جهاد و شهادت شجاعت از اوصاف پسندیده انسان است که بین ترس و تهور قرار دارد.ترس حذر بى جا و گریز از مسؤولیت و خطر است که انسان ضعیف النفس به آن گرفتار مىباشد.تهور رعایت مسائل امنیتى نکردن و بى باکانه خود را به خطر افکندن است.همانگونه که ترس بىجا انسان را زمین گیر نموده و باعث مىشود که از تعالى و رشد محروم بماند.تهور نیز موجب نابودى و هدر رفتن نیرو و جان و مال بدون نتیجه مطلوب مىگردد.
با توضیح این دو نکته مفهوم شجاعتبهتر آشکار مىگردد،که شجاعت عبارت است از روحیهاى که انسان در موارد خطر،به استقبال خطر برود و با روحیه خطر پذیرى ارزشهاى الهى و انسانى را جلوه گر نماید.بدین سان معلوم مىشود که در بهرهورى از شجاعت افزون بر روحیه سلحشورى و خطر پذیرى،باید بهرهورى از این روحیه در تبلور ارزشها سویه گیرد.تنها وجود روحیه شجاع و جسور ارزش و تعالى نیست.بلکه اگر کسى از این روحیه صحیح بهرهورى نمود ستایش دارد.بر این اساس گر چه بسیارى از افراد شجاع و جسورند،لیکن چون از این نعمت در جهت قتل و غارت وایجاد ارعاب بین دیگران بهرهورند،شجاعت آنان نه تنها ارزش نمىتواند باشد،بلکه نوع این مسائل ضد ارزشاند.
در شجاعت على علیه السلام هر دو ویژگى آشکار است،هم شجاعت و روحیه خطر پذیرى در حد فوق تصور بشرى است،و هم بهرهورى از این روحیه مورد توجه مىباشد،که امام علیه السلام شجاعتخویش را صرف اعلاى ارزشهاى الهى مىنماید.شجاعت امام براى مقابله با سردمداران کفر و مظاهر فساد است.در میدان نبرد با کفر و توطئه شجاع است.اگر شمشیر على ستایش آسمانى دارد که:لا سیف الا ذو الفقار. (1) به خاطر این است که خون سران کفر و نفاق از آن مىچکد. اگر ضربه على برتر از ارزش عبادت جن و انس است:لضربة على یوم الخندق خیر من عبادة الثقلین (2) . به لحاظ این است که این شمشیر سیراب از خون کفار و منافقین است.شجاعت على در جهاد اسلام تبلور یافته است.جهاد اسلام علیه سران کفر و نفاق است.آنان که هم خود گمراه و هم رهبران گمراهى دیگران مىباشند،که قرآن در مورد اینها اجازه هلاکت نابودى مىدهد که مانع شکوفایى راه فطرت و توحید دیگران هم هستند:(فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم.) (3) «سردمداران کفر را که به هیچ پیمانى وفادار نیستند به قتل رسانید».
بدین لحاظ آنچه به شجاعت على علیه السلام ارزش مىدهد بهرهورى از این روحیه است که در چه راهى صرف شده است.شجاعت فوق العاده امام علیه السلام زبانزد دوست و دشمن است،که دشمن از نام و هیبت على در هراس است.
توضیح برخى موارد هر دو نکته،به ویژه محور دوم را بهتر شفاف مىسازد.
کاربرد ذو الفقار على در دو برهه شمشیر به کار گرفت.همان شمشیرى که بر هر کس فرود آمد وى را روانه جهنم نمود.یک برهه در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله برهه دوم در عهد زمامدارى خویش.در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله حدود هشتاد مورد غزوه و سریه رخ داده است.در تمام جنگهایى که رسول الله صلى الله علیه و آله شرکت داشتند على علیه السلام همواره در خط مقدم جبهه حماسه مىآفرید.از هیچ جنگى(به جز تبوک)غایب نبود. (4) و در تمام جنگها نقش اول را به عهده على بود که دو مهم را تامین مىنمود یکى نبرد با دشمن،دیگرى حراست از رسول الله صلى الله علیه و آله در میدان نبرد.
در اولین جنگ مهم بدر در سال دوم هجرى که حدود هفتاد نفر (5) از سران و قهرمانان کفار قریش به قتل رسیدند و تا قیامت هواداران کفر را داغدار نمود،بسیارى از سران کفر به دست على به هلاکت رسیدند.على در کشتن سى و پنج نفر دخیل بود. (6) از جمله افرادى که به دست على به هلاکت رسیدند عتبه جد مادرى معاویه و ولید بن عتبه دایى معاویه و حنظله بن ابو سفیان برادر معاویه مىباشد.در هنگامى که معاویه در نامه خود به على علیه السلام وى را متهم به ترس از جنگ کرد،حضرت در جواب معاویه نگاشت:معاویه،آن شمشیرى که با آن جد و دایى و برادرت را به قتل رساندم هنوز در نزد من است:و عندى السیف الذى اعضضته بجدک و خالک و اخیک. (7) .
در جنگ احد که بعد از حمله اول همه مسلمانان فرار کردند و رسول الله صلى الله علیه و آله با چند نفر از جمله على بن ابىطالب تنها ماندند.بیش از ده نفراز کفار از جمله پرچمدار آنان طلحه بن ابى طلحه و فرزندش ابا سعید و برادرانش خالد و مخلد به دست على کشته شدند. (8) وى وقتى به میدان آمد خطاب به لشکر اسلام گفت:شما معتقدید که هر کس را شمشیر شما بکشد به آتش مىرود و هر کس را شمشیر ما بکشد به بهشت وارد مىشود آیا کسى جرات مبارزه با من را دارد. آنگاه على علیه السلام به میدان آمد و در درگیرى شدید وى را به قتل رساند و پرچم و پرچمدار کفر را سرنگون نمود. (9) .
در هنگام فرار مسلمانان از جبهه که رسول الله صلى الله علیه و آله و على و چند نفر دیگر در میدان احد تنها ماندند،مجاهدت و شجاعت امام علیه السلام حماسه آفرید.در حالى که زخمهاى متعدد بر جان خریده بود(نود جراحت و زخم (10) شجاعانه ایستاد از جان رسول الله صلى الله علیه و اله که سخت در خطر بود حراست کرد.شجاعت على این ارزش را پدید آورد که هاتف غیبى ندا داد شمشیرى همانند ذو الفقار و جوان مردى همانند على وجود ندارد:لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على. (11) شجاعتى و سلحشورى که در حراست از امنیت رسول الله صلى الله علیه و آله و کیان اسلام به کار گرفته مىشود این چنین ستایش دارد.
در جنگ احزاب در سال پنجم که مدتى طول کشید و خطر به صورت جدى مدینه را تهدید مىکرد،قهرمانان و یلانى همانند عمرو بن عبدود و فرزندش و عده دیگر با شمشیر على علیه السلام به هلاکت رسیدند. (12) هنگامى که دلاور عرب«عمرو»از خندق عبور کرد احدى جرات مقابله با وى را نداشت.چندین نوبت رسول الله صلى الله علیه و آله از اصحاب تقاضا نمود که کدام یک از شما به جنگ عمرو مىروید،تنها على علیه السلام اعلان آمادگى کرد. (13) و هنگامى که این دوبرابر یکدیگر قرار گرفتند فرمود:برز الایمان کله مع الشرک(الکفر)کله (14) .«تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفته است.»هنگامى که على علیه السلام عمرو را از پاى در آورد در ستایش این شجاعت و شمشیر،رسول الله صلى الله علیه و آله چنین اظهار داشتند:لضربة على خیر من عبادة الثقلین. (15) «ارزش ضربت على از عبادت دو طایفه جن و انس برتر است.»که این ارزش به لحاظ این است که ارزشهاى الهى را استقرار بخشیده دین را جاوید ساخت.
ارزش این ضربتبه لحاظ اهمیت آن است زیرا قبل از فرود آمدن این شمشیر رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند کفر در برابر ایمان قرار گرفته است،که پیروزى على علیه السلام یعنى پیروزى ایمان و پیروزى عمرو یعنى پیروزى کفر.این شمشیر از آن جهت ارزش و ستایش دارد که سردمدار کفر را از پاى در آورده،و اسلام را از خطر رهانیده است.تنها به خاطر خلوص نیتحضرت نیست. زیرا که امام در همه رفتارش و در همه شمشیرهایش خلوص داشت،لیکن از هیچ شمشیرى به این عظمتستایش نشده است.
این شمشیر دو ویژگى که به آن اشاره شد در بر دارد یکى شجاعت و عظمت فردى که توان مقابله، دلاورى مانند عمرو را پیدا کرده است.دیگر این که هدف بزرگى را تامین نموده است.شمشیر بر فرق کفر فرود آمده،ریشه کفر را قطع کرده است.شمشیر پرچم حق را برافراشته است.ستایش از این شمشیر ستایش از این ارزشهاست.نه از کشتن و خونریزى.
در جنگ خیبر که در سال هفتم هجرى رخ داد،بعد از این که برخى براى مقابله با یهود خیبر رفته، عقب نشینى نمودند.رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند:فردا پرچم به دست کسى خواهم داد که فتح و پیروزى به دست او انجام خواهدگرفت و خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.کسى که هرگز پشتبه جبهه نمىکند:«لا عطین الرایة غدا رجلا یحب الله و یحب رسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار.» (16) فرداى آن روز همه منتظر بودند ببینند این فرد کیست.رسول الله صلى الله علیه و آله على را صدا کردند و پرچم را به دست وى دادند.على مرحب خیبرى،سردمدار و قهرمان یهود را به خاک ذلت نشاند و خیبر را فتح کرد و یهود عنود را براى همیشه داغدار نمود.على در خیبر با دستید اللهى از جا کنده شد،خود در این باره ابراز مىدارد:و الله ما قلعتباب خیبر بقوة جسمانیة بل بقوة رحمانیة. (17)
این شرح کوتاهى از شجاعتهاى امام علیه السلام در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله مىباشد که البته شجاعتحضرت در تمام جنگها و سختى جلوهگر است،لیکن به همین مقدار اکتفا مىشود.اما شرح شجاعت و دلیرى حضرت در زمان خودش در جنگ با گروهکهاى مخالف ناکثین و قاسطین و مارقین در بخش چهارم خواهد آمد.با بیان این نکات فرمایش حضرت بهتر آشکار مىشود که در معرفى خویش فرمود:اگر تمام عرب رو درروى من قرار گیرند من هرگز شتبه جنگ نخواهم نمود:لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها. (18)
و یا مىفرماید من سینه دلاوران عرب را به خاک نشاندم:انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم القرون ربیعة و مضر.«من در کوچکى سینههاى عرب را به خاک ذلت نشاند و بزرگان ربیعة و مضر را شکستم.»منظور از«مضر»بزرگان قبایل عرب در جنگهاى عهد رسول الله صلى الله علیه و آله مىباشد.و منظور از ربیعه بزرگان قبایل در جنگهاى جمل و صفین و نهروان است. (19)
شجاعت و سلحشورى على آن مقدار آشکار بود که خفاشان پست و دشمنان کینه توز و حیلهگرش هم توان پنهان آن را نداشتند!هم آنان که همانند روبه از مقابل شیر فرار مىکردند،که این اعتراف عمرو عاص است که مىگوید:هیچگاه کسى را که از برابر على مىهراسد و فرار مىکند نتوان نکوهش کرد و نیز همین حیلهگر وقتى خبر شهادت امام را مىخواست در نزد معاویه مطرح کند گفت:آن شیرى که دستان خویش را در عراق گسترده بود جانش به سر آمد:ان الاسد المفترش ذارعیه بالعراق لاقى شعوبه.معاویه بعد از شنیدن خبر گفت:به خرگوشها بگویید که بدون هراس و خطر در هر جا هستند بچرند. (20) همان که اعتراف کرد:ما با این که در کنار على بودیم(در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله)از هیبت على جرات سخن گفتن و نگاه کردن به صورت او را نداشتیم! (21) که الفضل ما شهد به العدو.فضیلت و عظمت آنگاه آشکارتر است که دشمن نیز اعتراف کند.
پىنوشتها:
1.بحار،ج 20،ص 54.
2.همان،ج 39،ص 2.
3.توبه،12.
4.اسد الغابة،ج 4،ص 105.
5.سیره ابن هشام،ج 3،ص 270.
6.بحار،ج 41،ص 65.
7.نهج البلاغه ابن میثم،ج 2،ص 476.
8.بحار،ج 41،ص 66.
9.همان،ص 82.
10.همان،ج 20،ص 54.
11.همان.
12.بحار،ج 41،ص 66.
13.همان،ج 20،ص 203.
14.همان،ص 215،و ج 39،ص 1.
15.همان،39،ص 2.
16.بحار،ج 21،ص 3.اسد الغابة،ج 4،ص 107.
17.بحار،ج 21،ص 21.
18.نهج البلاغه،نامه 45،ص 418،بحار،ج 41،ص 68.
19.نهج البلاغه ابن میثم،ج 2،ص 273.
20.بحار،ج 41،ص 69.
21.همان،ص 120.
امام على(ع) الگوى زندگى صفحه 64
حبیب الله احمدى