آثار سخنچینی چیست؟
سخنچینی در اسلام از گناهان کبیره شمرده شده است
سخنچین کیست؟ آثار و راه درمان آن چیست؟
آیا سخنچینی حلال هم داریم؟
سخنچین کسى است که حرف دیگران را به آن کسی که سخنی دربارهاش گفته شده، میرساند. انسان سخنچین، در مجالس و محافل سراپا به گوش مینشیند؛ سپس به دنبال اغراض نابخردانه، آن سخنان را به گونهاى دلخواه در گوشه و کنار نقل کرده و زمینههای تفرقه را در جامعه فراهم میسازد.
این عمل ناپسند - که در بیشتر موارد، مصداقی از غیبت است - در اسلام از گناهان بزرگ شمرده شده و در قرآن کریم نیز به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است، پیامدهاى دنیوی و اخروی نامطلوبى مانند: دشمنى و تفرقه، دشمنی با خدا، پذیرفتهنشدن دعا و عذاب قبر نیز از آثار سخنچینی است.
دقت در پیامدهای منفی سخنچینى و نقش ویرانگر آن در جامعه و خانوادهها، و همچنین عذابها و مجازاتهاى الهى که در دنیا و آخرت بر آن مترتب است، میتواند نقشی بازدارنده در برابر سخنچینی داشته باشد.
در مواردی که نقل سخن توطئهآلود دیگران بتواند از بروز حادثه و فاجعهای برای فرد و یا اجتماع جلوگیری کند، نقل این سخنان برای آمادهسازی تدبیرات لازم حرام نبوده بلکه گاه واجب میشود، اما این حالت استثنایی را نباید بهانهای قرار داد تا هر سخنچینی مذمومی را با آن توجیه کنیم.
پاسخ تفصیلی
صلح و صفا از ارکان یک جامعه مطلوب بوده و پیوند میان انسانها را محکمتر میکند. از طرف دیگر؛ آنچه انسانها را نسبت به یکدیگر بدبین کرده، الفت و علاقه آنها را از بین ببرد، زشت و ناپسند بوده، با سرشتشان نیز سازگار نیست. از جمله رفتارهایى که پیوندهاى مثبت موجود در جامعه انسانى را تهدید میکند، «نمامى» یا «سخنچینى» است که از نظر عقل، زشت و ناپسند بوده، اسلام از آن نهى کرده و طینت انسانهاى پاک نیز آنرا نمیپسندد.
سخنچین کیست؟
«نمیمه» در لغت؛ به معناى صداى آهستهاى است که از حرکت چیزى یا از برخورد پاى انسان به زمین هنگام راه رفتن بر میخیزد و از آنجا که افراد سخنچین، معمولاً سخنان خود را آهسته و در گوشى به این و آن میرسانند، برای سخنچینى نیز از این واژگان استفاده شده است.[1] همچنین گفته شده که «نمیمه» در اصل به معناى تزیین کلام دروغین است؛[2] چرا که افراد سخنچین سعى میکنند، سخنان خود را زیبا جلوه دهند.
در اصطلاح اخلاق؛ سخنچین کسى است که حرف دیگران را به آنکه سخن دربارهاش گفته شده میرساند، چه با گفتن، چه با نوشتن و چه با رمز و اشاره. و فرقى نمیکند که آنچه نقل میکند عملى باشد یا گفتارى و فرقى نمیکند آنچه را نقل میکند عیب و نقص گوینده باشد یا نه. بنابراین، حقیقت سخنچینى همان افشاء سرّ و پردهدرى است.[3]
انسان سخنچین، در مجالس و محافل سراپا به گوش مینشیند؛ سپس به دنبال اغراض نابخردانه، آن سخنان را به گونهاى دلخواه در گوشه و کنار نقل میکند و بین افراد جامعه، «تفرقه افکنى» و «دو به هم زنى» میکند.[4]
آثار سخنچینی از نگاه قرآن و حدیث
این عمل ناپسند که در اسلام از گناهان کبیره شمرده شده است،[5] پیامدهاى دنیوی و اخروی نامطلوبى دارد که به تعدادى از آنها اشاره میکنیم:
1. دشمنى و تفرقه
2. دشمنى با خدا
پیامبر خدا(ص) فرمود: «دشمنترین شما نزد خدا، سخنچیناناند».[11]
3. پذیرفته نشدن دعا
روایت شده است که؛ قحطى بنى اسرائیل را فرا گرفت. حضرت موسى(ع) چندین بار از خداوند طلب باران کرد، ولى باران نبارید. به دنبال آن بود که پروردگار به آنحضرت وحى کرد که دعاى تو و یارانت به این دلیل مستجاب نمیشود که در میان شما شخص سخنچینى است که بر این کار اصرار میورزد. موسى(ع) پرسید: خدایا او کیست تا از میان خود اخراجش کنیم؟ فرمود: اى موسى! من خود، شما را از سخن چینى برحذر میدارم، چگونه راز او را بر ملا سازم؟ آنان به صورت جمعی[و با حضور سخنچین به صورت ناشناس] توبه کردند و خدا نیز برایشان باران فرستاد.[12]
4. عذاب قبر
پیامبر خدا(ص) فرمود:
«هرکس به قصد سخنچینى و دو به هم زنى قدمى بردارد، خداوند در گورش آتشى بر او مسلّط سازد که تا قیامت او را بسوزاند».[13]
«در شب معراج زنى را دیدم که سرش چون سر خوک و بدنش مانند الاغ بود و عذاب انبوهى او را احاطه کرده بود!» شخصى پرسید: به چه جُرمى؟ پیامبر پاسخ داد «به خاطر سخنچینى و دروغگوییاش».[14]
5. حرام شدن بهشت بر شخص سخنچین
امام باقر(ع) فرمود: «بهشت بر سخنچینان حرام است».[15]
امام صادق(ع) فرمود: «چهار گروهند که وارد بهشت نمیشوند: «کاهن،[16] منافق، معتاد به مشروبات الکلى و قتّات؛ یعنى نمّام».[17]
انگیزههاى سخنچینى
الف. بدنام و بیارزش کردن گوینده سخن: سخنچین براى اینکه کسى را نزد دیگران بدنام کند و او را از چشم آنان بیندازد سخن او را برایشان نقل میکند و سعى میکند باعث تنفّر و بیزارى شنوندگان از گوینده اصلى گردد.
ب. بدنام کردن کسانى که سخن گوینده اصلى درباره آنان است؛ یعنى سخنچین با نقل و اشاعه سخن وى به دلیل موقعیت و اعتبارى که گوینده اصلى سخن در نزد شنوندگان دارد، میخواهد کسانى را بدنام کند که سخن درباره آنان گفته شده است.
ج. فرصتطلبى و جاهطلبى: سخنچین گاهى براى جا کردن خود در دل دیگران، سخنانى که درباره آنان گفته شده برایشان بازگو میکند تا به شنونده بفهماند که من طرفدار و دوستدار تو هستم.
د. لذت و تفریح: بعضى انسانها بجاى تفریح سالم و مشروع رو به تفریح و لذّت نامشروع و مخرّب مینهند و یکى از تفریحات ناسالم که مایه سرگرمى، بطالت و وقت گذرانى است، جلسات گفت و شنود بدون فایده و حکمت است، در این مجالس غیبت، سخنچینى براى وقت کشى، نُقل مجالس است و سخنچین نقالى میکند و به شیوهاى نادرست سرگرمى میآفریند.[18]
سخن چینی در بیشتر موارد، مصداقی از غیبت است
برخورد با سخنچین
به سخنچین نباید روى خوش نشان داده، بلکه باید با او چنان برخورد کنید که به خود اجازه ندهد، حرف دیگران را پیش شما نقل کند. در غیر این صورت، شریک جرم او شده، او را در کارش تشویق کردهاید. این را هم باید دانست که سخنچین همانطور که سخن دیگران را نزد ما افشا میکند، سخن ما را نیز پیش دیگران بر ملا میسازد.
امام على(ع) فرمود: «کسی که سخن دیگران را نزد تو میآورد [یقیناً] سخن تو را نزد دیگران میبرد».[19]
از اینرو؛ هنگام رویارویى با اشخاص سخنچین، رعایت نکات زیر ضرورى است:
1. او را نهى از منکر کنیم و زشتى کارش را به او گوشزد نموده، نصیحتش کنیم.
2. در صورتى که بر این کار خود اصرار ورزد او را از خود دور کنیم.
3. با اعتماد به سخن او، نسبت به دیگران بدگمان نشویم.
4. پس از شنیدن سخن او، در پى جستجو و تحقیق از کسانى که درباره آنان سخن رفته، برنیاییم.[20]
راه درمان سخنچینی
براى مبارزه با این پدیده شوم اخلاقى و قطع ریشههاى آن از درون جان آدمى، قبل از هر چیز باید به سراغ انگیزههاى آن رفت. به یقین تا عامل حسد، دنیاپرستى، نفاق، حالت آزاردهى و انتقامجویى که عوامل اصلى پدیده شوم نمیمه و سخنچینى میباشد از میان نرود، این رذیله اخلاقى از وجود انسان برچیده نمیشود. ممکن است مدتى با اراده و تصمیمهاى قوى، محدود یا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.[21]
ناگفته نماند؛ بسیارى از فضایل یا رذایل اخلاقى در یکدیگر تأثیر متقابل دارند هر کدام میتواند سبب دیگرى و گاه مسبّب از آن گردد، و این در حالات و شرایط مختلف روى میدهد.
از سوى دیگر؛ دقت در پیامدهای منفی سخنچینى و نقش ویرانگر آن در خانواده و جامعه و عواقب ناگوارى که از این رهگذر دامن همه را میگیرد، و همچنین تفکر در مجازاتهاى دنیوی و اخروی پروردگار، قطعاً از عوامل بازدارنده خواهد بود.
افرادی که به سخنچینی عادت کردهاند، باید نتایج فوق را همه روزه از نظر بگذرانند، و پى در پى به خود تلقین کنند که سرانجامِ نمّامى و سخنچینى این است!، و گرنه وسوسههاى شیطانى و هوا و هوس آنها را آسوده نخواهد گذاشت.
واکنش منفی مؤمنان با سخنچینان میتواند عامل بازدارنده دیگرى باشد؛ زیرا هنگامى که به گفتههاى آنها اعتنا نشده و مردم آنها را از خود طرد کنند، به زودى در مییابند که سخنان آنها نه تنها خریدارى نداشته بلکه نفرت دیگران را به دنبال دارد و همین امر اراده آنها را در این کار زشت تضعیف میکند.[22]
آخرین سخن در این زمینه آن است که بیشتر رذائل اخلاقى ناشی از ضعف ایمان است و هرچه پایههاى ایمان به پروردگار و روز جزا در دل محکمتر گردد، این رذایل کمرنگتر خواهد شد.
موارد استثناء
حرام بودن سخنچینى به عنوان یک گناه کبیره و زشتى آن از نظر علم اخلاق یک اصل اساسى است که باید همیشه مورد توجه باشد، ولى به نُدرت ممکن است این حکم مانند سایر احکام شرع استثناءهایى داشته باشد که در آن موارد نقل کردن حرف این براى آن یا بالعکس نه تنها جایز باشد، بلکه گاه واجب باشد، از جمله این موارد جایى که احساس کنیم فرد یا گروهى قصد کشتن یا زدن آسیب جانی و مالی به فردى را دارند که باید سخن آنها را براى فرد مورد نظر نقل کنیم تا در محافظت خویشتن بکوشد یا از منطقه خطر دور شود، نظیر آنچه در مورد موسى(ع) واقع شد که پس از داستان کشتن قبطى متجاوز کسى نزد موسى(ع) آمد و گفت: «این جمعیت براى کشتن تو به مشورت نشستهاند فوراً از شهر خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم».[23]
گاه میشود به وسیله سخنچینى راست یا دروغ میان صفوف دشمن اختلاف افکند، این نیز از موارد جواز یا وجوب آن است نظیر آنچه درباره نعیم بن مسعود در جنگ احزاب نقل شده که با نقل سخنانی میان دو گروه از دشمنان اسلام اختلاف افکند و آنها را نسبت به یکدیگر بدبین و در امر جنگ سست نمود.[24]
ولى اینگونه استثنائات نادر هرگز نباید بهانهاى براى آلودهشدن به این گناه یا استقبال از گفتههای سخنچینان شود. چنانکه امام على(ع) فرمود: «در تصدیق سخنان افراد سخنچین عجله نکن هر چند خود را در لباس خیرخواهان درآورند».[25]
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 825، واژه «نمیمه»، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1412ق؛ مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 304 - 305، قم، مدرسه الامام على بن ابیطالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 592، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. شبّر، عبد الله، اخلاق، ص 243، قم، هجرت، چاپ چهارم، 1378ش.
[4]. یوسفیان، نعمت الله، اخلاق اسلامى، ج 2، ص 125، قم، اداره آموزشهاى عقیدتى سیاسى نمایندگى ولى فقیه در سپاه، چاپ اول، 1376ش.
[5]. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج 2، ص 63، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، قم، چاپ اول، 1415ق.
[6]. قلم، 11 - 12.
[7]. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص 537، قم، دارالثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 225، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ج 2، ص 14، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق.
[10]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 437، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[11]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج 1، ص 100، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.
[12]. شهید ثانى، زین الدین بن على، کشف الریبة، ص 42 - 43، بیجا، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 1390ق؛ نراقى، ملا محمد مهدى، جامع السعادات، ج 2، ص 286، بیروت، اعلمى، چاپ چهارم، بیتا.
[13]. شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 284، قم، دارالشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق.
[14]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 72، ص 264، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[15]. الکافی، ج 2، ص 369.
[16]. کسانی که به دروغ از امور پنهانى و آینده خبر میدهند و ادعاى آگاهى بر اسرار غیب دارند.
[17]. شیخ صدوق، الامالی، ص 404، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
[18]. اخلاق اسلامى، ج 2، ص 128.
[19]. عیون الحکم و المواعظ، ص 435.
[20]. کشف الریبه، ص 44.
[21]. اخلاق در قرآن، ج 3، ص 311.
[22]. همان، ص 311 - 312.
[23]. قصص، 20.
[24]. ر. ک: ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 229 - 232، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، بیتا.
[25]. عیون الحکم و المواعظ، ص 529.
منبع: islamquest.net