ای شهدا برخیزید گویی این جا همه چیز تمام شده است و انگار نسل جهاد دیده دیروز،به خط پایان رسیده است.اگر سراغمان نیایید و کلامی و حرفی بر زبان نیاورید ما هم کم کم باورمان می شود که همه چیز تمام شده است.باورمان می شود که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست ،باورمان می شود که ما هم دیگر باید مد،پرستیژ،آنگارد محاسن ،تیپ اداری و خلاصه همه چیزمان مثل آدم شود !!! اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم ،الحمد لله جنگ خانمان سوز تمام شد!!! ای شهدا که جوانمردی فقط در ذائقه ی شما بود،لحظاتی از خلوت بهشت فارغ شوید،زخم ترکش ها را فراموش کنید و از ما دلجویی کنید.بعد از شما لباس خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم مثل آن روز ها بگوییم "التماس دعا" !!! به ما آموختند که چگونه بخوانیم و بنویسیم !!!

 

ای شهدا،دنیای بی شما و بی امام سخت است ! ای خوش انصاف ها ، اینجا دیگر با خاموشی بلدوزرهای جهادگران ،سنگر و خاکریزی که صداقت و درستی را بنا کند یافت نمی شود.اینجا فانوس ها خاموش است.خیانت به رفیق قاموس و جاویدان و رسیدن به جاه و مقام به بهای خاموشی عزت نفس است . ای شهدا اینجا دیگر از عروج خبری نیست و همه از برای "فنا"دست و پا می زنند . دست های ناپاک به هم گره خورده تا بر نسل جوان امروزی روح بی اعتقادی و دین زدگی را جریان دهد.

 

دنیای غرب بر دل ها طبل هوس می کوبد و روزگار مردم پر فتنه ای که با زبان دین جویای مراد دنیا و مسند و بقا بر قدرت خویش اند و از تکه تکه شدن پیکر ها نردبان صعود می سازند اگر در برابر مظالمشان کلام حق بگویی به "مسلخ گاه"هوی و هوسشان قربانی می شوی و خلاصه اینجا بازار هزار رنگ بی مهری هاست. اینجا ساکنینش به جرم بی وفایی محکومند .آری شهدا برای همین است دلمان تنگ شماست از قول ما به امام بگویید قرار ما این نبود .دیگر از شما گفتن از چند شب خاطره فراتر نمی رود گریه و حسرت در فراق شما به جهالت و حواس پرتی یاد می شود .ای شهدا، به داد ما برسید،اینجا ماندن سخت است. در قنوتمان دلتنگی شماست و در سجده هامان بی تابی فراقتان و در رکوع هایمان خمیدگی دوری از شهادت است .ای شهدا سکوت غربت مان ،درد ناک ترین دردیست که تاب تحمل را از وجودمان زدوده است. ما هرگز به چنین صلح سبزی !!!!! فکر نمی کردیم و تنها میدان های سرخ ،اندیشه مان بود و اینک در قبیله درداز همه کس ما بازمانده ترینیم . به جرم بی شهادتی ریاضت تدریجی مرگ را منتظریم و در تب و تاب وصل به شما لحظه شماریم ، واگر این نباشیم باید آنقدر بی تفاوت شویم که همه چیزمان را یک شبه فراموش کنیم  تا ما هم به نوایی برسیم و از راه کارهای تملق و چاپلوسی با فراموشی تفکر امام ، خادمین درگاه مصلحت اندیشان شویم . ای شهدا در روزگار فقر محبت ها نگاهمان لبریز از باده التماس به شماست اگر خوب گوش کنید خواهید دانست که دل شکسته ما بهترین تاری است که در فراقتان شب و روز را می نوازد . بعد از شما تحمل خیلی چیز ها سخت است به بهانه صبر ما را به "سکوت" مرگ آوری دعوت می کنند.

 

کام یابی های دنیا مقدمه فراموشی ذکر خداست و خاتمه اش با لبخند شیطان مأنوس است . ای شهدا ما برای شما صبر می کنیم ولو با فنا و فراموشی مان.

 

ای شهدا شما که در جلوت دوست خلوت انس یافته اید دستی بر دل های پیر رنج ما برآورید.

 

خداحافظ ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوخته فکه ، ای گلوهای تشنه ، ای تشنه های فرات شهادت ، خداحافظ ، شما رفتید و مائیم و راه نا تمام ! ...

 

شاخ شمیران که بودیم نان خشک به همدیگر تعارف می کردیم و اصلا وجود دوشکا ها برایمان اهمیت نداشت فقط به این فکر بودیم که نمازمان سر وقت ادا شود در فکه کسی به فکر خنثی کردن مین ها نبود در هور کسی به منور ها اعتنا نمی گرد شبی موج خروشان اروند بسیجیان را با خود برد و کسی هم دیگر آنان را پیدا نکرد اما نمی دانم چرا شب ها فرشته ها آن جا جمع می شوند و با پرنده ها در دل می کنند ،در کوچه های شهرمان هیچ کس غربت شهیدانمان را فریاد نکرد .بچه های گردان محلاتی و محرم در ماووت روی دوش مین ها،آغوش به شهادت گشودند و گردان بهشتی و ابوذر در شاخ شمیران با گلوله های دوشکا بهشتی شدند . درکشکولی ،قناسه ها رد فرید الله مرادی را گرفتند و عبدالله سرخی در قلاویزان با چشمانی بینا به خدا رسید .شهید آدینه مظلومانه به جمع آسمانیان پیوست و غلام باز دار در هجدهمین بهارش راهی بهشت شد سید اسد الله خیری تا زمانی که در کنارمان بود کسی او را باور نداشت اما در ماووت فرشته ها او را باور کردند و بر او نماز عشق خواندند نورمحمد باقری در میدان های مین قلاویزان به سمت آسمان ها بال گشود و محمد درگاهی را بمب های خوشه ای تکه تکه کردند .علی حیاتی در والفجر3 جاودانه شد و محمد کرمی در گامو جا پای فرشته ها گذاشت تا با آخرین بهار که از راه می رسد شکوفا شود کریم حیاتی با بدنی پاره پاره خدا را طلبید و الیاس ملکی و خان محمدی هر دو با دست های بسته سر بر شانه های همدیگر به ملاقات خدا رفتند . جعفر میرزایی سال هاست که در ام الرصاص تنها آرمیده است گویا هیچ وقت دل از خاک ریز های خونین نمی کندو غلام حسی محمدی در مهران غریبانه دست در دست فرشته ها گذاشت برادر سوم مهدی که شهید شد مادرش گفت:سر امام سلامت! و خودش هم وقتی عملیات تمتم شد با شادی گفت:خدایا شکر من هم عملیاتی شدم.حاج حسین می گفت:اگر شهید شدم جنازه ام را در کنار بسیجی ها دفن کنید آن یکی می گفت:روز شهادتم نقل بپاشید در مهران محمود آنقدر آر پی جی شلیک کرد تا از گوشهایش خون چکید ،در کربلای 5 وقتیکه کاکا علی را آوردند سر نداشت و اکبری هم در کنار نهر جاسم با تنی مجروح غسل کرد و صبح روز بعد بر دوش فرشته ها بود .جنازه قاسم را کسی نمی شناخت مگر بر نوشته ی پشت پیراهنش:یا زیارت یا شهادت

 

محبوب من! وقتی به تو فکر می کنم شور و شوق سراسر وجودم را فرا می گیرد، شعله ی وصل و حضور در وجودم زبانه می کشد و وقتی به خود می اندیشم و عمر بر باد رفته ام را که در غفلت و بندگی غیر تو بوده می نگرم، شرمسار و سرافکنده می شوم، اما با این همه تو دستم را گرفتی و هدایت کردی...

 

ای خالق رئوف! تو را سپاس بی حد که مرا به راه راست هدایت کردی و مرا در جمع بهترین مخلوقات خود، در بهترین زمان و مکان قرار دادی. شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی، و نه برای راحتی شخصی می خواهم؛ بلکه از آن جا که شهادت در رأس قله ی کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی شود، من با تقاضای شهادت در حقیقت از خدا می خواهم که وجودم، سراسر خدایی شود و با کشته شدنم در راه دین اسلام، خود او بر ایمان و صداقت و پایمردی ام، و در راه دین بودنم، و بر عشق پاکم بر او مهر قبولی زند.

 

سی و چهارمین سالگرد شهادت بسیجی شهید ابوالفضل فشکی گرامی باد.