرط ظهور و قاعده ظهور است) تحقق پیدا کند، ناگزیر ظهور نیز تحقق پیدا می کند.

 

همین مطلب را خواجه نصیرالدین طوسی(ره) با بیان دیگر در کتاب تجرید الاعتقاد مطرح نموده است.

 

علامه حلی(ره) در کشف المراد در شرح سخن خواجه بحث لطف بودن امام را مطرح کرده و می گوید: اگر می بینیم الان مردم از این لطف الهی محروم هستند، یعنی ظهور امام زمان(ع) را در میان خود ندارند به خاطر کوتاهی و عدم آمادگی است که به مردم بازمی گردد. «فکان منع اللطف الکامل منهم، لامن الله تعالی و لامن الامام»2

 

سیدمحمد صدر(ره) در کتاب غیبت کبری، شرایط ظهور را به اقسام چهارگانه تقسیم کرده و یکی را مربوط به خدا و دیگری را مربوط به امام و دوتای دیگر را مربوط به مردم دانسته است و اذعان می دارد آن چیزهایی که مربوط به خدا و امام است، تحقق پیدا کرده و آنچه مربوط به مردم است تحقق پیدا نکرده است.3

 

پس بسیاری از اندیشمندان و علمای گذشته و معاصر، تحقق ظهور امام را مشروط به آمادگی مردم نموده اند که در صورت تحقق آنها ـ که شرط و قاعده ظهور تلقی می شوند ـ رخداد ظهور لحظه ای تاخیر نمی افتد، زیرا اصل فلسفه وجودی امام بر این است که ظهور کرده و در میان مردم باشد.

 

نکته: بی گمان در صورت رفع اختلال های مفهومی و مصداقی وارد شده در حوزه مهدویت، می توان از این فرهنگ به عنوان کارآمدترین عنصر برای حرکت در مسیر حق بهره جست و با آن، نسل حقیقت خواه را برای رسیدن به آن تحول بزرگ و جهانی آماده ساخت

 

پس در یک کلام می توان گفت آمادگی مردم اساسی ترین شرطی است که اولا مربوط به مردم است و ثانیا مردم وظیفه دارند برای تحقق آن تلاش و کوشش نمایند. روایات مختلفی که در این خصوص از حضرات معصومین(ع) صادر شده به همین نکته اشاره دارند، مثلا اگر می بینیم آمادگی یاران خاص شرط ظهور دانسته شده4 یا معرفت و شناخت منتظران شرط ظهور تلقی شده است. همه به نحوی اشاره به آمادگی دارد و در واقع آمادگی مردم یگانه شرط و قاعده ای است که ظهور را به ارمغان می آورد. امیر مومنان علی(ع) در این زمینه می فرماید: واعلموا أن الأرض لا تخلو من حجه لله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و إسرافهم علی أنفسهم5 بدانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اما خداوند در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم، آنان را از دیدن او کور و محروم خواهد ساخت ، یعنی حجتش را از چشم های خلق پنهان می کند.

 

بنابراین می توان نتیجه گرفت که اولا اصطلاح قواعد ظهور همان شرایط ظهور است. ثانیا سخن گفتن پیرامون شرایط و قواعد ظهور با این مبنا هیچ اشکال و منعی ندارد. ثالثا موید این مطلب سخنان و بیاناتی است که از اندیشمندان و علمای گذشته در این خصوص به یادگار مانده است.

 

? دوم: تحقق شرایط ظهور وظیفه مردم

 

ظهور امام زمان(عج) علاوه بر علائم و نشانه ها، دارای شرایط و زمینه هایی است. منظور از شرایط ظهور، پدیده هایی است که ظهور بدون تحقق آنها رخ نخواهد داد. بین دو مقوله شرایط و نشانه های ظهور تفاوت های اساسی وجود دارد که نشانه های ظهور تنها نقش مشیر را داشته و حتمیت عقلی ندار?د، یعنی خواه تحقق یابد یا تحقق نیابد، واقعه ظهور رخ خواهد داد، ولی شرایط ظهور، حتمیت عقلی دار?د، یعنی حتما باید اسباب و شرایط ظهور تحقق پیدا کند تا ظهور رخ دهد و همچنین ظهور همیشه وابسته به شرایط ظهور است،6 ولی در مورد نشانه های ظهور این طور نیست. پس تفاوت های اساسی میان شرایط ظهور با نشانه های ظهور عبارتند از:

 

1 ـ علائم ظهور، رخداد ظهور را به صورت احتمالی تخمین می زند، ولی شرایط ظهور، رخداد ظهور را به صورت قطعی نشان می دهد.

 

2 ـ تحقق ظهور بدون زمینه ها و شرایط آن غیرممکن است؛ اما تحقق ظهور بدون نشانه ها ممکن است.

 

3 ـ از آنجا که مجموعه شرایط ظهور، علت تامه ظهور است، اجتماع آنها برای تحقق ظهور ضرورت دارد. برخلاف نشانه ها که می توانند در بستر زمان پراکنده باشند.

 

4 ـ انسان ها در تحقق نشانه های ظهور مسئولیتی ندارند، اما در مورد شرایط ظهور آن قسمتی (آمادگی) که مربوط به آنهاست، وظیفه دارند بسترهای تحقق آن را فراهم نمایند.

 

بنابراین اولا، بحث قواعد و شرایط ظهور نه تداعی گر مساله انحرافی بابی گری است و نه قابل مقایسه با بحث ظهور صغرا و کبرا?ست.

 

ثانیا، نه تنها بحث قواعد و شرایط ظهور و طرح آن هیچ گونه اشکالی ندارد، بلکه لازم است باورمندان مهدوی و منتظران واقعی برای تحقق ظهور به دنبال شناخت و معرفی آنها و تحقق و اجرای آنها در جامعه باشند.

 

? سوم: تعیین نصاب شرایط ظهور یعنی تعیین وقت ظهور

 

بی تردید از آنجا که زمینه سازی و بسترسازی ظهور جزو وظایف اصلی منتظران است و انجام این وظیفه نیز بدون آگاهی و معرفت ممکن نیست. پس لازم است منتظران واقعی به شرایط و بسترهای ظهور، ماهیت، چیستی و انواع و اقسام آن، علم و آگاهی داشته باشند.

 

اما حد نصاب شرایط ظهور چیست؟ آیا ما می توانیم ادعا کنیم آگاهی به حد نصاب شرایط ظهور داریم؟ یعنی بگوییم ظلم و جور فراگیر شده پس شرایط و قواعد ظهور شکل گرفته یا بگوییم در خاورمیانه انقلاب هایی رخ داده و در مردم آمادگی حاصل شده. پس شرایط ظهور محقق شده است؟ روشن است اگر این ادعا را داشته باشیم به نحوی برای رخداد ظهور زمان تعیین نموده ایم و به نحوی تکذیب روایت کذب الوقاتون را متوجه خود نموده ایم. زیرا آمادگی فراگیر و کامل مردم، شرط ظهور است و براساس داده های عقلی نسبت میان شرط و مشروط همان نسبت علت و معلول است یعنی با رخداد شرط، لامحال مشروط نیز تحقق پیدا می کند و زمانی، آمادگی مردم به صورت علت تامه رخ می نماید که به حد نصاب رسیده باشد و حد نصاب آمادگی، لامحال ظهور را به همراه دارد. پس هر کسی ادعا نماید که حد نصاب شکل گرفته و شرایط ظهور تحقق پیدا کرده است پس غیرمستقیم برای ظهور، زمان تعیین کرده است و این با مسلمات و قطعیات آموزه مهدویت در تهافت و تعارض است.

 

چنان که امام صادق(ع) به محمدبن مسلم می فرماید: هرکس وقت ظهور را برای تو معین نمود، از تکذیب آن ملاحظه مکن، چه که ما (در این خصوص) برای کسی وقت معین نمی کنیم.7

 

از مجموع این سخنان برداشت می شود که تعیین وقت ظهور ـ چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم ـ امری مذموم و ناپسند است و حضرات معصومین(ع) شدیدا از آن نهی کرده اند.

   
   
 
 
 
      پانوشت ها:

1 ـ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص41

2 ـ علامه حلی، شرح تجرید الاعتقاد، ص285

3 ـ سیدمحمد صدر، غیبت کبرا، ص400

4 ـ محمد نعمانی، غیبت نعمانی، ص307

5 ـ محمد نعمانی، غیبت نعمانی، ص144

6 ـ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص426

7 ـ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص373

حسین الهی نژاد
پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی
 
 
      روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )




      

مهدی موعود(عج ) در نظرات اهل سنت

مسئله اعتقاد به امام زمان (عج ) قبل از اینکه یک عقیده و ایده شیعی باشد یک مسئله اسلامی است , بلکه فراتر از آن , یک مسئله جهانی و کلی است و می توان گفت آن مقداری که در ماخذ و منابع اولیه اهل تسنن در شان ایشان از پیامبر اکرم (ص ) روایت شده است , در منابع شیعه به آن مقدار وجود ندارد. روایات و احادیث مربوط به حضرت ولی عصر(عج ) را هم اکنون در آن منابع قدیمی عامه از مسند احمد حنبل و پنج صحیح از صحاح سته اهل سنت تا در دائره المعارف فرید وجدی و حتی معاصرین به وفور می بینیم .
با این وصف باعث کمال تاسف و تعجب است که به مرور ایام , برخی از مسلمین نسبت به مسئله بی تفاوت مانده و حتی جمعی از آنان به دیده شک و تردید نگریسته , و زبان خود را به ایراد و اعتراض گشوده اند , گویی که فقط مذهب شیعه است که عقیده به مسئله امام المنتظر دارد. تا جایی که حتی مسئله مهدی (عج ) را ساخته و پرداخته جامعه شیعه دانسته و گفته اند : « اهل سنت در این مورد نظری بیان ننموده است . »
در این نوشته سعی شده به پاره ای از آنچه از اهل سنت در موضوع امام زمان (عج ) بیان شده , نظری بیندازیم .
در این بخش روی سخن ما با آن دسته از علمای اهل تسنن است که متاسفانه می پندارند موضوع مهدی (عج ) اختصاص به شیعه دارد و آنچه پیرامون ایشان معتقد هستند واقعیت وجودی ندارد. اینک ما وجدان آن افراد را حکم قرار داده و بطور اختصار دورنمائی از این اعتقاد را در منابع ومدارک علمای خود آنان از نظرشان می گذرانیم , باشد که به خود آیند و با میراث پیامبر خویش (عترت ) بیشتر از این ظلم و ستم روا ندارند.
در اکثر روایات که علمای اهل سنت از پیامبر(ص ) روایت کرده اند , حضرت مهدی (عج ) را از دودمان امام حسین (ع ) دانسته اند , آنهم با مشخصاتی که همان موقع از زبان پیامبر نقل شده است . می توان گفت : قدیمی ترین مدرکی که بدست ما رسیده است , مسند احمد حنبل پیشوای فرقه حنبلی اهل سنت است که احادیث مهدی (عج ) را ثبت و ضبط کرده است که این احادیث در مجلدات یک , دو , سه و پنجم ذکر شده است . پس از وی « محمد بن اسماعیل بخاری » , نامی ترین محدث عامه و معاصر امام حسن عسگری (ع ) است که در کتاب صحیح خود « کتاب الاحکام » احادیث « دوازده پیشوای بعد از پیامبر اسلام که همگی از قریش خواهند بود و عزت اسلام بستگی به وجود آنها دارد » را نقل نموده است .
علاوه بر این , بخاری در همان کتاب , موضوعی در باب نزول عیسی بن مریم (ع ) پرداخته که به همکاری وی به امام زمان اشاره کرده است .
بعد از وی « ابن ماجه قزوینی » در کتاب « سنن » خود که آن هم از صحاح عامه است , احادیث مهدی (عج ) را در بخش مخصوص « باب خروج المهدی » آورده است . در همان عصر « ابو داود سیستانی » در کتاب « سنن » خود روایات مهدی موعود را در بحثی از آن به عنوان « کتاب المهدی » بیان داشته است و باز در همین عصر « ترمذی » در کتاب « الفتن » از سنن خود بابی و فصلی به نام ماجا المهدی (عج ) بیان نموده که روایات مربوطه را در آن ذکر کرده است .
اما تنها کسی که در این موضوع از صحاح سته مطلبی ذکر ننموده است , « نسائی » در سنن خودش می باشد که محتوی احادیث و مدارک , احکام دینی می باشد.
دانشمندان بعد از صحاح سته که در باب حضرت مهدی روایت نقل کرده اند , عبارتند از :
1- « ابن قتیبه دینوری » در کتاب خودش « غریب الحدیث » .
2- « ابوبکر بن ابی خیثمه » و « زهیر بن حرب » که ابن خلدون در مقدمه تاریخش می گوید : « ابوبکر بن ابی خیثمه بنا به روایت السهیلی در جمع آوری احادیث وارده پیرامون مهدی (عج ) زحمت بسیار کشیده است »
3- « حافظ ابو نعیم » است که سیوطی در کتاب « الجامع الصغیر » خود و در کتاب دیگرش « العرف الوردی » از وی نام برده است . او احادیثی را که ابونعیم درباره حضرت مهدی (عج ) آورده است جمع آوری کرده , تلخیص نموده و در کتاب خود العرف الوردی درج نموده و احادیث بسیاری بر آن افزوده است . ابو نعیم اصفهانی آنچه بیان کرده است در کتابهای اربعین و فوائد و عوالی او می توان مشاهده کرد.
4- « حافظ ابوالحسن مناوی » در کتاب « ملاحم » خود .
5- « حافظ دارقطنی » در مسند علی , مسند فاطمه و کتاب جرح و تعدیل .
6- « حافظ طیرانی » در « معجم صغیر » و « معجم اوسط » و « معجم کبیر »
7- « حاکم نیشابوری » در مستدرک صحیحین .
8- « ابواسحاق ثعلبی » در تفسیر کبیر و عراش و قصص الانبیا
9- « ابن عبد ربه اندلسی » در کتاب الاستیعاب .
10- « جلال الدین سیوطی » بخشی از کتاب « الحاوی للفتاوی » خود را به نام العرف الوردی فی اخبار المهدی آورده است که در آن چهل حدیث از ابونعیم اصفهانی جمع آوری کرده و تلخیص نموده و آنچه از قلم افتاده بدان افزوده است .
احادیث و روایاتی که سیطوی نقل کرده است بیش از دویست حدیث است و در آن حدیث صحیح , حسن , ضعیف و مجعول وجود دارد. وی هر گاه حدیثی را می آورد به ذکر اسامی کسانی که آن حدیث را نقل نموده اند , می پردازد. ابو داود و ابن ماجد و الحاکم نیشابوری از ام سلمه نقل کرده اند که از پیامبر اکرم (ص ) شنیدم که فرمود « المهدی من عترتی و من ولد فاطمه » , مهدی (عج ) از خاندانم از فرزندان فاطمه (س ) است .
11- « ابوبکر خطیب بغدادی » در کتاب تاریخ بغداد .
12- « حمید قرطبی » در کتاب الجمع بین الصحیحین .
13- « حسین بن مسعود فرا » در کتاب مصابیح السنه .
14- « عماد الدین ابن کثیر » در کتاب الفتن و الملاحم .
او می گوید : « بخشی جداگانه به بیان مساله مهدی اختصاص دادم و الحمد و المنه »
15- « ابن حجر مکی » فقیه سنی که در اثر خود « القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر » به ذکر مساله امام زمان (عج ) پرداخته است . « برزنجی » در کتابش « الاشاعه » این موضوع را بیان کرده و از آن نقل نموده است و همچنین « السفارینی » در « لوامع الانوار البهیه » خود.
16- « ابن عساکر » در کتاب تاریخ الکبیر لدمشق .
17- مفسر قرآن « محمود بن عمر زمخشری » در تفسیر کشاف .
18-«ابن خشاب بغدادی » در تاریخ موالید و وفیات الائمه .
19- « علی المتقی الهندی » صاحب « کنزل العمال » که « ملاعلی القاری الحنفی » در کتاب « المرقاه شرح المشکاه » از این رساله نام برده است و بعد از او برزنجی در کتاب الاشاعه خود.
20- « ملا علی القاری » در کتاب « المشرب الوردی فی مذهب المهدی » .
21- « مرعی بن یوسف حنبلی » در کتاب « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر » که السفارینی در « لواع الانوار البهیه » از او یاد کرده است .
22- « محمد بن علی شوکانی » در اثر خود « التوضیح فی تواتر ما جا فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح » پیرامون حضرت مهدی (عج ) و دو مساله نزول عیسی (ع ) و خروج دجال صحبت نموده است که صدیق حسن در کتاب خود « الاذاعه » از آن یاد کرده و مطالبی را از آن نقل کرده است .
23-« امیر محمد بن اسماعیل صنعانی » مولف کتاب « سبل الاسلام » که صدیق حسن در کتاب « الاذاعه » خود می گوید « المنیر محمد بن اسماعیل صنعانی (یمانی ) احادیث مبنی بر خروج مهدی (عج ) و اینکه او از آل محمد(ص ) و در آخر الزمان ظاهر می شود را جمع آوری کرده است . »
سپس می گوید : « تعیین زمان خروج او نیامده است ولی او پیش از خروج دجال ظهور می کند. »
24- « حافظ ابوالحسن محمد بن الحسن ابدی سجزی » در کتاب خود به نام « مناقب الشافعی »
25- « ابن القیم » در کتابش « المنار »
26- « ابن یوسف المرعی » در کتابش « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر »
27- « شیخ محمد سفارینی » در کتاب « لوامع الانوار البهیه . »
28-« البیهقی » در « دلایل النبوه »
29- « ابن خزیمه » در کتاب خود .
30-« البیهقی » در « دلائل النبوه »
31- « ابن جریر » در « تهذیب الاثار »
32-«ابن مندره » در تاریخ اصبهان .
33- « ابوالحسن الحربی » در « الاول من الحربیات »
34- « ابوعمرو الدانی » در سنن خود .
35- « ابوغنم الکانی » در کتاب « الفتن »
36- « الدیلمی » در « مسند الفردوس »
37- « ابوبکر الاسکاف » در « فوائد الاخبار »
38- « ابوحسین بن المنادی » در کتاب « الملاحم »
39- « ابن سعد » در « الطبقات »
40- الرویانی در مسند خود .





      
<      1   2   3   4      >