سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از مهم ترین سرمایه های فرهنگی و دینی ما شیعیان، باور به وجود ?امام زمان? است. مهدویت در بستر تشیع، رابطه شیعه را با دین و ماوراء در هر زمان محفوظ نگاه می دارد. کیفیت این آموزه و سرمایه فکری امروزه در جامعه زیاد به بحث گذاشته شده و به همین منظور در اینجا به بررسی یکی از خطرات عدم رهیافت دقیق به این آموزه پرداخته می شود.

 

اعتقاد به آموزه مهدویت از توانمندترین عوامل پویایی، رشد و بالندگی جامعه اسلامی است که آن را از فروغلتیدن در فسادها و تباهی ها حفظ می کند. سوگمندانه باید گفت این باور در طول تاریخ با اندیشه ها و برداشت های متفاوتی روبه رو شده و رفته رفته بر چالش و آسیب های آن به مرور زمان افزوده شده است.

 

در عصر کنونی که جامعه ما به شکل روزافزونی به این باور روی آورده است، ضرورت شناسایی این آسیب ها و آفت ها، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود و لازم است ضمن ترویج و توسعه فرهنگ مهدویت، این موضوع نیز مورد توجه جدی قرار گیرد.

 

بی گمان در صورت توجه به آفت ها و رفع اختلال های مفهومی و مصداقی وارد شده در این حوزه، می توان از این فرهنگ به عنوان موثرترین و کارآمدترین عنصر برای حرکت در مسیر حق بهره جست و با آن، نسل حقیقت خواه را برای رسیدن به آن تحول بزرگ و جهانی آماده ساخت. بنابراین مهم ترین گام برای فراهم کردن نگرش درست به مباحث مهدوی، ارائه آگاهی های بایسته و پرهیز از گمانه های نادرست است.

 

بی تردید در میان آموزه های مهدویت هرکدام به فراخور جایگاه و تاثیربخشی، حجم توجهات بیشتری به خود جلب کرده و زمینه ساز برداشت های گوناگونی چه در مقام مفهومی و چه در مقام مصداقی و تطبیقی شده است. در میان مباحث مهدویت، آموزه های انتظار، نشانه های ظهور و شرایط ظهور ازجمله آموزه های پرطرفدار و پرمناقشه ای است که بیشترین حجم مطالب سخنرانی ها و همایش های مهدویت را به خود اختصاص داده و بیشترین سوء برداشت ها و سوء تفاهمات را به همراه داشته است.

 

نمونه کوچک آن همین سخنرانی ای بود که در ایام سوگواری سیدالشهدا(ع) درباره تحقق قواعد ظهور مطرح گردید که با نقد و انتقادات مختلفی مواجه شد. در اینجا لازم است برای تنویر اذهان مخاطبان و نیز جهت رفع ابهامات و سوء برداشت ها با نگرش علمی به تبیین و روشنگری پرداخته و با طرح سه نکته به صحت و سقم آن بپردازیم.

 

? اول: قواعد ظهور یعنی شرایط ظهور

 

به نظر می آید اشکالی بر قواعد ظهور و طرح بحث پیرامون آن وارد نباشد، زیرا قواعد ظهور همان شرایط ظهور است و شرایط ظهور نیز همیشه مورد گفت وگوی اندیشمندان و عالمان گذشته نظیر سیدمرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر الدین طوسی و... بوده و در دوران معاصر نیز بزرگانی چون سیدمحمد صدر و.... به آن پرداخته اند.

 

شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت چنین آورده است:

 

«آنچه در اینجا بیان می کنیم، مواردی است که سیدمرتضی(ره) آن را در کتاب الذخیره و ما در کتاب تلخیص الشافی به بیان آن پرداخته ایم که تصرف امام (حضور و ظهور امام) به سه گونه انجام شدنی است:

 

اول؛ آنچه به خدا ارتباط دارد، ایجاد آ فرینش امام است.

 

دوم؛ آنچه به امام ارتباط دارد، مسئولیت رهبری و امامت و به انجام رساندن آن است.

 

سوم؛ آنچه به ما مردم ارتباط دارد، تصمیم به یاری و پشتیبانی امام و تسلیم بودن برابر فرمان اوست.»1

 

بعد ایشان تاکید دارند شرط اول و دوم تحقق پیدا کرده است و تنها یک شرط مانده تا بستر رخداد ظهور فراهم شود که آن همان وظیفه و رسالت مردم است. یعنی اگر یاری و آمادگی مردم (در واقع شرط ظهور و قاعده ظهور است) تحقق پیدا کند، ناگزیر ظهور نیز تحقق پیدا می کند.

 

همین مطلب را خواجه نصیرالدین طوسی(ره) با بیان دیگر در کتاب تجرید الاعتقاد مطرح نموده است.

 

علامه حلی(ره) در کشف المراد در شرح سخن خواجه بحث لطف بودن امام را مطرح کرده و می گوید: اگر می بینیم الان مردم از این لطف الهی محروم هستند، یعنی ظهور امام زمان(ع) را در میان خود ندارند به خاطر کوتاهی و عدم آمادگی است که به مردم بازمی گردد. «فکان منع اللطف الکامل منهم، لامن الله تعالی و لامن الامام»2

 

سیدمحمد صدر(ره) در کتاب غیبت کبری، شرایط ظهور را به اقسام چهارگانه تقسیم کرده و یکی را مربوط به خدا و دیگری را مربوط به امام و دوتای دیگر را مربوط به مردم دانسته است و اذعان می دارد آن چیزهایی که مربوط به خدا و امام است، تحقق پیدا کرده و آنچه مربوط به مردم است تحقق پیدا نکرده است.3

 

پس بسیاری از اندیشمندان و علمای گذشته و معاصر، تحقق ظهور امام را مشروط به آمادگی مردم نموده اند که در صورت تحقق آنها ـ که شرط و قاعده ظهور تلقی می شوند ـ رخداد ظهور لحظه ای تاخیر نمی افتد، زیرا اصل فلسفه وجودی امام بر این است که ظهور کرده و در میان مردم باشد.

 

نکته: بی گمان در صورت رفع اختلال های مفهومی و مصداقی وارد شده در حوزه مهدویت، می توان از این فرهنگ به عنوان کارآمدترین عنصر برای حرکت در مسیر حق بهره جست و با آن، نسل حقیقت خواه را برای رسیدن به آن تحول بزرگ و جهانی آماده ساخت

 

پس در یک کلام می توان گفت آمادگی مردم اساسی ترین شرطی است که اولا مربوط به مردم است و ثانیا مردم وظیفه دارند برای تحقق آن تلاش و کوشش نمایند. روایات مختلفی که در این خصوص از حضرات معصومین(ع) صادر شده به همین نکته اشاره دارند، مثلا اگر می بینیم آمادگی یاران خاص شرط ظهور دانسته شده4 یا معرفت و شناخت منتظران شرط ظهور تلقی شده است. همه به نحوی اشاره به آمادگی دارد و در واقع آمادگی مردم یگانه شرط و قاعده ای است که ظهور را به ارمغان می آورد. امیر مومنان علی(ع) در این زمینه می فرماید: واعلموا أن الأرض لا تخلو من حجه لله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و إسرافهم علی أنفسهم5 بدانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اما خداوند در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم، آنان را از دیدن او کور و محروم خواهد ساخت ، یعنی حجتش را از چشم های خلق پنهان می کند.

 

بنابراین می توان نتیجه گرفت که اولا اصطلاح قواعد ظهور همان شرایط ظهور است. ثانیا سخن گفتن پیرامون شرایط و قواعد ظهور با این مبنا هیچ اشکال و منعی ندارد. ثالثا موید این مطلب سخنان و بیاناتی است که از اندیشمندان و علمای گذشته در این خصوص به یادگار مانده است.

 

? دوم: تحقق شرایط ظهور وظیفه مردم

 

ظهور امام زمان(عج) علاوه بر علائم و نشانه ها، دارای شرایط و زمینه هایی است. منظور از شرایط ظهور، پدیده هایی است که ظهور بدون تحقق آنها رخ نخواهد داد. بین دو مقوله شرایط و نشانه های ظهور تفاوت های اساسی وجود دارد که نشانه های ظهور تنها نقش مشیر را داشته و حتمیت عقلی ندار?د، یعنی خواه تحقق یابد یا تحقق نیابد، واقعه ظهور رخ خواهد داد، ولی شرایط ظهور، حتمیت عقلی دار?د، یعنی حتما باید اسباب و شرایط ظهور تحقق پیدا کند تا ظهور رخ دهد و همچنین ظهور همیشه وابسته به شرایط ظهور است،6 ولی در مورد نشانه های ظهور این طور نیست. پس تفاوت های اساسی میان شرایط ظهور با نشانه های ظهور عبارتند از:

 

1 ـ علائم ظهور، رخداد ظهور را به صورت احتمالی تخمین می زند، ولی شرایط ظهور، رخداد ظهور را به صورت قطعی نشان می دهد.

 

2 ـ تحقق ظهور بدون زمینه ها و شرایط آن غیرممکن است؛ اما تحقق ظهور بدون نشانه ها ممکن است.

 

3 ـ از آنجا که مجموعه شرایط ظهور، علت تامه ظهور است، اجتماع آنها برای تحقق ظهور ضرورت دارد. برخلاف نشانه ها که می توانند در بستر زمان پراکنده باشند.

 

4 ـ انسان ها در تحقق نشانه های ظهور مسئولیتی ندارند، اما در مورد شرایط ظهور آن قسمتی (آمادگی) که مربوط به آنهاست، وظیفه دارند بسترهای تحقق آن را فراهم نمایند.

 

بنابراین اولا، بحث قواعد و شرایط ظهور نه تداعی گر مساله انحرافی بابی گری است و نه قابل مقایسه با بحث ظهور صغرا و کبرا?ست.

 

ثانیا، نه تنها بحث قواعد و شرایط ظهور و طرح آن هیچ گونه اشکالی ندارد، بلکه لازم است باورمندان مهدوی و منتظران واقعی برای تحقق ظهور به دنبال شناخت و معرفی آنها و تحقق و اجرای آنها در جامعه باشند.

 

? سوم: تعیین نصاب شرایط ظهور یعنی تعیین وقت ظهور

 

بی تردید از آنجا که زمینه سازی و بسترسازی ظهور جزو وظایف اصلی منتظران است و انجام این وظیفه نیز بدون آگاهی و معرفت ممکن نیست. پس لازم است منتظران واقعی به شرایط و بسترهای ظهور، ماهیت، چیستی و انواع و اقسام آن، علم و آگاهی داشته باشند.

 

اما حد نصاب شرایط ظهور چیست؟ آیا ما می توانیم ادعا کنیم آگاهی به حد نصاب شرایط ظهور داریم؟ یعنی بگوییم ظلم و جور فراگیر شده پس شرایط و قواعد ظهور شکل گرفته یا بگوییم در خاورمیانه انقلاب هایی رخ داده و در مردم آمادگی حاصل شده. پس شرایط ظهور محقق شده است؟ روشن است اگر این ادعا را داشته باشیم به نحوی برای رخداد ظهور زمان تعیین نموده ایم و به نحوی تکذیب روایت کذب الوقاتون را متوجه خود نموده ایم. زیرا آمادگی فراگیر و کامل مردم، شرط ظهور است و براساس داده های عقلی نسبت میان شرط و مشروط همان نسبت علت و معلول است یعنی با رخداد شرط، لامحال مشروط نیز تحقق پیدا می کند و زمانی، آمادگی مردم به صورت علت تامه رخ می نماید که به حد نصاب رسیده باشد و حد نصاب آمادگی، لامحال ظهور را به همراه دارد. پس هر کسی ادعا نماید که حد نصاب شکل گرفته و شرایط ظهور تحقق پیدا کرده است پس غیرمستقیم برای ظهور، زمان تعیین کرده است و این با مسلمات و قطعیات آموزه مهدویت در تهافت و تعارض است.

 

چنان که امام صادق(ع) به محمدبن مسلم می فرماید: هرکس وقت ظهور را برای تو معین نمود، از تکذیب آن ملاحظه مکن، چه که ما (در این خصوص) برای کسی وقت معین نمی کنیم.7

 

از مجموع این سخنان برداشت می شود که تعیین وقت ظهور ـ چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم ـ امری مذموم و ناپسند است و حضرات معصومین(ع) شدیدا از آن نهی کرده اند.

   
   
 
 
 
      پانوشت ها:

1 ـ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص41

2 ـ علامه حلی، شرح تجرید الاعتقاد، ص285

3 ـ سیدمحمد صدر، غیبت کبرا، ص400

4 ـ محمد نعمانی، غیبت نعمانی، ص307

5 ـ محمد نعمانی، غیبت نعمانی، ص144

6 ـ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص426

7 ـ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص373

حسین الهی نژاد
پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی
 
 
      روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )




      

ولادت على (ع) رسول گرامى اسلام در سال‏«عام الفیل‏»در«مکه معظمه‏»دیده به جهان گشود،و همراه با ولادت آن حضرت،غرایب و رویدادهاى عجیبى در نقاط مختلف گیتى رخ داد،و مادر بزرگوار آن سرور،«حضرت آمنه‏»بخشى از آن امور را به‏«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى حضرت‏«على علیه السلام‏»گزارش کرد.

«فاطمه دختر اسد»در حالى که از ولایت پیامبر خدا و از شنیدن آنهمه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود،با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت‏«ابو طالب علیه السلام‏»رسانده،و مولود جدید را به وى تبریک گفت.

«ابو طالب‏»چون سخن همسرش را شنید،ضمن خوشحالى و تشکر از او گفت:

«اصبرى سبتا ابشرک بمثله الا النبوة.»و فى حدیث اخر:«تتعجبین من هذا انک تحبلین و تلدین بوصیه و وزیره.» (1)

اى فاطمه!سى سال دیگر صبر کن،تو نیز نظیر او را به دنیا مى‏آورى،و من این وعده را به تو مژده مى‏دهم.

و در حدیث دیگرى آمده است:آیا تو از این واقعه بزرگ تعجب مى‏کنى؟بدان که تو نیز به وزیر و وصى و جانشین وى حامله مى‏گردى (و فرزند عزیزم على را به دنیا مى‏آورى)

سى سال از این واقعه شگرف تاریخى گذشت،همان طور که حضرت‏«ابو طالب‏»خبر داده بود، فرزند«کعبه‏»و«وصى و وزیر مصطفى صلى الله علیه و آله‏»رحمت عالمیان،پناه بى پناهان،مولاى متقیان حضرت امیر المؤمنین‏«على بن ابیطالب علیه السلام‏»،در روز جمعه،سیزدهم رجب المرجب،بیست و سه سال قبل از هجرت نبوى،آن هم در شریف‏ترین مکان عالم هستى‏«کعبه‏»دیده به جهان گشود،و گیتى را به نور ولایتش منور ساخت.

چگونه نطفه على (ع) در رحم مادر منعقد گردید؟ «جابر بن عبد الله انصارى‏»که یکى از صحابه بزرگ رسول گرامى اسلام است،مى‏گوید:در مورد لایت‏حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام از آن حضرت سؤال نمودم،حضرتش در جوابم فرمودند: آه،آه،چه سئوال با عظمت و مهمى؟سئوال از بهترین مولود،یا جابر!بدان که خداوند متعال قبل از آن که سایر موجودات عالم را خلق کند،نور من و على را آفرید،و سپس آن را در صلب حضرت آدم قرار داد، و پیوسته در «اصلاب طاهرات‏»و«ارحام مطهرات‏»مستقر بود،تا این که من از«عبد الله و آمنه‏»،و على از-«ابو طالب و فاطمه بنت اسد»متولد شدیم.

یا جابر!على قبل از آن که در رحم فاطمه بنت اسد قرار گیرد،قضیه شیرینى دارد،و آن این که پیش از زمان وى عابدى بود بنام‏«مثرم بن دعیب‏»،او در عبادت و پرستش خدا آن چنان به کمال و موفقیت رسیده بود که مورد لطف و توجه پروردگار عالم بود،و هرگز درخواست‏حاجت نکرد،و مدت یکصد و نود سال عمر نمود،و همه را به عبادت و پاکى گذارند...

او در برابر آن همه عبادتهایش فقط یک آرزو داشت،و آن این که یکى از اولیاى خدا را زیارت نموده،و با وى به مذاکره بپردازد از قضا وى به این آرزویش رسید،و پروردگار مهربان،عمویم حضرت‏«ابو طالب‏»را به سوى او فرستاد،چون چشمان‏«مثرم‏»به‏«ابو طالب‏»افتاد از جایش برخاست و سر مبارک‏«ابو طالب‏»را بوسید و در کنارش نشانید،و مذاکره خود را به شرح زیر آغاز کرد:

عابد:خداوند تو را مورد لطفش قرار دهد،بگو ببینم تو کیستى؟ابو طالب:مردى از«تهامه‏»هستم عابد: کدام تهامه؟ابو طالب:از مکه عابد:در مکه از کدام قبیله و گروه مى‏باشید؟

ابو طالب:از«عبد مناف‏»

عابد: (فرزندان عبد مناف دو شعبه هستند) از کدام شعبه‏اش؟

ابو طالب:از قبیله‏«بنى هاشم‏»

عابد چون این سخن را شنید دوباره از جایش برخاست و براى بار دوم سر و صورت حضرت‏«ابو طالب‏»را بوسه زده و گفت!

سپاس خداوندى را سزاست که مرا زنده داشت و به آرزویم رسانیده،و یکى از بندگان و اولیایش را به من معرفى فرمود،آنگاه گفت:

اى مرد خدا!مژده باد بر تو،زیرا:خداوند به من الهام نموده که برایت‏بشارت دهم.

ابو طالب:چه بشارتى؟

عابد:فرزندى پاک از«صلب‏»تو خارج مى‏گردد،که او«ولى الله‏»و«وصى پیامبر اسلام‏»و«امام پرهیزکاران‏»خواهد بود،اى ابو طالب!سلام خالص مرا به وى برسان و بگو:«مثرم‏»براى تو درود فرستاد، و او شهادت مى‏دهد به یگانگى خدا و رسالت پیامبر اسلام،و وصایت و جانشینى بر حق تو،و این که‏«محمد صلى الله علیه و آله‏»خاتم پیامبران و تو خاتم اوصیا هستى.

ابو طالب چون این سخنان را بشنید شروع به گریه کرد و از«مثرم‏»درخواست نشانه بیشترى نمود.

مثرم گفت:ابو طالب!چه آرزو دارى تا از خدا بخواهم برایت اجابت نماید؟

ابو طالب:دوست دارم در همین وقت مائده‏اى از آسمان فرود آید.

مثرم دستهاى پاکش را به قصد حاجت‏به آسمان بلند کرد،و با قلبى آکنده از ایمان و درخواست‏«ابو طالب‏»را از پیشگاه خداوندى مسالت داشت،ناگاه طبقى پر از«رطب و انگور و انار»از آسمان فرود آمد و«ابو طالب‏»با خوشحالى تمام،دست‏به سوى انار برده و از آن تناول فرمودند،و سپس با موافقت‏«مثرم‏»در حالى که از آن مائده آسمانى به همراه داشت،به منزلش آمده،و در کنار«فاطمه بنت اسد»دوباره میل فرموده،و از همان غذاى بهشتى نطفه پاک‏«مولى الکونین‏»و«امام العالمین‏»على بن ابیطالب علیه السلام‏منعقد گردید (2)

و در تاریخ دیگرى آمده است که:روزى پیامبر خدا قبل از دوران رسالتش مشغول خوردن رطب بود،و در آن هنگام مادر گرامى امیر المؤمنین علیه السلام‏«فاطمه بنت اسد»فرا رسید،و به پیامبر خدا سلام کرده،و متوجه شد بوى خوش خارق العاده‏اى از آن رطبها استشمام مى‏گردد،که از بوى مشک و عنبر قویتر است و لذا خطاب به رسول گرامى اسلام عرضه داشتند:

یا رسول الله:ناولنى منها آکل...

اى پیامبر خدا!براى من هم از آن رطب‏ها مرحمت فرمائید...

رسول خدا پس از مذاکراتى،مقدارى از آن طعام‏ها را در اختیار فاطمه دختر اسد قرار داد و او نیز به خانه‏اش بازگشت،و در کنار شوهرش حضرت‏«ابو طالب‏»با هم تناول نموده،و سپس از همان غذاها نیرویى در صلب ابو طالب ایجاد شد،و آنگاه با همسرش همبستر گردیده،و نطفه فرزند معصومش حضرت على علیه السلام را منعقد نمودند... (3)

کیفیت ولادت على (ع) کیفیت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظیر بوده،و در تاریخ بشریت کسى همانند او دیده نشده است!

«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى آن سرور در حالى که مانند سایر مردم،خانه‏«کعبه‏»را طواف مى‏نمود، درد زایمان،وى را فرا گرفت،و در میان زایران خانه خدا در حالى که به شدت متاثر بود،مناجاتى با صاحت کعبه کرد و گفت:

پروردگارا!من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى،و کتاب‏هاى آنان ایمان دارم،تو مى‏دانى که من به‏«خلیل الله‏»حضرت‏«ابراهیم‏»ایمان داشته،و آئینش را با جان و دل مى‏پذیرم،تو را به بنیانگذار بیت،و عظمت کعبه،و به احترام این مولود عزیزى که در شکم دارم،و او پیوسته با من انس گرفته و تکلم مى‏نماید،مولودى که یکى از حجت‏ها و آیات تو مى‏باشد،این ولادت را برایم آسان گردان.

دعاى فاطمه مستجاب شد ناگاه تماشاگران و از جمله آنان‏«عباس بن عبد المطلب‏»و«یزید بن قعنب‏»و دیگران مشاهده کردند که خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد،و فاطمه وارد کعبه گشت،و دیوار باز شده آن بهم پیوست،و تا سه روز در شریفترین مکان گیتى مهمان خدا شد،و نوزاد خود را به کمک ماموران الهى و حوریان بهشتى به دنیا آورد.مردم تماشاگر،این قضیه شگفت انگیز را دهان به دهان به گوش مردم مکه رساندند،و جمعیت انبوهى دور کعبه گرد آمده و منتظر نتیجه آن بودند،و حتى متصدیان و کلید داران کعبه هر چه تلاش کردند،نتوانستند در کعبه را باز کنند،و لذا جمعیت فراوانى از رفتن به خانه و کار و کسب خود باز مانده،و با شوق و ولع شدید مى‏خواستند با میهمان کعبه دیدار کنند.

سه روز از این جریان تاریخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نیامد،روز چهارم ناگاه دیوار کعبه از همان مکانى که قبلا باز شده بود،دوباره باز شد،و در حالى که چشمان مردم خیره شده بود«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى امیر المؤمنین با حالتى شادان و خوشحالى که از کعبه خارج گشت مردم تماشاگر دیدند:فاطمه مولودى را به بغل گرفته،که نور در چهره‏اش متجلى است،آنگاه خطاب به حاضران فرمودند:

اى مردم!خداوند از میان زنان مخلوقاتش مرا برگزید،و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد، اگر«آسیه‏»بطور مخفى خدا را پرستش کرد...و اگر«مریم‏»در هنگام زایمانش از درخت‏خشکیده رطب چید،خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالمیان در گذشته مقدم داشت،زیرا من فرزندم را در بیت‏خدا به دنیا آوردم!!و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم!و از میوه‏هاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذیرایى مى‏گشتم!!و هنگام خروجم از کعبه خطاب رسید:اى فاطمه!نام مولود کعبه را«على‏»بگذار،و من‏«على اعلى‏»هستم،من فرزندت را از قدرتم آفریدم،او در بالاى این‏«کعبه‏»اذان مى‏گوید،و بت‏ها را از آنجا پاک مى‏کند،او پیشواى این امت‏بعد از حبیب من‏«محمد صلى الله علیه و آله‏»است،خوشا به حال کسى که او را دوست داشته و یارى‏اش نماید،واى بر کسى که وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد... (4)

مولود کعبه بعد از ولادت «فاطمه بنت اسد»چون از«کعبه‏»با فرزند عزیزش خارج گشت،نخست پدرش حضرت‏«ابو طالب‏»از آنان استقبال نموده،و میوه دلش را در آغوش گرفت،مولود کعبه در همان لحظات آغاز زندگى‏اش خطاب به پدر ارجمندش گفت:

السلام علیک یا ابتاه و رحمة الله و برکاته،و ابو طالب نیز جواب سلام على را داده و او را مورد نوازش قرار داد.

سپس پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وارد خانه‏«ابو طالب‏»شد،و على را در آغوش کشید،و چون چشمان على به چهره مبارک رسول خدا افتاد،به حرکت آمده و تبسم کرد،و با چهره‏اى خندان گفت:

السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته،و آنگاه به دستور رسول اکرم صلى الله علیه و آله شروع به خواندن کتابهاى آسمانى کرد،و از«صحف‏»آدم و نوح و ابراهیم آغاز نمود،و آیاتى را از«زبور»و«تورات‏»و«انجیل‏»قرائت کرد،و در پایان از اول سوره‏«مؤمنون‏»تا آیه دهم را با آهنگ زیبا تلاوت فرمود،و بدین طریق عظمت‏خود را به جهان انسانیت نشان داد،و رسول اکرم صلى الله علیه و آله را خوشحال و خشنود ساخت (5) ،تا جایى که پیامبر خدا در مورد على علیه السلام فرمودند:

«لقد ولد لنا اللیلة مولود یفتح الله علینا به ابوابا کثیرة من النعمة و الرحمة‏» (6)

همانا خداوند متعال براى ما در این ایام فرزندى عطا فرمودند که در سایه او درهاى زیادى از نعمت و رحمت الهى به روى ما گشوده مى‏گردد.

آرى على یاور و ناصر پیامبر بود،و ظلم‏ها و ستم‏ها را از وى و از محرومان و ستمدیدگان دفع کرد،و کمال اسلام در سایه ولایت و خلافت او متصور بودن و هست،و اوست که از حدود اسلام و آیات قرآن دفاع کرد،و متجاوزان را سر جاى خود نشانید،و اسلام و مسلمین را براى همیشه بیمه کرد،و به جامعه مسلمین و حکومت‏هاى اسلامى‏نشان داد که چگونه پناه بى پناهان گردیده؟و ارزش‏هاى انسانى و اسلامى را در سرتاسر گیتى گسترش دهند؟و با قاطعیت و اراده‏اى شکست ناپذیر چگونه به جنگ فساد و فسادگران بروند...؟

عقیقه براى على (ع) در دین مقدس اسلام‏«عقیقه‏»و ذبح گاو و گوسفند...در تولد فرزندان سفارش گردیده،و در سلامتى و تندرستى آنان نیز فوق العاده مؤثر است،از این جهت‏«عقیقه‏»گاهى در احادیث اسلامى به عنوان واجب ذکر گردیده (7) ،و پیشوایان معصوم سلامتى کودک را در گرو«عقیقه‏»و قربانى مى‏دانند... (8)

حضرت‏«ابو طالب‏»چون فرزند عزیز خود را تحویل گرفت و معجزات و کرامات وى را مشاهده کرد،به میان مردم آمده و ندا در داد:«اى مردم!براى ولیمه فرزندم‏«على‏»حاضر شوید»و تعداد سیصد نفر شتر، و هزار راس گاو و گوسفند در ولیمه حضرت على قربانى کرد،و با تمام محبت و ادب از عموم مردم شرکت کننده پذیرایى نمود. (9)

پى‏نوشتها:

1) اصول کافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،جلاء العیون شبر ج 1 ص 236،بحار الانوار ج 35 ح 5 و 6

2) بحار الانوار ج 35 ص 10 تا 16،جلاء العیون شبر ج 1 ص 237 تا 241

3) شجره طوبى ج 2 ص 216 مجلس سوم،بحار ج 35 ص 17 ح 14

4) الخرائج و الجرائح ج 1 ص 171 ش 1،مدینة المعاجز ص 5،بحار الانوار ج 35 ص 18 ح 14 و ص 36 ح 37،جلاء العیون شبر ج 1 ص 242،شجره طوبى ج 2 ص 217،الغدیر ج 6 ص 22 لازم به توضیح است که جریان ولادت امیر المؤمنین در داخل کعبه را،مرحوم علامه امینى از دهها کتاب معتبر اهل سنت نقل نموده که به بخشى از آنها اشاره مى‏گردد:مروج الذهب مسعود ج 2 ص 2،تذکرة الخواص الامه ابن جوزى ص 7،الفصول المهمة ص 14،سیره حلبى ج 1 ص 150،شرح الشفا ج 1 ص 151،مطالب السؤل ص 11،مناقب ترمذى،نزهة المجالس ج 2 ص 204،نور الابصار ص 76،کفایة الطالب ص 37،محاصرة الاوائل ص 120.

5) بحار الانوار ج 35 ص 22 و 37،منتهى الآمال ص 142،شجره طوبى ص 219

6) شرح ابن ابى الحدید ج 4 ص 15

7) عن ابى عبد اله:«العقیقة واجبة‏»وسائل الشیعه ج 15 ص 144

8) وسائل الشیعه ج 15 ص 144

9) بحار الانوار ج 35 ص 18 و جلاء العیون شبر ج 1 ص 243«و نحر ثلاثماة من الابل و الف راس من البقر و الغنم‏»

آفتاب ولایت ص 15

على اکبر بابازاده

 





      

مهدی موعود(عج ) در نظرات اهل سنت

مسئله اعتقاد به امام زمان (عج ) قبل از اینکه یک عقیده و ایده شیعی باشد یک مسئله اسلامی است , بلکه فراتر از آن , یک مسئله جهانی و کلی است و می توان گفت آن مقداری که در ماخذ و منابع اولیه اهل تسنن در شان ایشان از پیامبر اکرم (ص ) روایت شده است , در منابع شیعه به آن مقدار وجود ندارد. روایات و احادیث مربوط به حضرت ولی عصر(عج ) را هم اکنون در آن منابع قدیمی عامه از مسند احمد حنبل و پنج صحیح از صحاح سته اهل سنت تا در دائره المعارف فرید وجدی و حتی معاصرین به وفور می بینیم .
با این وصف باعث کمال تاسف و تعجب است که به مرور ایام , برخی از مسلمین نسبت به مسئله بی تفاوت مانده و حتی جمعی از آنان به دیده شک و تردید نگریسته , و زبان خود را به ایراد و اعتراض گشوده اند , گویی که فقط مذهب شیعه است که عقیده به مسئله امام المنتظر دارد. تا جایی که حتی مسئله مهدی (عج ) را ساخته و پرداخته جامعه شیعه دانسته و گفته اند : « اهل سنت در این مورد نظری بیان ننموده است . »
در این نوشته سعی شده به پاره ای از آنچه از اهل سنت در موضوع امام زمان (عج ) بیان شده , نظری بیندازیم .
در این بخش روی سخن ما با آن دسته از علمای اهل تسنن است که متاسفانه می پندارند موضوع مهدی (عج ) اختصاص به شیعه دارد و آنچه پیرامون ایشان معتقد هستند واقعیت وجودی ندارد. اینک ما وجدان آن افراد را حکم قرار داده و بطور اختصار دورنمائی از این اعتقاد را در منابع ومدارک علمای خود آنان از نظرشان می گذرانیم , باشد که به خود آیند و با میراث پیامبر خویش (عترت ) بیشتر از این ظلم و ستم روا ندارند.
در اکثر روایات که علمای اهل سنت از پیامبر(ص ) روایت کرده اند , حضرت مهدی (عج ) را از دودمان امام حسین (ع ) دانسته اند , آنهم با مشخصاتی که همان موقع از زبان پیامبر نقل شده است . می توان گفت : قدیمی ترین مدرکی که بدست ما رسیده است , مسند احمد حنبل پیشوای فرقه حنبلی اهل سنت است که احادیث مهدی (عج ) را ثبت و ضبط کرده است که این احادیث در مجلدات یک , دو , سه و پنجم ذکر شده است . پس از وی « محمد بن اسماعیل بخاری » , نامی ترین محدث عامه و معاصر امام حسن عسگری (ع ) است که در کتاب صحیح خود « کتاب الاحکام » احادیث « دوازده پیشوای بعد از پیامبر اسلام که همگی از قریش خواهند بود و عزت اسلام بستگی به وجود آنها دارد » را نقل نموده است .
علاوه بر این , بخاری در همان کتاب , موضوعی در باب نزول عیسی بن مریم (ع ) پرداخته که به همکاری وی به امام زمان اشاره کرده است .
بعد از وی « ابن ماجه قزوینی » در کتاب « سنن » خود که آن هم از صحاح عامه است , احادیث مهدی (عج ) را در بخش مخصوص « باب خروج المهدی » آورده است . در همان عصر « ابو داود سیستانی » در کتاب « سنن » خود روایات مهدی موعود را در بحثی از آن به عنوان « کتاب المهدی » بیان داشته است و باز در همین عصر « ترمذی » در کتاب « الفتن » از سنن خود بابی و فصلی به نام ماجا المهدی (عج ) بیان نموده که روایات مربوطه را در آن ذکر کرده است .
اما تنها کسی که در این موضوع از صحاح سته مطلبی ذکر ننموده است , « نسائی » در سنن خودش می باشد که محتوی احادیث و مدارک , احکام دینی می باشد.
دانشمندان بعد از صحاح سته که در باب حضرت مهدی روایت نقل کرده اند , عبارتند از :
1- « ابن قتیبه دینوری » در کتاب خودش « غریب الحدیث » .
2- « ابوبکر بن ابی خیثمه » و « زهیر بن حرب » که ابن خلدون در مقدمه تاریخش می گوید : « ابوبکر بن ابی خیثمه بنا به روایت السهیلی در جمع آوری احادیث وارده پیرامون مهدی (عج ) زحمت بسیار کشیده است »
3- « حافظ ابو نعیم » است که سیوطی در کتاب « الجامع الصغیر » خود و در کتاب دیگرش « العرف الوردی » از وی نام برده است . او احادیثی را که ابونعیم درباره حضرت مهدی (عج ) آورده است جمع آوری کرده , تلخیص نموده و در کتاب خود العرف الوردی درج نموده و احادیث بسیاری بر آن افزوده است . ابو نعیم اصفهانی آنچه بیان کرده است در کتابهای اربعین و فوائد و عوالی او می توان مشاهده کرد.
4- « حافظ ابوالحسن مناوی » در کتاب « ملاحم » خود .
5- « حافظ دارقطنی » در مسند علی , مسند فاطمه و کتاب جرح و تعدیل .
6- « حافظ طیرانی » در « معجم صغیر » و « معجم اوسط » و « معجم کبیر »
7- « حاکم نیشابوری » در مستدرک صحیحین .
8- « ابواسحاق ثعلبی » در تفسیر کبیر و عراش و قصص الانبیا
9- « ابن عبد ربه اندلسی » در کتاب الاستیعاب .
10- « جلال الدین سیوطی » بخشی از کتاب « الحاوی للفتاوی » خود را به نام العرف الوردی فی اخبار المهدی آورده است که در آن چهل حدیث از ابونعیم اصفهانی جمع آوری کرده و تلخیص نموده و آنچه از قلم افتاده بدان افزوده است .
احادیث و روایاتی که سیطوی نقل کرده است بیش از دویست حدیث است و در آن حدیث صحیح , حسن , ضعیف و مجعول وجود دارد. وی هر گاه حدیثی را می آورد به ذکر اسامی کسانی که آن حدیث را نقل نموده اند , می پردازد. ابو داود و ابن ماجد و الحاکم نیشابوری از ام سلمه نقل کرده اند که از پیامبر اکرم (ص ) شنیدم که فرمود « المهدی من عترتی و من ولد فاطمه » , مهدی (عج ) از خاندانم از فرزندان فاطمه (س ) است .
11- « ابوبکر خطیب بغدادی » در کتاب تاریخ بغداد .
12- « حمید قرطبی » در کتاب الجمع بین الصحیحین .
13- « حسین بن مسعود فرا » در کتاب مصابیح السنه .
14- « عماد الدین ابن کثیر » در کتاب الفتن و الملاحم .
او می گوید : « بخشی جداگانه به بیان مساله مهدی اختصاص دادم و الحمد و المنه »
15- « ابن حجر مکی » فقیه سنی که در اثر خود « القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر » به ذکر مساله امام زمان (عج ) پرداخته است . « برزنجی » در کتابش « الاشاعه » این موضوع را بیان کرده و از آن نقل نموده است و همچنین « السفارینی » در « لوامع الانوار البهیه » خود.
16- « ابن عساکر » در کتاب تاریخ الکبیر لدمشق .
17- مفسر قرآن « محمود بن عمر زمخشری » در تفسیر کشاف .
18-«ابن خشاب بغدادی » در تاریخ موالید و وفیات الائمه .
19- « علی المتقی الهندی » صاحب « کنزل العمال » که « ملاعلی القاری الحنفی » در کتاب « المرقاه شرح المشکاه » از این رساله نام برده است و بعد از او برزنجی در کتاب الاشاعه خود.
20- « ملا علی القاری » در کتاب « المشرب الوردی فی مذهب المهدی » .
21- « مرعی بن یوسف حنبلی » در کتاب « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر » که السفارینی در « لواع الانوار البهیه » از او یاد کرده است .
22- « محمد بن علی شوکانی » در اثر خود « التوضیح فی تواتر ما جا فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح » پیرامون حضرت مهدی (عج ) و دو مساله نزول عیسی (ع ) و خروج دجال صحبت نموده است که صدیق حسن در کتاب خود « الاذاعه » از آن یاد کرده و مطالبی را از آن نقل کرده است .
23-« امیر محمد بن اسماعیل صنعانی » مولف کتاب « سبل الاسلام » که صدیق حسن در کتاب « الاذاعه » خود می گوید « المنیر محمد بن اسماعیل صنعانی (یمانی ) احادیث مبنی بر خروج مهدی (عج ) و اینکه او از آل محمد(ص ) و در آخر الزمان ظاهر می شود را جمع آوری کرده است . »
سپس می گوید : « تعیین زمان خروج او نیامده است ولی او پیش از خروج دجال ظهور می کند. »
24- « حافظ ابوالحسن محمد بن الحسن ابدی سجزی » در کتاب خود به نام « مناقب الشافعی »
25- « ابن القیم » در کتابش « المنار »
26- « ابن یوسف المرعی » در کتابش « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر »
27- « شیخ محمد سفارینی » در کتاب « لوامع الانوار البهیه . »
28-« البیهقی » در « دلایل النبوه »
29- « ابن خزیمه » در کتاب خود .
30-« البیهقی » در « دلائل النبوه »
31- « ابن جریر » در « تهذیب الاثار »
32-«ابن مندره » در تاریخ اصبهان .
33- « ابوالحسن الحربی » در « الاول من الحربیات »
34- « ابوعمرو الدانی » در سنن خود .
35- « ابوغنم الکانی » در کتاب « الفتن »
36- « الدیلمی » در « مسند الفردوس »
37- « ابوبکر الاسکاف » در « فوائد الاخبار »
38- « ابوحسین بن المنادی » در کتاب « الملاحم »
39- « ابن سعد » در « الطبقات »
40- الرویانی در مسند خود .





      

وفاى به عهد 1 ـ «مردم! همانا وفا همزاد راستى است هیچ سپرى چون وفا باز دارنده (گزند) نیست. و بى وفائى نکنید، آن که مى‏داند او را چگونه بازگشتگاهى است. مادر روزگارى بسر مى‏بریم که بیشتر مردم آن بى‏وفائى را زیرکى دانند، و نادانان آن مردم را گریز و چاره‏اندیش خوانند . خداشان کیفر دهد چرا چنین مى‏پندارند؟ گاه بود که مرد آزموده و دانا از چاره کار آگاه است، اما فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر کار، چاره را واگذارد تا آن که پرواى دین ندارد فرصت شمارد و سود آن را بردارد.» (1)

2 ـ وفا دارى نجابت است. (2)

3 ـ جوانمرد وعده‏اش نقد و فورى است. ناکس وعده‏اش بهانه‏جوئى و به فردا انداختن است (3)

پى‏نوشتها:

1)خطبه، 41

2)غررالحکم ج 1 فصل اول ح 24

3)غررالحکم ج 2 فصل 83 ح 2و 1

نهج البلاغه

دکتر سید جعفر شهیدى





      

Nice SMS (1)

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
************************************************************
وقتی دلم برات تنگ می شه می رم پشت ابرا زار زار گریه می کنم پس یادت باشه هر وقت بارونو دیدی بدون که دلم برات تنگ شده.
****************************************************
سر کلاس ریاضی بود که استاد اومدو دو خط موازی کشید خط پایینی نگاهی به خط بالایی کرد و عاشقش شد. خط بالایی هم نگاهی به خط پایینی کرد و تو دلش عاشقش شد، در همین هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند.
**************************************************************
وقتی با یک انگشت به طرفه کسی اشاره میکنی و اون رو مسخره می کنی، اگر خوب نگاه کنی می بینی سه ‌تا انگشت دیگه به طرفه خودته.
***********************************************************
وقتی به آسمون نگاه می کنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه میکنن.
*************************************************************
همیشه تو یک ارتفاع بالایی از جو، دیگه ابر وجود نداره. اگه یک وقت دیدی آسمون دلت ابری بود بدون به اندازه کافی اوج نگرفتی.
**********************************************************
زندگی مثل پیانو است، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها. اما زمانی می توان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی.
*******************************************************
زیبایی عشق را بوجود نمی آورد بلکه عشق است که زیبایی به وجود می آورد ‏ (تولستوی)
*******************************************************
خوشبختی داشتن دوست داشتنیها نیست! دوست داشتن داشتنیهاست!
**************************************************
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی... رنگین کمان
**************************************************
فرشته‌ای از آسمون اومد و گفت:
کدوم رو می‌خوای؟
1000000دلار یا یک دوست خوب؟
من گفتم 1000000دلار!
چون تورو داشتم

 





      

ویژگیهای عصر ظهور- 1

 

در روایات در مورد قیام حضرت مهدى(عج) آمده است که مرکب ایشان و یارانش است و سلاحشان شمشیر مى‏باشد. آیا با اسب و شمشیر مى‏توان در مقابل جنگ‏افزارهاى نوین ایستاد؟

 

نصیرى: اصولاً در مورد قیام و نهضت حضرت مهدى(عج) باید بدانیم که این نهضت، هم در مقطع ظهور و هم در دوره تأسیسف جامعه و تمدن مهدوى، در بسترى از معجزات الهى صورت مى‏گیرد و به همین دلیل، یکى از القاب حضرت(عج)، «مَبْدأف الآیات» است یعنى «مَظْهر و یا مفظْهفر معجزات الهى» (البته بخشى از آن هم، طبق روال و اسباب عادى خواهد بود). نگاهى به دهها روایتى که در کتب معتبر ما در این باب آمده است، بیانگر این مسأله است. اصلاً «منصور بالرّعب و مفؤیّد بالظفر» یعنى همین. با این وجود چه جاى استبعاد و انکار است که حضرت با اسب و شمشیر از عهده سلاحهاى مدرن برآیند.

در یکى از ادعیه‏اى که سید بن طاووس(ره) در کتاب جمال الاسبوع نقل مى‏کنند و محدث عالیقدر حاج شیخ عباس قمى هم در اواخر مفاتیح آورده‏اند، چنین مى‏گوییم: «خدایا از تو مى‏خواهیم که به ولى و حجتت(عج) اجازه ظهور بدهى تا عدالتت را اجرا کند و از تو مى‏خواهیم که هنگام ظهور، هر پایگاه و سنگرى از جور و کفر را درهم شکنى و هر سلاحى را کند کنى و از کار و خاصیت بیاندازى». مثلاً در مورد رویارویى لشگر عظیم سفیانى با حضرت(عج)، در روایتى از امام باقر(ع) مى‏خوانیم که:

 

 

«در شام بانگ برآورده مى‏شود که عرب حجاز (حضرت و یارانش) علیه سفیانى گرد آمده‏اند. سفیانى مى‏پرسد: آنها کى هستند و چه مى‏گویند؟ پاسخ مى‏دهند: آنها جز شتر و خرما چیزى ندارند و ما تا به دندان مسلح هستیم، ما را به سوى آنها بفرست؛ آنگاه سفیانى با لشگرى بالغ بر صد و هفتاد هزار نفر که به انواع سلاحها مسلح هستند، خارج مى‏شوند. مهدى(عج) نیز با لشکریان خود به سوى او حرکت مى‏کند. چون سفیانى به دریاچه طبریه مى‏رسد، خشم خدا و مخلوقات خدا متوجه او مى‏شود، پرندگان با بالهاى خود لشگر او را مى‏زنند و کوهها سنگهاى خود را به سوى آنها فرو مى‏ریزند و فرشتگان با صداى خود بر آنها نهیب مى‏زنند، یک ساعت نمى‏گذرد مگر این‏که همه سپاه سفیانى هلاک مى‏شود و از سپاه سفیانى جز خود او حتى یک نفر هم نمى‏ماند. مهدى(عج) او را گرفته، در کنار دریاچه طبریه، سر او را مى‏برد». (الزام الناصب/ ص‏201؛ منتخب الأثر/ ص‏183). هم‏چنین در احادیث آمده است که حتى فرشتگان و جنّیان همراه با حضرت، وارد کارزار و جنگ مى‏شوند و فى‏المثل جنیانى که در روز عاشورا از سیدالشهداء(ع) اجازه جنگ خواستند اما آن حضرت موافقت نکرد، در رکاب حضرت حجت(عج) خواهند جنگید و مردم نیز آنها را خواهند دید و با آنها گفت‏وگو خواهند کرد. (بنده تعداد زیادى از این احادیث را در فصل ششم کتاب «اسلام و تجدد» با عنوان «امام زمان(عج) و تمدن جدید» ذکر کرده‏ام)

 

فراسو: حدیثى داریم که مى‏گوید «خداوند مقدرات خود و امور را جز از راه اسباب و مجارى عادى آن، جریان نمى‏دهد»، آیا این‏که ظهور حضرت در بسترى از معجزات باشد، خلاف این حدیث نیست؟

 

نصیرى: بله، امام صادق(ع) مى‏فرماید: «أبى الله أن یفجرى الأشیاءَ إلّا بأسبابها» اما باید بدانید که این، اگر چه یک قاعده و قانون الهى است و در طول تاریخ نیز چنین بوده است اما قاعده و قانونى غیرقابل استثناء نیست. در طول تاریخ، این قاعده، بارها استثناء خورده است، مثل نوع حکومتى که خداوند به حضرت سلیمان(ع) اعطاء کرد که همه چیز مسخر او بود و از آنها در امر حکومت‏دارى استفاده مى‏کرد. اساساً همه معجزات الهى، استثنایى از قانون فوق است. مثلاً چرا خداوند، دریا را براى موسى مى‏شکافد تا او و یارانش از دریا بگذرند و فرعون و یارانش در آن هلاک شوند؟ بنابراین فکر نکنیم که حدیث فوق در صدد بیان قانونى غیرقابل تبصره و استثناء است. این قانون، در زمان ظهور حضرت و در دوران تأسیس جامعه و مدینه مهدوى(عج)، بیش از هر مقطع دیگر، نقض خواهد شد و اساساً قرار بر این است که خداوند با بالاترین قواها و قدرتها، زمین را تحت حاکمیت حجتش(عج) قرار بدهد. البته باز تاکید مى‏کنم که بخشى از ماجرا هم طبق روال عادى خواهد بود. بالاخره جنگ هم رخ مى‏دهد و کسانى هم در رکاب حضرت به شهادت مى‏رسند.

 

فراسو: نحوه برخورد حضرت با تمدن و تکنولوژى موجود چگونه خواهد بود؟ اگر پاسخ نفى کامل باشد، آیا این امر تدریجى صورت مى‏پذیرد یا دفعى؟

 

نصیرى: اگر نسبت بین اسلام و دنیاى مدرن و تمدن جدید را تعارض کامل ببینیم (که به نظر حقیر، چنین است و به تفصیل در کتاب «اسلام و تجدد» ادله خود را بیان کرده‏ام) بالطبع حضرت به کلى آن را نفى خواهند کرد. ما باز از روایات متعدد چنین مى‏فهمیم که حضرت نه در دوران ظهور و نه در دوران تأسیس، از هیچ‏یک از سازوکارهاى تمدن جدید استفاده نخواهند کرد و تمدن آن حضرت، به هیچ رو، تداوم تمدن مدرن نخواهد بود. حضرت این تمدن بحران‏زا را از بیخ‏وبن بر خواهند انداخت و تمدنى دیگر را پى‏ریزى خواهند کرد. البته ما در دوران حضرت در بنیانها و شاکله کلى، به تمدن سنتى ما قبل مدرن یعنى تمدن طبیعى و غیرماشینى، رجعت مى‏کنیم اما با این تفاوت که تمدن مهدوى(عج)، حاوى امکانات و توانمندیهاى ویژه و خارق‏العاده‏اى است که از نوع توانمندیهاى تمدن تکنولوژیک مدرن نیست. مثلاً مؤمنان، قدرت طىّ‏الارض پیدا خواهند کرد و سرتاسر زمین را در لحظاتى کوتاه طى خواهند کرد. و اما این‏که نفى تمدن جدید، دفعى صورت مى‏گیرد یا تدریجى، از احادیث چنین به نظر مى‏رسد که در دورانى کوتاه صورت خواهد گرفت. یعنى بخشى از آن در دوران جنگها و نبردهاى حضرت(عج) از بین خواهد رفت و با استقرار آرامش و آغاز دوران سازندگى، تمدن مهدوى(عج)، در مدتى اندک جایگزین آن خواهد شد.

 

فراسو: تمدن متعادل مهدوى(عج) بر چه زیربناهایى شکل مى‏گیرد؟

 

نصیرى: سؤال جالبى است. حضرت پس از ظهور و استقرار به آبادانى زمین مى‏پردازند و این خود بدان معناست که زمین قبل از ظهور ویران بوده است. در دعاى شریف عهد مى‏خوانیم: «و اعمر اللهمّ به بلادک و أَحْىف به عبادک فانّک قلت و قولک الحقّ: ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما کسبت أیدى الناس» بر اساس روایتى در تفسیر آیه «ظهر الفساد...» اساساً زمین از آغاز غصب ولایت حضرت امیر(ع) و غصب ولایت و خلافت ائمه معصومین(ع) رو به ویرانى در همه ابعاد نهاده است. یک جنبه از این ویرانیها، ویرانى طبیعت و محیط زیست است که با ظهور تمدن مدرن، بروز و ظهور پیدا کرد و اکنون ابعادى بسیار نگران‏کننده و زیانبار پیدا کرده است. حالا حضرت وقتى که ظهور مى‏کنند چگونه این همه ویرانى را ترمیم مى‏کنند؟ آیا با ابزار و سازوکارهاى مدرن؟ نه! چرا که این سازوکارها براى آن‏که مشکلى را حل کنند، گاه چند مشکل دیگر و یا مشکلى حادتر را ایجاد مى‏کنند. مى‏دانید که اخیراً گفته‏اند به جاى سوختهاى فسیلى مثل بنزین که موجب گرم شدن کره زمین و تخریب لایه افزن شده است، قرار است سوخت هیدروژنى جایگزین شود ولى آخرین بررسیها نشان مى‏دهد که سوخت هیدروژنى، منجر به عارضه سرد شدن کره زمین خواهد شد و خود عواقب زیانبار دیگرى را در پى خواهد داشت. در اینجا نیز براساس امداد الهى و تلاش حضرت و مردم، زمین به حالت اولیه و طبیعى خود بر مى‏گردد و تباهیها اصلاح مى‏شوند.

در روایات آمده است که آسمان با سخاوت خواهد بارید و زمین نیز با سخاوت محصول خواهد داد و هرگونه خرابى و تباهى از بین خواهد رفت و زمین آباد خواهد شد.

 

فراسو: معمارى و شهرسازى در عصر حضرت به چه شکل خواهد بود؟ آیا اصولاً «شهر» به معناى نوین آن در عصر حضرت وجود خواهد داشت؟ حضرت با معماریهاى عصر نوین چه خواهند کرد؟

 

نصیرى: قطعاً ما شهرسازى و معمارى فاقد روح و آرامش و آکنده از شلوغى و دود و انواع آلودگیها و برجهاى سر به فلک کشیده را نخواهیم داشت و در اساس، بازگشت به معمارى ساده و با روح سنتى خواهد بود و از جمله نشانه‏هاى آخرالزمان هم ـ که اغلب این نشانه‏ها ماهیت منفى دارند ـ بلند مرتبه‏سازى و ساختمانهاى مرتفع است و لابد شنیده‏اید که یکى از اقدامات حضرت پس از ظهور، ویران کردن مناره‏هاى طویل مساجد و یا مساجدى است که تزیین شده‏اند. چرا که این نوع مسجدسازى در سنت رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) نبوده است.

 

فراسو: آیا تشابهى بین نوع حکومت حضرت و اجزاى آن با مدلهاى حکومتى نوین وجود دارد؟ (به عنوان مثال آیا مواردى چون تعدد و تفکیک قوا، انتخابات و همه‏پرسى، پارلمان و... در حکومت ایشان به چشم مى‏خورد؟)

 

نصیرى: قطعاً تشابهى وجود ندارد. بسیارى از این مقولات، ابداع کفار است و اخذ آنها، تحت عنوان «تشبه به کفار» قرار خواهد گرفت که ساحت حضرت(عج) مبرّاى از آن است. (البته این که ما امروز از باب برخى اضطرارها اجزایى از این مدلها را پذیرفته‏ایم، بحث دیگرى است). شیوه حکومتى حضرت مانند شیوه حکومتى حضرت رسول(ص) و على(ع) خواهد بود، البته با تواناییها و امکاناتى خارق‏العاده که ناشى از اعجاز و امدادهاى الهى است.

 

فراسو: حضرت براى تحقق عدالت در جامعه خود با نابرابریهاى اقتصادى، شکافهاى طبقاتى و... چه خواهند کرد؟

 

نصیرى: از جمله تحولات مهمى که در دوران حضرت(عج) رخ مى‏دهد، این است که عقول مردم رشد کرده و یقین، متاعى است که به وفور در بین مردم توزیع خواهد شد. جامعه اهل یقین، به‏طور طبیعى و خودجوش از بسیارى از گناهان و مفاسد عارى خواهد شد. اگرچه حضرت، با قدرت، حق مظلومان را از ظالمان خواهد گرفت اما در کنار آن، دیگر کسى در فکر ظلم به دیگران نخواهد افتاد. جامعه اهل یقین به دنبال رانت‏خوارى و حرام‏خوارى و حتى بخل و تکاثر نخواهد بود. در جامعه مهدوى(عج) کسانى مى‏خواهند اموالشان را انفاق کنند اما نه فقیرى یافت مى‏شود و نه کسى که حاضر باشد بخششى را قبول کند. طلا و نقره در محلى عمومى تلنبار مى‏شود و کسى نیست که به سراغ آنها برود. باطن زودگذر و فانى دنیا، به همه رخ مى‏نماید و مردم لذتها و نعمتهاى موجود در آخرت را بر لذتهاى دنیوى ترجیح مى‏دهند. نه‏تنها انسانها اهل ظلم و تجاوز و تعدى نخواهند بود بلکه حیوانات موذى نیز طبیعتى عارى از آزار و اذیت پیدا مى‏کنند. گرگ و میش در کنار هم مى‏چرند و کودکى، افعى را از سوراخش بیرون مى‏کشد و با او بازى مى‏کند، بدون آن‏که گزندى متوجه او باشد





      

امام کیست؟

امام علیه السلام در نظر مکتب تشیع «ما جویاى که هستیم؟»ما دلشده،به دنبال امام مى‏رویم و سراغ امام مى‏گیریم و امام مى‏جوئیم.

«امام کیست؟و چه اثرى در زندگى معنوى و مادى ما تواند داشت؟»من به واقع نتوانم شناخت اما توانم بیان آنکس را که به صدق و معرفت،تالى پیمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بود و اشرف نوع بنى آدم،و وصى بلا فصل مسلم،امیر مؤمنان على علیه السلام بود و رهبر عارفان کشش بخش دل و جان،و ادب آموز انس و جان،یاد آرم و نقل به مضمون کنم،باشد که روانها را آشنایى دهد و براى دید اهل بصیرت،نمایى روشن پیش آورد. امیر مؤمنان علیه السلام به طارق بن شهاب‏«که طریق آسمان امامت مى‏جست و پیش شهاب(1) مى‏گرفت تا مگرش موسى‏وار«بقبس من النار»رساند و از آن نار،ره به کوى نور الانوار یابد،فرمود:

«امام،کلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است (2) و نماینده خواست آفریدگار (3) .

امام،نور یزدان است،و واسطه معرفى درست‏خلاق جهان (4) .

امام،آیت کردگار است و نشانه خاص پروردگار.

او را خداى بر مى‏گزیند و از همگان برتر و بهتر مى‏داند،و آن علم و توفیق و کمال که شایسته مقام امامت است،در او مى‏نهد و سپس‏«طاعت و ولایت وى‏»را بر همه آفریدگانش واجب میکند (زیرا خیرشان در اطاعت اوست و کمالشان وابسته قبول ولایت او.)

از آن پس،نماینده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمین‏«امام‏»است.

تمام بندگان خداى در عالم تکوین و تشریع،پیمان‏دار آنند که از این‏«وجود عزیز»بهره گیرند و از رهبرى و هدایت او،به جان،استقبال کنند.

هر که بر او پیشى گیرد و بى‏فرمان وى،کارى انجام دهد،نافرمانى خداى کرده و از مرز ایمان،به در رفته است.

امام،هر چه را خدا خواهد،کند و همان که ایزد متعال خواهد،دلخواه او همانست.

بر بازویش به خط قدرت نوشته :«و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا» (5)

آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى باید یکسر به او دیده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقیقا پیروى کند،و طالب داد و سلامت نفس،بایست در پى او رود و پاى، جاى پاى او نهد تا بدان میزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه قسط و عدل تواند.) (6)

براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده که سرى به آسمان دارد و پائى بر زمین،و بدین روشنى و نور،امام تواند باطنها را بیند و نهانیها را آگهى یابد و آنچه در عالم است‏شناسد و همه موجودات ملکوتى و برتر از آنرا نیز مشاهده کند،و مهم‏تر از همه،اعمال بندگان خدا را واقف شود (و نظارتى که مقام امامت را شاید،بر جهان و جهانیان داشته باشد،و به موقع و به جا،هدایت و دلالت‏خیر نماید.)

امام،سخن پرندگان هم داند،و کلام غیر آدمى نیز شناسد،و بدین سبب‏«ولایت‏بر آنان‏»هم مسلم اوست.

امام،وجودى است که خداوند،شایسته وحى خویش دانسته،و لایق اطلاع از مسائل غیب شناخته،و به کلمه خویش مؤیدش ساخته،و حکمت‏خاصه‏اش بدو تلقین فرموده،و دل وى را جایگاه ظهور شیت‏خویش نموده،و او را سلطنت و چیرگى به عالم بخشیده،و امارت و فرمانروائى جهان داده،و همه را محکوم طاعت او گردانیده.

امامت،میراث انبیاست و مرتبه اصفیا،خلافت‏خدائى است و جانشینى به تمام معناى رسولان الاهى.

و همین مقام است که‏«ولایت و سلطنت‏»از آن خیزد و«هدایت و عصمت‏»از آن تراود،و چنین مرتبه‏اى، حقیقت‏نماى کامل دین است و از هر میزان و مکتبى،بهتر و عالى‏تر تواند رهبرى جانهاى کمال جوى کند.

امام،دلیل راهروان طریق حق است،و نور بخش هدایت طلبان.

امام،راه سالکان کوى خداست و خورشید نور افشان دلهاى آشنا.

ولایت او مایه نجات است و طاعت او لازمه واقع حیات،و مددکار عالم بعد از ممات.

همین‏«ولایت‏»،مؤمنان را عزت دهد و گنهکاران را سبب شفاعت گردد،محبان را رهائى از بلا و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و کامیابى رساند.

آرى‏«ولایت‏»شاخص‏ترین علامت اسلام است،و برترین نشانه استسلام،کمال ایمان بدان وابسته،و شناخت‏حدود و احکام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن کند و حرام از حلال،او به درست‏باز نماید.

و چنین مرتبه‏اى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز کسى که خدایش برگزیده و لایق شناخته، حائز نگردد،و غیر آنکه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حکمت‏بخشیده واجد نشود.

پس منظور از«ولایت‏»،حفظ مرزهاى‏«اخلاق و دین و انسانیت‏»است و چاره‏سازى نیکو براى امور«دنیوى و اخروى‏»و روزگار را چنان گذراندن که شایسته‏«آدمیت و کمال‏»باشد.

امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدایت‏خواهان،دلیل و راهنما.

نمودار عالى این مرتبت را وجود على بن ابى طالب و یازده فرزند گرامیش علیهم السلام صورت بود داد،از آنجا که به حق واقع،مرکز دایره ایمان بودند،و قطب حقیقى وجود،و آسمان جود،و شرف موجود، آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و مبناى تعالى و کمال.

وه!که امام،چراغ پر نور هدایت است و راه روشن سعادت.

امام،آب حیات بخشى است که پیاپى فرا رسد (7) و دریائى است که دمادم،فزونى گیرد و غوغا کند (8) .

امام،ماه تابان است و ابر پر باران.

آنگاه که مهالک،دیده‏ها را کور سازد،او راه نماید و دست گیرد،و زمانى که تارهاى حیات،نومیدى فراهم سازد،او شمع به میان جمع آورد و همه را امید بخشد.

بحر وجود او را کرانه نیست،و شرافت ذاتش را توصیف ممکن نى،و دست و دیده‏ها را وصول به دامن و جانش میسر نه (9) .

او چشمه جوشان است و بوستان وسیع و بى‏کران (10) ،و فزاینده نشاط جان (11) .

وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و کالاى رابح و راجح.

روش مستقیم،او نماید،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او کند،و در پیش آمدهاى سخت،او مدد رساند.

حاکم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفریدگان،از جانب خدا،او نگهبانى کند و امین خدا بر حقایق،هموست.

رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهده‏دار است،و تا هر جا که مرز حکومت‏خدائى وسعت‏یافته، مسند دار قضا و داورى (12) ،اوست.

ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاکم نگردد،و باطن او را هیچ فهم و درکى،به درست نشناسد، مثل و مانندش،عصر او بخود نبیند،و کس،درجه و مرتبت وى،هرگز نیابد.

او پرتو جلال کبریاست و شرف ارض و سماء.

عقل را تفکر در مقامش،حیرت دهد،و مغز را توجه به کمالش،مبهوت کند.

(زیرا که شعور را اساس،احساس است و قیاس،و امام،هم از این حد برتر است و هم از آن میزان،فراتر) » (13)

بویژه،امام زمان علیه السلام که خلاصه صفات و کمالات همه انبیا و اوصیاى حق است و مکتب وى، جامع جمیع درسهاى تعالى و رشد.

تمام پیمبران،مقدمه ظهور نبى خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بودند،و راه فهم کتاب دانشگاهى وى را،هموار مى‏کردند،و جانها را آماده درک آن مى‏ساختند تا فراز آید و«دین کامل‏»را به جهان و جهانیان اعلام دارد.

ولى هم اکنون پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و یازده امام و وصى او علیهم السلام منتظر آنند که‏«حجت‏بالغه منتظر»آید،و آن درسها که داده‏اند و آن تعلیمات که به هر فرصت،اظهار نموده‏اند، صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع که خداوند،از نظام هدایت داشت،نمایان سازد.

آرى،او،تحقق بخش هدف انبیا و اوصیا است،و مقصود الاهى و منظور خاص اوست،او براى اصلاح کامل جهان انسانى قیام خواهد کرد،و بساط اهریمنى و شر،به هم خواهد زد،و این همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد.

ما نیز به دنبال همه پیمبران و اوصیاى ایشان،با دلى شوریده،ایستاده و نگران راهیم تا کى آن‏«دولت عدل و صلاح‏»آغاز شود،و آن دوره‏«کمال و فلاح‏»فرا رسد،طالبان را جانى دیگر بخشد،و مشتاقان را توانى بیشتر دهد.

به خدا که اگر مى‏دانستیم عدم حضور امام،چه دردها به وجودمان داده؟

و چه زیانها به فهم و شعورمان رسانده؟

و چه اختلاف در میانمان افکنده؟

و چه بى‏سامانى،در اجتماعمان فراهم آورده؟و چقدر شناخت راه حق را دشوار کرده؟

و چه شبهه‏ها ایجاد نموده؟

و چه اضطرابها و انحرافهائى را موجب شده؟

و چگونه مؤمنان،خوار گشته‏اند و فاسقان،عزت یافته‏اند؟

اهل دین را پریشانى و غربت،سراپا گرفته،و خواستاران هدایت را همه بال و پر شکسته،به خدا که اگر این همه عقب ماندگى از صلاح و رشد را در مى‏یافتیم،و آن همه نقص و عیب را درک مى‏کردیم،و اثر امام را در اجتماع مسلمین مى‏شناختیم،و چاره همه بیچارگى‏ها را در حضور او مى‏دانستیم،از فراق وى،فریاد مى‏کشیدیم،و شب و روز به زارى از خداى،طلب ظهورش مى‏کردیم،و لب به خنده نمى‏گشادیم و در غیبت او به هیچ امرى،شادمان نبودیم.

اکنون هم از خداى منان،استدعا مى‏کنیم و به جان مى‏خواهیم که امام ما را اجازه ظهور بخشد و به یمن مقدم او،ارواح ما را صفا و پاکى دهد و به عزت و اثر وجودى وى،زندگى ما را با عدل و ایمان و عمل صالح همراه کند و به قدرت تعلیم او،این در راه ماندگان را به علم و فهم و کمال رساند.

پى‏نوشتها:

1.نمل:7 اذ قال موسى لاهله انی آنست نارا سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون (یا شعله‏اى از آتش گرفته مى‏آورم تا گرم شوید) .

2.وجه الله.

3.وجه الله.

4.حجاب الله.

5.انعام:115.

6.حدید:25 لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... .

7.الماء الثجاج.

8.البحر العجاج.

9.فلا تناله الایدی و الابصار.

10.الروضة المطیرة.

11.الروضة المطیرة.

12.و محجته فی ارضه و بلاده.

13.مضمون قسمتى از فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام در پایان ج 3 تفسیر البرهان.

على معیار کمال صفحه 120





      
<   <<   11   12   13   14   15      >