مریم و مادرش حنّه
داستان حضرت مریم در قرآن مجید یکى از شگفت انگیزترین و جالبترین داستانهاى قرآنى است . ولادت او و سرگذشت مادرش و ماجراى حامله شدن خود وى که دوشیزه بود و آوردن پسرى به نام ((عیسى )) پیغمبر خدا، داستانى شنیدنى و بى نظیر است که در قرآن مجید آمده است .
خداوند داستان آنان را به تفصیل در قرآن سوره مریم شرح داده است . اینک خلاصه آن داستان به موجب آیات سوره آل عمران و سوره مریم و تفسیر آن :
مادر مریم ((حَنِّه )) یا ((حنا)) سالها بود که با ((عمران )) از بزرگان و روحانیون محترم آل یعقوب ازدواج کرده بود ولى از او فرزندى نیاورد. مدتها گذشت اما انتظار او به جایى نرسید. سرانجام رو به درگاه خدا آورد و دست تضرع و التجا برداشت .
((زن عمران گفت : پروردگارا! من نذر کرده ام که آنچه را در شکم دارم (وقتى متولد شد) آزاد بگذارم (تا خدمتکار خانه تو باشد) پس تو این نذر را از من بپذیر که مى دانم شنوا و دانایى )).
در آن روز بیت المقدس معروف به ((هیکل )) بود. ساختمان این معبد را حضرت داوود آغاز کرد و فرزندش سلیمان به اتمام رسانید. در کنار همین معبد بود که در دوران اسلامى ((مسجد اقصى )) یا ((بیت المقدس )) ساخته شد.
سرانجام ، دعاى مادر مریم که از بانوان پاک سرشت بود مستجاب شد و احساس کرد که آبستن شده است . به همین جهت وقتى وضع حمل کرد و دید که نوزاد دختر است و پسر نیست گفت : خداوندا! من که دختر زاییدم ؟! (چون منتظر پسر بود) ولى خدا بهتر مى دانست که آنچه زاییده بود چه دختر پاک سرشتى است . مادر مریم پنداشت که براى خدمت در خانه خدا، پسر به مانند دختر نیست از این رو گفت : ((من او را مریم نامیدم و او و فرزندش را از شرّ شیطان مطرود در پناه تو قرار دادم )).
مادر مریم مى دید که باید به نذر خود عمل کند. با اینکه مریم دختر بود او را به عنوان ((دختر عابده )) تقدیم خانه خدا کرد.
((خدا هم مریم را به وجهى نیکو قبول کرد و به خوبى پرورش داد و چون پدر مریم پیش از ولادت او از دنیا رفته بود از این رو مادرش او را که طفلى خردسال بود آورد و به متولیان خانه خدا سپرد تا نذر او را براى خدمتگزارى خانه خدا بپذیرند)).
متولیان بیت المقدس که از بزرگان و روحانیون عالى مقام بنى اسرائیل بودند بر سر کفالت مریم با هم به نزاع پرداختند. سرانجام تصمیم گرفتند قلمهاى خود را به آب اندازند تا قلم هر کدام به روى آب آمد، به حکم قرعه کفالت مریم دختر عمران مرد نامى و محترم شهر، با او باشد و این افتخار در خانه خدا نصیب او گردد.
در آن میان تمام قلمها به زیر آب رفت و تنها قلم زکریا به روى آب آمد. بدینگونه زکریا(که شوهرخاله مریم بود)کفالت و سرپرستى اورابه عهده گرفت .
در بیت المقدس اطاقکى در جاى بلندى در اختیار مریم نهادند و زکریا به مراقبت از وى همّت گماشت .
با اینکه غذا و مایحتاج مریم به عهده زکریا بود، مع الوصف ((چند بار زکریا سر زده به دیدن مریم آمد و دید که غذاى بهشتى در مقابل مریم نهاده اند)) و او مشغول خوردن آن است !
((زکریا گفت : اى مریم ! این غذا را از کجا براى تو آورده اند؟ مریم گفت : آن را از جانب خدا آورده اند، خدا به هر کس بخواهد بى حساب روزى مى دهد

زکریا متوجه شد که مریم سخت مورد لطف و عنایت خداست . مریم سالها در خانه امن خدا و تحت کفالت و نظارت حضرت زکریا پیغمبر خدا به سر برد. او هم اکنون دخترى بالغ است و با قد کشیده واز نظر ظاهر و باطن بهترین دختران عصر مى باشد. او در همان بلندى در اطاقک خود به سر مى برد، در اوقاتى که مردان بیرون مى رفتند پایین مى آمد و مشغول جاروب کردن خانه خدا و گردگیرى نقاط آن مى شد.
روزى در اطاقک خود نشسته بود که ((فرشتگان آمدند و به وى گفتند: اى مریم ! فرمانبردار خدا باش و سجده کن و با خاضعان در پیشگاه خدا خضوع کن )).
روز دیگر باز فرشتگان نازل شدند و گفتند: ((اى مریم ! خدا تو را بشارت مى دهد به مولودى که نامش مسیح عیسى بن مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند خواهد بود و از مقربان الهى است )).
((او در گهواره مانند روزى که بزرگ خواهد شد، با مردم سخن خواهد گفت ، و یکى از بندگان شایسته خداوند مى باشد)).
((مریم گفت : خدایا! چگونه ممکن است من صاحب پسرى شوم و حال آنکه بشرى با من تماس نگرفته است . فرشته گفت : با این وصف خدا این کار را خواهد کرد و آنچه را بخواهد مى آفریند. وقتى خدا فرمانى صادر کند (و چیزى را اراده نماید) همینکه بگوید: بشو، مى شود)).
دنباله داستان را در سوره مریم بخوانید که خداوند ماجراى حامله شدن مریم دوشیزه نمونه و پاک سرشت عصر را شرح مى دهد: ((اى پیغمبر! به یادآور داستان مریم را هنگامى که از کسانش کناره گرفت و به نقطه اى در مشرق جایگاه خود رفت در آنجا او پرده اى کشید و دور از چشم آنها مشغول آبتنى شد.
درست در همین هنگام ما روح القدس را به سوى او فرستادیم . روح القدس ‍ مانند انسانى معتدل و خوش ترکیب در مقابل او مجسم شد. چون مریم آن انسان زیبا و خوش قامت را دید، گفت : من به خدا پناه مى برم و ازاو مى خواهم که توازاوبترسى و مردى پارساباشى و گمان بددرباره من نبرى !
روح القدس فرشته الهى گفت : نه ، من بشر نیستم ، من فرستاده خداى تواءم و آمده ام تا از جانب خدا کودکى پاک سرشت به تو موهبت کنم .
مریم گفت : چگونه ممکن است من بچه اى داشته باشم و حال آنکه بشرى با من تماس نگرفته است و زناکار هم نبوده ام ؟
فرشته گفت : با این وصف خداوند اراده کرده است که این کار جامه عمل بپوشد. فرشته افزود خدایت مى گوید این کار براى من که خداى تو هستم آسان است (و مسئله مشکلى نیست ) ما او را نشانه اى از قدرت نمایى خود براى مردم قرار مى دهیم و رحمتى از جانب خود مى دانیم و در هر صورت باید بدانى که این کار انجام گرفته است )).
با همین تجسم روح القدس در مقابل مریم که دوشیزه اى باوقار و جوان و در آن لحظه با بدن لخت مشغول آبتنى بود و گفتگویى که میان او و فرشته الهى رد و بدل شد، مریم که خود را برهنه و در یک قدمى جوانى زیبا و متناسب مى دید، تکان سختى خورد و حالت قاعدگى پیدا کرد.
همین معنا موجب شد که به طرز اسرارآمیزى و برخلاف موازین طبیعى و دانش طبیعى و فقط با اراده و خواست الهى آبستن شود. چیزى که براى نخستین بار اتفاق مى افتاد و بعد از او هم در جهان اتفاق نیفتاده است . این فقط یک معجزه بود و خواست خداوند؛ زیرا اراده خداوند بالاتر از موازین طبیعى و قوانین علمى و محاسبات ماست .
مریم با روح و اراده خداوند حامله شد و همین احساس حاملگى او را به محل دورى کشاند. در آنجا درد زاییدن به سراغ او آمد و به درخت نخلى پناه برد.
او که مى دید دوشیزه اى دست نخورده آبستن شده است و یک لحظه دیگر وضع حمل مى کند بقدرى هراسان شد که گفت : ((اى کاش ! پیش از این واقعه مرده بودم و از خاطره ها فراموش شده بودم . درست در همین هنگام از زیر درخت نخلى خشکیده صدایى آمد که : اى مریم ! غمگین مباش ! خدایت از زیر پایت چشمه آبى جارى ساخته است و این را نشانه لطف خود درباره تو قرار داده است .
اى مریم ! شاخه درخت نخل را (که سبز و بارور شده است ) تکان ده تا رطب تازه فرو افتد. سپس از آن رطب تازه بخور و چشمت روشن باشد. اگر پس از وضع حمل بدخواهان یهود زاییدن و بچه دار شدن تو را بهانه کردند و دیدى که درباره آن سؤ ال مى کنند، به آنان بگو: من براى خدا نذر کرده ام روزه بگیرم ، بنابراین با کسى سخن نمى گویم )).
به دنبال آن ، مریم زایید و عیسى نوزاد زیباى خود را پاک و پاکیزه و پیچیده در قنداق ، در بغل گرفت و به میان قوم آمد، شهرى که این ماجرا در آن به وقوع پیوست ((ناصره )) واقع در فلسطین بود که امروز هم هست و به زادگاه حضرت عیسى معروف است . چون عیسى در ((ناصره )) متولد شد، خود او را ((عیساى ناصرى )) مى گفتند و به همین علت هم پیروانش را ((نصرانى )) یا ((نصارا)) مى خوانند.
مریم که خود از اولاد یعقوب یعنى دودمان بنى اسرائیل و قوم یهود بود، همینکه با آن کیفیت و حال و وضع ، نوزاد را به بغل گرفته و به میان قوم خود آورد، گفتند: اى خواهر هارون ! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت سابقه بدکارى داشته است تو که دختر هستى این بچه را از کجا آورده اى ؟ مریم با الهام غیبى اشاره به نوزاد کرد که از خود وى جویا شوید. گفتند: چگونه با نوزادى که در گهواره (قنداق ) است سخن بگوییم ؟)).
در هیمن لحظه عیساى نوزاد گفت : ((من بنده خدایم و (معانى ) کتاب آسمانى به من داده شده و خدا مرا پیغمبر نموده است و هر جا باشم پر برکت قرار داده و سفارش کرده است که تا زنده ام نمازگزارم و زکات بدهم . و سفارش کرده است که نسبت به مادرم نیکوکار باشم و ستمگر و سنگدل نباشم .
درود بر من روزى که متولد شدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده مى شوم )).
خداوند شخصیت مریم را در آیه آخر سوره تحریم بدینگونه بازگو مى فرماید:((مریم دختر عمران نمونه کامل یک فرد با ایمان بود.رحمش پاک و ما روح خود را در آن دمیدیم . او سخنان خداى خود و کتب او را تصدیق داشت و شخصا نیز از بندگان فرمانبردار خداوندبود)).