|
|||||||||||||||
|
|||||||||||||||
|
ولادت على (ع) رسول گرامى اسلام در سال«عام الفیل»در«مکه معظمه»دیده به جهان گشود،و همراه با ولادت آن حضرت،غرایب و رویدادهاى عجیبى در نقاط مختلف گیتى رخ داد،و مادر بزرگوار آن سرور،«حضرت آمنه»بخشى از آن امور را به«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى حضرت«على علیه السلام»گزارش کرد.
«فاطمه دختر اسد»در حالى که از ولایت پیامبر خدا و از شنیدن آنهمه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود،با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت«ابو طالب علیه السلام»رسانده،و مولود جدید را به وى تبریک گفت.
«ابو طالب»چون سخن همسرش را شنید،ضمن خوشحالى و تشکر از او گفت:
«اصبرى سبتا ابشرک بمثله الا النبوة.»و فى حدیث اخر:«تتعجبین من هذا انک تحبلین و تلدین بوصیه و وزیره.» (1)
اى فاطمه!سى سال دیگر صبر کن،تو نیز نظیر او را به دنیا مىآورى،و من این وعده را به تو مژده مىدهم.
و در حدیث دیگرى آمده است:آیا تو از این واقعه بزرگ تعجب مىکنى؟بدان که تو نیز به وزیر و وصى و جانشین وى حامله مىگردى (و فرزند عزیزم على را به دنیا مىآورى)
سى سال از این واقعه شگرف تاریخى گذشت،همان طور که حضرت«ابو طالب»خبر داده بود، فرزند«کعبه»و«وصى و وزیر مصطفى صلى الله علیه و آله»رحمت عالمیان،پناه بى پناهان،مولاى متقیان حضرت امیر المؤمنین«على بن ابیطالب علیه السلام»،در روز جمعه،سیزدهم رجب المرجب،بیست و سه سال قبل از هجرت نبوى،آن هم در شریفترین مکان عالم هستى«کعبه»دیده به جهان گشود،و گیتى را به نور ولایتش منور ساخت.
چگونه نطفه على (ع) در رحم مادر منعقد گردید؟ «جابر بن عبد الله انصارى»که یکى از صحابه بزرگ رسول گرامى اسلام است،مىگوید:در مورد لایتحضرت امیر المؤمنین على علیه السلام از آن حضرت سؤال نمودم،حضرتش در جوابم فرمودند: آه،آه،چه سئوال با عظمت و مهمى؟سئوال از بهترین مولود،یا جابر!بدان که خداوند متعال قبل از آن که سایر موجودات عالم را خلق کند،نور من و على را آفرید،و سپس آن را در صلب حضرت آدم قرار داد، و پیوسته در «اصلاب طاهرات»و«ارحام مطهرات»مستقر بود،تا این که من از«عبد الله و آمنه»،و على از-«ابو طالب و فاطمه بنت اسد»متولد شدیم.
یا جابر!على قبل از آن که در رحم فاطمه بنت اسد قرار گیرد،قضیه شیرینى دارد،و آن این که پیش از زمان وى عابدى بود بنام«مثرم بن دعیب»،او در عبادت و پرستش خدا آن چنان به کمال و موفقیت رسیده بود که مورد لطف و توجه پروردگار عالم بود،و هرگز درخواستحاجت نکرد،و مدت یکصد و نود سال عمر نمود،و همه را به عبادت و پاکى گذارند...
او در برابر آن همه عبادتهایش فقط یک آرزو داشت،و آن این که یکى از اولیاى خدا را زیارت نموده،و با وى به مذاکره بپردازد از قضا وى به این آرزویش رسید،و پروردگار مهربان،عمویم حضرت«ابو طالب»را به سوى او فرستاد،چون چشمان«مثرم»به«ابو طالب»افتاد از جایش برخاست و سر مبارک«ابو طالب»را بوسید و در کنارش نشانید،و مذاکره خود را به شرح زیر آغاز کرد:
عابد:خداوند تو را مورد لطفش قرار دهد،بگو ببینم تو کیستى؟ابو طالب:مردى از«تهامه»هستم عابد: کدام تهامه؟ابو طالب:از مکه عابد:در مکه از کدام قبیله و گروه مىباشید؟
ابو طالب:از«عبد مناف»
عابد: (فرزندان عبد مناف دو شعبه هستند) از کدام شعبهاش؟
ابو طالب:از قبیله«بنى هاشم»
عابد چون این سخن را شنید دوباره از جایش برخاست و براى بار دوم سر و صورت حضرت«ابو طالب»را بوسه زده و گفت!
سپاس خداوندى را سزاست که مرا زنده داشت و به آرزویم رسانیده،و یکى از بندگان و اولیایش را به من معرفى فرمود،آنگاه گفت:
اى مرد خدا!مژده باد بر تو،زیرا:خداوند به من الهام نموده که برایتبشارت دهم.
ابو طالب:چه بشارتى؟
عابد:فرزندى پاک از«صلب»تو خارج مىگردد،که او«ولى الله»و«وصى پیامبر اسلام»و«امام پرهیزکاران»خواهد بود،اى ابو طالب!سلام خالص مرا به وى برسان و بگو:«مثرم»براى تو درود فرستاد، و او شهادت مىدهد به یگانگى خدا و رسالت پیامبر اسلام،و وصایت و جانشینى بر حق تو،و این که«محمد صلى الله علیه و آله»خاتم پیامبران و تو خاتم اوصیا هستى.
ابو طالب چون این سخنان را بشنید شروع به گریه کرد و از«مثرم»درخواست نشانه بیشترى نمود.
مثرم گفت:ابو طالب!چه آرزو دارى تا از خدا بخواهم برایت اجابت نماید؟
ابو طالب:دوست دارم در همین وقت مائدهاى از آسمان فرود آید.
مثرم دستهاى پاکش را به قصد حاجتبه آسمان بلند کرد،و با قلبى آکنده از ایمان و درخواست«ابو طالب»را از پیشگاه خداوندى مسالت داشت،ناگاه طبقى پر از«رطب و انگور و انار»از آسمان فرود آمد و«ابو طالب»با خوشحالى تمام،دستبه سوى انار برده و از آن تناول فرمودند،و سپس با موافقت«مثرم»در حالى که از آن مائده آسمانى به همراه داشت،به منزلش آمده،و در کنار«فاطمه بنت اسد»دوباره میل فرموده،و از همان غذاى بهشتى نطفه پاک«مولى الکونین»و«امام العالمین»على بن ابیطالب علیه السلاممنعقد گردید (2)
و در تاریخ دیگرى آمده است که:روزى پیامبر خدا قبل از دوران رسالتش مشغول خوردن رطب بود،و در آن هنگام مادر گرامى امیر المؤمنین علیه السلام«فاطمه بنت اسد»فرا رسید،و به پیامبر خدا سلام کرده،و متوجه شد بوى خوش خارق العادهاى از آن رطبها استشمام مىگردد،که از بوى مشک و عنبر قویتر است و لذا خطاب به رسول گرامى اسلام عرضه داشتند:
یا رسول الله:ناولنى منها آکل...
اى پیامبر خدا!براى من هم از آن رطبها مرحمت فرمائید...
رسول خدا پس از مذاکراتى،مقدارى از آن طعامها را در اختیار فاطمه دختر اسد قرار داد و او نیز به خانهاش بازگشت،و در کنار شوهرش حضرت«ابو طالب»با هم تناول نموده،و سپس از همان غذاها نیرویى در صلب ابو طالب ایجاد شد،و آنگاه با همسرش همبستر گردیده،و نطفه فرزند معصومش حضرت على علیه السلام را منعقد نمودند... (3)
کیفیت ولادت على (ع) کیفیت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظیر بوده،و در تاریخ بشریت کسى همانند او دیده نشده است!
«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى آن سرور در حالى که مانند سایر مردم،خانه«کعبه»را طواف مىنمود، درد زایمان،وى را فرا گرفت،و در میان زایران خانه خدا در حالى که به شدت متاثر بود،مناجاتى با صاحت کعبه کرد و گفت:
پروردگارا!من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى،و کتابهاى آنان ایمان دارم،تو مىدانى که من به«خلیل الله»حضرت«ابراهیم»ایمان داشته،و آئینش را با جان و دل مىپذیرم،تو را به بنیانگذار بیت،و عظمت کعبه،و به احترام این مولود عزیزى که در شکم دارم،و او پیوسته با من انس گرفته و تکلم مىنماید،مولودى که یکى از حجتها و آیات تو مىباشد،این ولادت را برایم آسان گردان.
دعاى فاطمه مستجاب شد ناگاه تماشاگران و از جمله آنان«عباس بن عبد المطلب»و«یزید بن قعنب»و دیگران مشاهده کردند که خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد،و فاطمه وارد کعبه گشت،و دیوار باز شده آن بهم پیوست،و تا سه روز در شریفترین مکان گیتى مهمان خدا شد،و نوزاد خود را به کمک ماموران الهى و حوریان بهشتى به دنیا آورد.مردم تماشاگر،این قضیه شگفت انگیز را دهان به دهان به گوش مردم مکه رساندند،و جمعیت انبوهى دور کعبه گرد آمده و منتظر نتیجه آن بودند،و حتى متصدیان و کلید داران کعبه هر چه تلاش کردند،نتوانستند در کعبه را باز کنند،و لذا جمعیت فراوانى از رفتن به خانه و کار و کسب خود باز مانده،و با شوق و ولع شدید مىخواستند با میهمان کعبه دیدار کنند.
سه روز از این جریان تاریخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نیامد،روز چهارم ناگاه دیوار کعبه از همان مکانى که قبلا باز شده بود،دوباره باز شد،و در حالى که چشمان مردم خیره شده بود«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى امیر المؤمنین با حالتى شادان و خوشحالى که از کعبه خارج گشت مردم تماشاگر دیدند:فاطمه مولودى را به بغل گرفته،که نور در چهرهاش متجلى است،آنگاه خطاب به حاضران فرمودند:
اى مردم!خداوند از میان زنان مخلوقاتش مرا برگزید،و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد، اگر«آسیه»بطور مخفى خدا را پرستش کرد...و اگر«مریم»در هنگام زایمانش از درختخشکیده رطب چید،خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالمیان در گذشته مقدم داشت،زیرا من فرزندم را در بیتخدا به دنیا آوردم!!و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم!و از میوههاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذیرایى مىگشتم!!و هنگام خروجم از کعبه خطاب رسید:اى فاطمه!نام مولود کعبه را«على»بگذار،و من«على اعلى»هستم،من فرزندت را از قدرتم آفریدم،او در بالاى این«کعبه»اذان مىگوید،و بتها را از آنجا پاک مىکند،او پیشواى این امتبعد از حبیب من«محمد صلى الله علیه و آله»است،خوشا به حال کسى که او را دوست داشته و یارىاش نماید،واى بر کسى که وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد... (4)
مولود کعبه بعد از ولادت «فاطمه بنت اسد»چون از«کعبه»با فرزند عزیزش خارج گشت،نخست پدرش حضرت«ابو طالب»از آنان استقبال نموده،و میوه دلش را در آغوش گرفت،مولود کعبه در همان لحظات آغاز زندگىاش خطاب به پدر ارجمندش گفت:
السلام علیک یا ابتاه و رحمة الله و برکاته،و ابو طالب نیز جواب سلام على را داده و او را مورد نوازش قرار داد.
سپس پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وارد خانه«ابو طالب»شد،و على را در آغوش کشید،و چون چشمان على به چهره مبارک رسول خدا افتاد،به حرکت آمده و تبسم کرد،و با چهرهاى خندان گفت:
السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته،و آنگاه به دستور رسول اکرم صلى الله علیه و آله شروع به خواندن کتابهاى آسمانى کرد،و از«صحف»آدم و نوح و ابراهیم آغاز نمود،و آیاتى را از«زبور»و«تورات»و«انجیل»قرائت کرد،و در پایان از اول سوره«مؤمنون»تا آیه دهم را با آهنگ زیبا تلاوت فرمود،و بدین طریق عظمتخود را به جهان انسانیت نشان داد،و رسول اکرم صلى الله علیه و آله را خوشحال و خشنود ساخت (5) ،تا جایى که پیامبر خدا در مورد على علیه السلام فرمودند:
«لقد ولد لنا اللیلة مولود یفتح الله علینا به ابوابا کثیرة من النعمة و الرحمة» (6)
همانا خداوند متعال براى ما در این ایام فرزندى عطا فرمودند که در سایه او درهاى زیادى از نعمت و رحمت الهى به روى ما گشوده مىگردد.
آرى على یاور و ناصر پیامبر بود،و ظلمها و ستمها را از وى و از محرومان و ستمدیدگان دفع کرد،و کمال اسلام در سایه ولایت و خلافت او متصور بودن و هست،و اوست که از حدود اسلام و آیات قرآن دفاع کرد،و متجاوزان را سر جاى خود نشانید،و اسلام و مسلمین را براى همیشه بیمه کرد،و به جامعه مسلمین و حکومتهاى اسلامىنشان داد که چگونه پناه بى پناهان گردیده؟و ارزشهاى انسانى و اسلامى را در سرتاسر گیتى گسترش دهند؟و با قاطعیت و ارادهاى شکست ناپذیر چگونه به جنگ فساد و فسادگران بروند...؟
عقیقه براى على (ع) در دین مقدس اسلام«عقیقه»و ذبح گاو و گوسفند...در تولد فرزندان سفارش گردیده،و در سلامتى و تندرستى آنان نیز فوق العاده مؤثر است،از این جهت«عقیقه»گاهى در احادیث اسلامى به عنوان واجب ذکر گردیده (7) ،و پیشوایان معصوم سلامتى کودک را در گرو«عقیقه»و قربانى مىدانند... (8)
حضرت«ابو طالب»چون فرزند عزیز خود را تحویل گرفت و معجزات و کرامات وى را مشاهده کرد،به میان مردم آمده و ندا در داد:«اى مردم!براى ولیمه فرزندم«على»حاضر شوید»و تعداد سیصد نفر شتر، و هزار راس گاو و گوسفند در ولیمه حضرت على قربانى کرد،و با تمام محبت و ادب از عموم مردم شرکت کننده پذیرایى نمود. (9)
پىنوشتها:
1) اصول کافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،جلاء العیون شبر ج 1 ص 236،بحار الانوار ج 35 ح 5 و 6
2) بحار الانوار ج 35 ص 10 تا 16،جلاء العیون شبر ج 1 ص 237 تا 241
3) شجره طوبى ج 2 ص 216 مجلس سوم،بحار ج 35 ص 17 ح 14
4) الخرائج و الجرائح ج 1 ص 171 ش 1،مدینة المعاجز ص 5،بحار الانوار ج 35 ص 18 ح 14 و ص 36 ح 37،جلاء العیون شبر ج 1 ص 242،شجره طوبى ج 2 ص 217،الغدیر ج 6 ص 22 لازم به توضیح است که جریان ولادت امیر المؤمنین در داخل کعبه را،مرحوم علامه امینى از دهها کتاب معتبر اهل سنت نقل نموده که به بخشى از آنها اشاره مىگردد:مروج الذهب مسعود ج 2 ص 2،تذکرة الخواص الامه ابن جوزى ص 7،الفصول المهمة ص 14،سیره حلبى ج 1 ص 150،شرح الشفا ج 1 ص 151،مطالب السؤل ص 11،مناقب ترمذى،نزهة المجالس ج 2 ص 204،نور الابصار ص 76،کفایة الطالب ص 37،محاصرة الاوائل ص 120.
5) بحار الانوار ج 35 ص 22 و 37،منتهى الآمال ص 142،شجره طوبى ص 219
6) شرح ابن ابى الحدید ج 4 ص 15
7) عن ابى عبد اله:«العقیقة واجبة»وسائل الشیعه ج 15 ص 144
8) وسائل الشیعه ج 15 ص 144
9) بحار الانوار ج 35 ص 18 و جلاء العیون شبر ج 1 ص 243«و نحر ثلاثماة من الابل و الف راس من البقر و الغنم»
آفتاب ولایت ص 15
على اکبر بابازاده
مهدی موعود(عج ) در نظرات اهل سنت
مسئله اعتقاد به امام زمان (عج ) قبل از اینکه یک عقیده و ایده شیعی باشد یک مسئله اسلامی است , بلکه فراتر از آن , یک مسئله جهانی و کلی است و می توان گفت آن مقداری که در ماخذ و منابع اولیه اهل تسنن در شان ایشان از پیامبر اکرم (ص ) روایت شده است , در منابع شیعه به آن مقدار وجود ندارد. روایات و احادیث مربوط به حضرت ولی عصر(عج ) را هم اکنون در آن منابع قدیمی عامه از مسند احمد حنبل و پنج صحیح از صحاح سته اهل سنت تا در دائره المعارف فرید وجدی و حتی معاصرین به وفور می بینیم .
با این وصف باعث کمال تاسف و تعجب است که به مرور ایام , برخی از مسلمین نسبت به مسئله بی تفاوت مانده و حتی جمعی از آنان به دیده شک و تردید نگریسته , و زبان خود را به ایراد و اعتراض گشوده اند , گویی که فقط مذهب شیعه است که عقیده به مسئله امام المنتظر دارد. تا جایی که حتی مسئله مهدی (عج ) را ساخته و پرداخته جامعه شیعه دانسته و گفته اند : « اهل سنت در این مورد نظری بیان ننموده است . »
در این نوشته سعی شده به پاره ای از آنچه از اهل سنت در موضوع امام زمان (عج ) بیان شده , نظری بیندازیم .
در این بخش روی سخن ما با آن دسته از علمای اهل تسنن است که متاسفانه می پندارند موضوع مهدی (عج ) اختصاص به شیعه دارد و آنچه پیرامون ایشان معتقد هستند واقعیت وجودی ندارد. اینک ما وجدان آن افراد را حکم قرار داده و بطور اختصار دورنمائی از این اعتقاد را در منابع ومدارک علمای خود آنان از نظرشان می گذرانیم , باشد که به خود آیند و با میراث پیامبر خویش (عترت ) بیشتر از این ظلم و ستم روا ندارند.
در اکثر روایات که علمای اهل سنت از پیامبر(ص ) روایت کرده اند , حضرت مهدی (عج ) را از دودمان امام حسین (ع ) دانسته اند , آنهم با مشخصاتی که همان موقع از زبان پیامبر نقل شده است . می توان گفت : قدیمی ترین مدرکی که بدست ما رسیده است , مسند احمد حنبل پیشوای فرقه حنبلی اهل سنت است که احادیث مهدی (عج ) را ثبت و ضبط کرده است که این احادیث در مجلدات یک , دو , سه و پنجم ذکر شده است . پس از وی « محمد بن اسماعیل بخاری » , نامی ترین محدث عامه و معاصر امام حسن عسگری (ع ) است که در کتاب صحیح خود « کتاب الاحکام » احادیث « دوازده پیشوای بعد از پیامبر اسلام که همگی از قریش خواهند بود و عزت اسلام بستگی به وجود آنها دارد » را نقل نموده است .
علاوه بر این , بخاری در همان کتاب , موضوعی در باب نزول عیسی بن مریم (ع ) پرداخته که به همکاری وی به امام زمان اشاره کرده است .
بعد از وی « ابن ماجه قزوینی » در کتاب « سنن » خود که آن هم از صحاح عامه است , احادیث مهدی (عج ) را در بخش مخصوص « باب خروج المهدی » آورده است . در همان عصر « ابو داود سیستانی » در کتاب « سنن » خود روایات مهدی موعود را در بحثی از آن به عنوان « کتاب المهدی » بیان داشته است و باز در همین عصر « ترمذی » در کتاب « الفتن » از سنن خود بابی و فصلی به نام ماجا المهدی (عج ) بیان نموده که روایات مربوطه را در آن ذکر کرده است .
اما تنها کسی که در این موضوع از صحاح سته مطلبی ذکر ننموده است , « نسائی » در سنن خودش می باشد که محتوی احادیث و مدارک , احکام دینی می باشد.
دانشمندان بعد از صحاح سته که در باب حضرت مهدی روایت نقل کرده اند , عبارتند از :
1- « ابن قتیبه دینوری » در کتاب خودش « غریب الحدیث » .
2- « ابوبکر بن ابی خیثمه » و « زهیر بن حرب » که ابن خلدون در مقدمه تاریخش می گوید : « ابوبکر بن ابی خیثمه بنا به روایت السهیلی در جمع آوری احادیث وارده پیرامون مهدی (عج ) زحمت بسیار کشیده است »
3- « حافظ ابو نعیم » است که سیوطی در کتاب « الجامع الصغیر » خود و در کتاب دیگرش « العرف الوردی » از وی نام برده است . او احادیثی را که ابونعیم درباره حضرت مهدی (عج ) آورده است جمع آوری کرده , تلخیص نموده و در کتاب خود العرف الوردی درج نموده و احادیث بسیاری بر آن افزوده است . ابو نعیم اصفهانی آنچه بیان کرده است در کتابهای اربعین و فوائد و عوالی او می توان مشاهده کرد.
4- « حافظ ابوالحسن مناوی » در کتاب « ملاحم » خود .
5- « حافظ دارقطنی » در مسند علی , مسند فاطمه و کتاب جرح و تعدیل .
6- « حافظ طیرانی » در « معجم صغیر » و « معجم اوسط » و « معجم کبیر »
7- « حاکم نیشابوری » در مستدرک صحیحین .
8- « ابواسحاق ثعلبی » در تفسیر کبیر و عراش و قصص الانبیا
9- « ابن عبد ربه اندلسی » در کتاب الاستیعاب .
10- « جلال الدین سیوطی » بخشی از کتاب « الحاوی للفتاوی » خود را به نام العرف الوردی فی اخبار المهدی آورده است که در آن چهل حدیث از ابونعیم اصفهانی جمع آوری کرده و تلخیص نموده و آنچه از قلم افتاده بدان افزوده است .
احادیث و روایاتی که سیطوی نقل کرده است بیش از دویست حدیث است و در آن حدیث صحیح , حسن , ضعیف و مجعول وجود دارد. وی هر گاه حدیثی را می آورد به ذکر اسامی کسانی که آن حدیث را نقل نموده اند , می پردازد. ابو داود و ابن ماجد و الحاکم نیشابوری از ام سلمه نقل کرده اند که از پیامبر اکرم (ص ) شنیدم که فرمود « المهدی من عترتی و من ولد فاطمه » , مهدی (عج ) از خاندانم از فرزندان فاطمه (س ) است .
11- « ابوبکر خطیب بغدادی » در کتاب تاریخ بغداد .
12- « حمید قرطبی » در کتاب الجمع بین الصحیحین .
13- « حسین بن مسعود فرا » در کتاب مصابیح السنه .
14- « عماد الدین ابن کثیر » در کتاب الفتن و الملاحم .
او می گوید : « بخشی جداگانه به بیان مساله مهدی اختصاص دادم و الحمد و المنه »
15- « ابن حجر مکی » فقیه سنی که در اثر خود « القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر » به ذکر مساله امام زمان (عج ) پرداخته است . « برزنجی » در کتابش « الاشاعه » این موضوع را بیان کرده و از آن نقل نموده است و همچنین « السفارینی » در « لوامع الانوار البهیه » خود.
16- « ابن عساکر » در کتاب تاریخ الکبیر لدمشق .
17- مفسر قرآن « محمود بن عمر زمخشری » در تفسیر کشاف .
18-«ابن خشاب بغدادی » در تاریخ موالید و وفیات الائمه .
19- « علی المتقی الهندی » صاحب « کنزل العمال » که « ملاعلی القاری الحنفی » در کتاب « المرقاه شرح المشکاه » از این رساله نام برده است و بعد از او برزنجی در کتاب الاشاعه خود.
20- « ملا علی القاری » در کتاب « المشرب الوردی فی مذهب المهدی » .
21- « مرعی بن یوسف حنبلی » در کتاب « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر » که السفارینی در « لواع الانوار البهیه » از او یاد کرده است .
22- « محمد بن علی شوکانی » در اثر خود « التوضیح فی تواتر ما جا فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح » پیرامون حضرت مهدی (عج ) و دو مساله نزول عیسی (ع ) و خروج دجال صحبت نموده است که صدیق حسن در کتاب خود « الاذاعه » از آن یاد کرده و مطالبی را از آن نقل کرده است .
23-« امیر محمد بن اسماعیل صنعانی » مولف کتاب « سبل الاسلام » که صدیق حسن در کتاب « الاذاعه » خود می گوید « المنیر محمد بن اسماعیل صنعانی (یمانی ) احادیث مبنی بر خروج مهدی (عج ) و اینکه او از آل محمد(ص ) و در آخر الزمان ظاهر می شود را جمع آوری کرده است . »
سپس می گوید : « تعیین زمان خروج او نیامده است ولی او پیش از خروج دجال ظهور می کند. »
24- « حافظ ابوالحسن محمد بن الحسن ابدی سجزی » در کتاب خود به نام « مناقب الشافعی »
25- « ابن القیم » در کتابش « المنار »
26- « ابن یوسف المرعی » در کتابش « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر »
27- « شیخ محمد سفارینی » در کتاب « لوامع الانوار البهیه . »
28-« البیهقی » در « دلایل النبوه »
29- « ابن خزیمه » در کتاب خود .
30-« البیهقی » در « دلائل النبوه »
31- « ابن جریر » در « تهذیب الاثار »
32-«ابن مندره » در تاریخ اصبهان .
33- « ابوالحسن الحربی » در « الاول من الحربیات »
34- « ابوعمرو الدانی » در سنن خود .
35- « ابوغنم الکانی » در کتاب « الفتن »
36- « الدیلمی » در « مسند الفردوس »
37- « ابوبکر الاسکاف » در « فوائد الاخبار »
38- « ابوحسین بن المنادی » در کتاب « الملاحم »
39- « ابن سعد » در « الطبقات »
40- الرویانی در مسند خود .
وفاى به عهد 1 ـ «مردم! همانا وفا همزاد راستى است هیچ سپرى چون وفا باز دارنده (گزند) نیست. و بى وفائى نکنید، آن که مىداند او را چگونه بازگشتگاهى است. مادر روزگارى بسر مىبریم که بیشتر مردم آن بىوفائى را زیرکى دانند، و نادانان آن مردم را گریز و چارهاندیش خوانند . خداشان کیفر دهد چرا چنین مىپندارند؟ گاه بود که مرد آزموده و دانا از چاره کار آگاه است، اما فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر کار، چاره را واگذارد تا آن که پرواى دین ندارد فرصت شمارد و سود آن را بردارد.» (1)
2 ـ وفا دارى نجابت است. (2)
3 ـ جوانمرد وعدهاش نقد و فورى است. ناکس وعدهاش بهانهجوئى و به فردا انداختن است (3)
پىنوشتها:
1)خطبه، 41
2)غررالحکم ج 1 فصل اول ح 24
3)غررالحکم ج 2 فصل 83 ح 2و 1
نهج البلاغه
دکتر سید جعفر شهیدى
Nice SMS (1)
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
************************************************************
وقتی دلم برات تنگ می شه می رم پشت ابرا زار زار گریه می کنم پس یادت باشه هر وقت بارونو دیدی بدون که دلم برات تنگ شده.
****************************************************
سر کلاس ریاضی بود که استاد اومدو دو خط موازی کشید خط پایینی نگاهی به خط بالایی کرد و عاشقش شد. خط بالایی هم نگاهی به خط پایینی کرد و تو دلش عاشقش شد، در همین هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند.
**************************************************************
وقتی با یک انگشت به طرفه کسی اشاره میکنی و اون رو مسخره می کنی، اگر خوب نگاه کنی می بینی سه تا انگشت دیگه به طرفه خودته.
***********************************************************
وقتی به آسمون نگاه می کنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه میکنن.
*************************************************************
همیشه تو یک ارتفاع بالایی از جو، دیگه ابر وجود نداره. اگه یک وقت دیدی آسمون دلت ابری بود بدون به اندازه کافی اوج نگرفتی.
**********************************************************
زندگی مثل پیانو است، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها. اما زمانی می توان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی.
*******************************************************
زیبایی عشق را بوجود نمی آورد بلکه عشق است که زیبایی به وجود می آورد (تولستوی)
*******************************************************
خوشبختی داشتن دوست داشتنیها نیست! دوست داشتن داشتنیهاست!
**************************************************
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی... رنگین کمان
**************************************************
فرشتهای از آسمون اومد و گفت:
کدوم رو میخوای؟
1000000دلار یا یک دوست خوب؟
من گفتم 1000000دلار!
چون تورو داشتم
ویژگیهای عصر ظهور- 1
در روایات در مورد قیام حضرت مهدى(عج) آمده است که مرکب ایشان و یارانش است و سلاحشان شمشیر مىباشد. آیا با اسب و شمشیر مىتوان در مقابل جنگافزارهاى نوین ایستاد؟
نصیرى: اصولاً در مورد قیام و نهضت حضرت مهدى(عج) باید بدانیم که این نهضت، هم در مقطع ظهور و هم در دوره تأسیسف جامعه و تمدن مهدوى، در بسترى از معجزات الهى صورت مىگیرد و به همین دلیل، یکى از القاب حضرت(عج)، «مَبْدأف الآیات» است یعنى «مَظْهر و یا مفظْهفر معجزات الهى» (البته بخشى از آن هم، طبق روال و اسباب عادى خواهد بود). نگاهى به دهها روایتى که در کتب معتبر ما در این باب آمده است، بیانگر این مسأله است. اصلاً «منصور بالرّعب و مفؤیّد بالظفر» یعنى همین. با این وجود چه جاى استبعاد و انکار است که حضرت با اسب و شمشیر از عهده سلاحهاى مدرن برآیند.
در یکى از ادعیهاى که سید بن طاووس(ره) در کتاب جمال الاسبوع نقل مىکنند و محدث عالیقدر حاج شیخ عباس قمى هم در اواخر مفاتیح آوردهاند، چنین مىگوییم: «خدایا از تو مىخواهیم که به ولى و حجتت(عج) اجازه ظهور بدهى تا عدالتت را اجرا کند و از تو مىخواهیم که هنگام ظهور، هر پایگاه و سنگرى از جور و کفر را درهم شکنى و هر سلاحى را کند کنى و از کار و خاصیت بیاندازى». مثلاً در مورد رویارویى لشگر عظیم سفیانى با حضرت(عج)، در روایتى از امام باقر(ع) مىخوانیم که:
«در شام بانگ برآورده مىشود که عرب حجاز (حضرت و یارانش) علیه سفیانى گرد آمدهاند. سفیانى مىپرسد: آنها کى هستند و چه مىگویند؟ پاسخ مىدهند: آنها جز شتر و خرما چیزى ندارند و ما تا به دندان مسلح هستیم، ما را به سوى آنها بفرست؛ آنگاه سفیانى با لشگرى بالغ بر صد و هفتاد هزار نفر که به انواع سلاحها مسلح هستند، خارج مىشوند. مهدى(عج) نیز با لشکریان خود به سوى او حرکت مىکند. چون سفیانى به دریاچه طبریه مىرسد، خشم خدا و مخلوقات خدا متوجه او مىشود، پرندگان با بالهاى خود لشگر او را مىزنند و کوهها سنگهاى خود را به سوى آنها فرو مىریزند و فرشتگان با صداى خود بر آنها نهیب مىزنند، یک ساعت نمىگذرد مگر اینکه همه سپاه سفیانى هلاک مىشود و از سپاه سفیانى جز خود او حتى یک نفر هم نمىماند. مهدى(عج) او را گرفته، در کنار دریاچه طبریه، سر او را مىبرد». (الزام الناصب/ ص201؛ منتخب الأثر/ ص183). همچنین در احادیث آمده است که حتى فرشتگان و جنّیان همراه با حضرت، وارد کارزار و جنگ مىشوند و فىالمثل جنیانى که در روز عاشورا از سیدالشهداء(ع) اجازه جنگ خواستند اما آن حضرت موافقت نکرد، در رکاب حضرت حجت(عج) خواهند جنگید و مردم نیز آنها را خواهند دید و با آنها گفتوگو خواهند کرد. (بنده تعداد زیادى از این احادیث را در فصل ششم کتاب «اسلام و تجدد» با عنوان «امام زمان(عج) و تمدن جدید» ذکر کردهام)
فراسو: حدیثى داریم که مىگوید «خداوند مقدرات خود و امور را جز از راه اسباب و مجارى عادى آن، جریان نمىدهد»، آیا اینکه ظهور حضرت در بسترى از معجزات باشد، خلاف این حدیث نیست؟
نصیرى: بله، امام صادق(ع) مىفرماید: «أبى الله أن یفجرى الأشیاءَ إلّا بأسبابها» اما باید بدانید که این، اگر چه یک قاعده و قانون الهى است و در طول تاریخ نیز چنین بوده است اما قاعده و قانونى غیرقابل استثناء نیست. در طول تاریخ، این قاعده، بارها استثناء خورده است، مثل نوع حکومتى که خداوند به حضرت سلیمان(ع) اعطاء کرد که همه چیز مسخر او بود و از آنها در امر حکومتدارى استفاده مىکرد. اساساً همه معجزات الهى، استثنایى از قانون فوق است. مثلاً چرا خداوند، دریا را براى موسى مىشکافد تا او و یارانش از دریا بگذرند و فرعون و یارانش در آن هلاک شوند؟ بنابراین فکر نکنیم که حدیث فوق در صدد بیان قانونى غیرقابل تبصره و استثناء است. این قانون، در زمان ظهور حضرت و در دوران تأسیس جامعه و مدینه مهدوى(عج)، بیش از هر مقطع دیگر، نقض خواهد شد و اساساً قرار بر این است که خداوند با بالاترین قواها و قدرتها، زمین را تحت حاکمیت حجتش(عج) قرار بدهد. البته باز تاکید مىکنم که بخشى از ماجرا هم طبق روال عادى خواهد بود. بالاخره جنگ هم رخ مىدهد و کسانى هم در رکاب حضرت به شهادت مىرسند.
فراسو: نحوه برخورد حضرت با تمدن و تکنولوژى موجود چگونه خواهد بود؟ اگر پاسخ نفى کامل باشد، آیا این امر تدریجى صورت مىپذیرد یا دفعى؟
نصیرى: اگر نسبت بین اسلام و دنیاى مدرن و تمدن جدید را تعارض کامل ببینیم (که به نظر حقیر، چنین است و به تفصیل در کتاب «اسلام و تجدد» ادله خود را بیان کردهام) بالطبع حضرت به کلى آن را نفى خواهند کرد. ما باز از روایات متعدد چنین مىفهمیم که حضرت نه در دوران ظهور و نه در دوران تأسیس، از هیچیک از سازوکارهاى تمدن جدید استفاده نخواهند کرد و تمدن آن حضرت، به هیچ رو، تداوم تمدن مدرن نخواهد بود. حضرت این تمدن بحرانزا را از بیخوبن بر خواهند انداخت و تمدنى دیگر را پىریزى خواهند کرد. البته ما در دوران حضرت در بنیانها و شاکله کلى، به تمدن سنتى ما قبل مدرن یعنى تمدن طبیعى و غیرماشینى، رجعت مىکنیم اما با این تفاوت که تمدن مهدوى(عج)، حاوى امکانات و توانمندیهاى ویژه و خارقالعادهاى است که از نوع توانمندیهاى تمدن تکنولوژیک مدرن نیست. مثلاً مؤمنان، قدرت طىّالارض پیدا خواهند کرد و سرتاسر زمین را در لحظاتى کوتاه طى خواهند کرد. و اما اینکه نفى تمدن جدید، دفعى صورت مىگیرد یا تدریجى، از احادیث چنین به نظر مىرسد که در دورانى کوتاه صورت خواهد گرفت. یعنى بخشى از آن در دوران جنگها و نبردهاى حضرت(عج) از بین خواهد رفت و با استقرار آرامش و آغاز دوران سازندگى، تمدن مهدوى(عج)، در مدتى اندک جایگزین آن خواهد شد.
فراسو: تمدن متعادل مهدوى(عج) بر چه زیربناهایى شکل مىگیرد؟
نصیرى: سؤال جالبى است. حضرت پس از ظهور و استقرار به آبادانى زمین مىپردازند و این خود بدان معناست که زمین قبل از ظهور ویران بوده است. در دعاى شریف عهد مىخوانیم: «و اعمر اللهمّ به بلادک و أَحْىف به عبادک فانّک قلت و قولک الحقّ: ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما کسبت أیدى الناس» بر اساس روایتى در تفسیر آیه «ظهر الفساد...» اساساً زمین از آغاز غصب ولایت حضرت امیر(ع) و غصب ولایت و خلافت ائمه معصومین(ع) رو به ویرانى در همه ابعاد نهاده است. یک جنبه از این ویرانیها، ویرانى طبیعت و محیط زیست است که با ظهور تمدن مدرن، بروز و ظهور پیدا کرد و اکنون ابعادى بسیار نگرانکننده و زیانبار پیدا کرده است. حالا حضرت وقتى که ظهور مىکنند چگونه این همه ویرانى را ترمیم مىکنند؟ آیا با ابزار و سازوکارهاى مدرن؟ نه! چرا که این سازوکارها براى آنکه مشکلى را حل کنند، گاه چند مشکل دیگر و یا مشکلى حادتر را ایجاد مىکنند. مىدانید که اخیراً گفتهاند به جاى سوختهاى فسیلى مثل بنزین که موجب گرم شدن کره زمین و تخریب لایه افزن شده است، قرار است سوخت هیدروژنى جایگزین شود ولى آخرین بررسیها نشان مىدهد که سوخت هیدروژنى، منجر به عارضه سرد شدن کره زمین خواهد شد و خود عواقب زیانبار دیگرى را در پى خواهد داشت. در اینجا نیز براساس امداد الهى و تلاش حضرت و مردم، زمین به حالت اولیه و طبیعى خود بر مىگردد و تباهیها اصلاح مىشوند.
در روایات آمده است که آسمان با سخاوت خواهد بارید و زمین نیز با سخاوت محصول خواهد داد و هرگونه خرابى و تباهى از بین خواهد رفت و زمین آباد خواهد شد.
فراسو: معمارى و شهرسازى در عصر حضرت به چه شکل خواهد بود؟ آیا اصولاً «شهر» به معناى نوین آن در عصر حضرت وجود خواهد داشت؟ حضرت با معماریهاى عصر نوین چه خواهند کرد؟
نصیرى: قطعاً ما شهرسازى و معمارى فاقد روح و آرامش و آکنده از شلوغى و دود و انواع آلودگیها و برجهاى سر به فلک کشیده را نخواهیم داشت و در اساس، بازگشت به معمارى ساده و با روح سنتى خواهد بود و از جمله نشانههاى آخرالزمان هم ـ که اغلب این نشانهها ماهیت منفى دارند ـ بلند مرتبهسازى و ساختمانهاى مرتفع است و لابد شنیدهاید که یکى از اقدامات حضرت پس از ظهور، ویران کردن منارههاى طویل مساجد و یا مساجدى است که تزیین شدهاند. چرا که این نوع مسجدسازى در سنت رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) نبوده است.
فراسو: آیا تشابهى بین نوع حکومت حضرت و اجزاى آن با مدلهاى حکومتى نوین وجود دارد؟ (به عنوان مثال آیا مواردى چون تعدد و تفکیک قوا، انتخابات و همهپرسى، پارلمان و... در حکومت ایشان به چشم مىخورد؟)
نصیرى: قطعاً تشابهى وجود ندارد. بسیارى از این مقولات، ابداع کفار است و اخذ آنها، تحت عنوان «تشبه به کفار» قرار خواهد گرفت که ساحت حضرت(عج) مبرّاى از آن است. (البته این که ما امروز از باب برخى اضطرارها اجزایى از این مدلها را پذیرفتهایم، بحث دیگرى است). شیوه حکومتى حضرت مانند شیوه حکومتى حضرت رسول(ص) و على(ع) خواهد بود، البته با تواناییها و امکاناتى خارقالعاده که ناشى از اعجاز و امدادهاى الهى است.
فراسو: حضرت براى تحقق عدالت در جامعه خود با نابرابریهاى اقتصادى، شکافهاى طبقاتى و... چه خواهند کرد؟
نصیرى: از جمله تحولات مهمى که در دوران حضرت(عج) رخ مىدهد، این است که عقول مردم رشد کرده و یقین، متاعى است که به وفور در بین مردم توزیع خواهد شد. جامعه اهل یقین، بهطور طبیعى و خودجوش از بسیارى از گناهان و مفاسد عارى خواهد شد. اگرچه حضرت، با قدرت، حق مظلومان را از ظالمان خواهد گرفت اما در کنار آن، دیگر کسى در فکر ظلم به دیگران نخواهد افتاد. جامعه اهل یقین به دنبال رانتخوارى و حرامخوارى و حتى بخل و تکاثر نخواهد بود. در جامعه مهدوى(عج) کسانى مىخواهند اموالشان را انفاق کنند اما نه فقیرى یافت مىشود و نه کسى که حاضر باشد بخششى را قبول کند. طلا و نقره در محلى عمومى تلنبار مىشود و کسى نیست که به سراغ آنها برود. باطن زودگذر و فانى دنیا، به همه رخ مىنماید و مردم لذتها و نعمتهاى موجود در آخرت را بر لذتهاى دنیوى ترجیح مىدهند. نهتنها انسانها اهل ظلم و تجاوز و تعدى نخواهند بود بلکه حیوانات موذى نیز طبیعتى عارى از آزار و اذیت پیدا مىکنند. گرگ و میش در کنار هم مىچرند و کودکى، افعى را از سوراخش بیرون مىکشد و با او بازى مىکند، بدون آنکه گزندى متوجه او باشد
امام کیست؟
امام علیه السلام در نظر مکتب تشیع «ما جویاى که هستیم؟»ما دلشده،به دنبال امام مىرویم و سراغ امام مىگیریم و امام مىجوئیم.
«امام کیست؟و چه اثرى در زندگى معنوى و مادى ما تواند داشت؟»من به واقع نتوانم شناخت اما توانم بیان آنکس را که به صدق و معرفت،تالى پیمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بود و اشرف نوع بنى آدم،و وصى بلا فصل مسلم،امیر مؤمنان على علیه السلام بود و رهبر عارفان کشش بخش دل و جان،و ادب آموز انس و جان،یاد آرم و نقل به مضمون کنم،باشد که روانها را آشنایى دهد و براى دید اهل بصیرت،نمایى روشن پیش آورد. امیر مؤمنان علیه السلام به طارق بن شهاب«که طریق آسمان امامت مىجست و پیش شهاب(1) مىگرفت تا مگرش موسىوار«بقبس من النار»رساند و از آن نار،ره به کوى نور الانوار یابد،فرمود:
«امام،کلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است (2) و نماینده خواست آفریدگار (3) .
امام،نور یزدان است،و واسطه معرفى درستخلاق جهان (4) .
امام،آیت کردگار است و نشانه خاص پروردگار.
او را خداى بر مىگزیند و از همگان برتر و بهتر مىداند،و آن علم و توفیق و کمال که شایسته مقام امامت است،در او مىنهد و سپس«طاعت و ولایت وى»را بر همه آفریدگانش واجب میکند (زیرا خیرشان در اطاعت اوست و کمالشان وابسته قبول ولایت او.)
از آن پس،نماینده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمین«امام»است.
تمام بندگان خداى در عالم تکوین و تشریع،پیماندار آنند که از این«وجود عزیز»بهره گیرند و از رهبرى و هدایت او،به جان،استقبال کنند.
هر که بر او پیشى گیرد و بىفرمان وى،کارى انجام دهد،نافرمانى خداى کرده و از مرز ایمان،به در رفته است.
امام،هر چه را خدا خواهد،کند و همان که ایزد متعال خواهد،دلخواه او همانست.
بر بازویش به خط قدرت نوشته :«و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا» (5)
آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى باید یکسر به او دیده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقیقا پیروى کند،و طالب داد و سلامت نفس،بایست در پى او رود و پاى، جاى پاى او نهد تا بدان میزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه قسط و عدل تواند.) (6)
براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده که سرى به آسمان دارد و پائى بر زمین،و بدین روشنى و نور،امام تواند باطنها را بیند و نهانیها را آگهى یابد و آنچه در عالم استشناسد و همه موجودات ملکوتى و برتر از آنرا نیز مشاهده کند،و مهمتر از همه،اعمال بندگان خدا را واقف شود (و نظارتى که مقام امامت را شاید،بر جهان و جهانیان داشته باشد،و به موقع و به جا،هدایت و دلالتخیر نماید.)
امام،سخن پرندگان هم داند،و کلام غیر آدمى نیز شناسد،و بدین سبب«ولایتبر آنان»هم مسلم اوست.
امام،وجودى است که خداوند،شایسته وحى خویش دانسته،و لایق اطلاع از مسائل غیب شناخته،و به کلمه خویش مؤیدش ساخته،و حکمتخاصهاش بدو تلقین فرموده،و دل وى را جایگاه ظهور شیتخویش نموده،و او را سلطنت و چیرگى به عالم بخشیده،و امارت و فرمانروائى جهان داده،و همه را محکوم طاعت او گردانیده.
امامت،میراث انبیاست و مرتبه اصفیا،خلافتخدائى است و جانشینى به تمام معناى رسولان الاهى.
و همین مقام است که«ولایت و سلطنت»از آن خیزد و«هدایت و عصمت»از آن تراود،و چنین مرتبهاى، حقیقتنماى کامل دین است و از هر میزان و مکتبى،بهتر و عالىتر تواند رهبرى جانهاى کمال جوى کند.
امام،دلیل راهروان طریق حق است،و نور بخش هدایت طلبان.
امام،راه سالکان کوى خداست و خورشید نور افشان دلهاى آشنا.
ولایت او مایه نجات است و طاعت او لازمه واقع حیات،و مددکار عالم بعد از ممات.
همین«ولایت»،مؤمنان را عزت دهد و گنهکاران را سبب شفاعت گردد،محبان را رهائى از بلا و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و کامیابى رساند.
آرى«ولایت»شاخصترین علامت اسلام است،و برترین نشانه استسلام،کمال ایمان بدان وابسته،و شناختحدود و احکام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن کند و حرام از حلال،او به درستباز نماید.
و چنین مرتبهاى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز کسى که خدایش برگزیده و لایق شناخته، حائز نگردد،و غیر آنکه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حکمتبخشیده واجد نشود.
پس منظور از«ولایت»،حفظ مرزهاى«اخلاق و دین و انسانیت»است و چارهسازى نیکو براى امور«دنیوى و اخروى»و روزگار را چنان گذراندن که شایسته«آدمیت و کمال»باشد.
امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدایتخواهان،دلیل و راهنما.
نمودار عالى این مرتبت را وجود على بن ابى طالب و یازده فرزند گرامیش علیهم السلام صورت بود داد،از آنجا که به حق واقع،مرکز دایره ایمان بودند،و قطب حقیقى وجود،و آسمان جود،و شرف موجود، آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و مبناى تعالى و کمال.
وه!که امام،چراغ پر نور هدایت است و راه روشن سعادت.
امام،آب حیات بخشى است که پیاپى فرا رسد (7) و دریائى است که دمادم،فزونى گیرد و غوغا کند (8) .
امام،ماه تابان است و ابر پر باران.
آنگاه که مهالک،دیدهها را کور سازد،او راه نماید و دست گیرد،و زمانى که تارهاى حیات،نومیدى فراهم سازد،او شمع به میان جمع آورد و همه را امید بخشد.
بحر وجود او را کرانه نیست،و شرافت ذاتش را توصیف ممکن نى،و دست و دیدهها را وصول به دامن و جانش میسر نه (9) .
او چشمه جوشان است و بوستان وسیع و بىکران (10) ،و فزاینده نشاط جان (11) .
وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و کالاى رابح و راجح.
روش مستقیم،او نماید،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او کند،و در پیش آمدهاى سخت،او مدد رساند.
حاکم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفریدگان،از جانب خدا،او نگهبانى کند و امین خدا بر حقایق،هموست.
رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهدهدار است،و تا هر جا که مرز حکومتخدائى وسعتیافته، مسند دار قضا و داورى (12) ،اوست.
ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاکم نگردد،و باطن او را هیچ فهم و درکى،به درست نشناسد، مثل و مانندش،عصر او بخود نبیند،و کس،درجه و مرتبت وى،هرگز نیابد.
او پرتو جلال کبریاست و شرف ارض و سماء.
عقل را تفکر در مقامش،حیرت دهد،و مغز را توجه به کمالش،مبهوت کند.
(زیرا که شعور را اساس،احساس است و قیاس،و امام،هم از این حد برتر است و هم از آن میزان،فراتر) » (13)
بویژه،امام زمان علیه السلام که خلاصه صفات و کمالات همه انبیا و اوصیاى حق است و مکتب وى، جامع جمیع درسهاى تعالى و رشد.
تمام پیمبران،مقدمه ظهور نبى خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بودند،و راه فهم کتاب دانشگاهى وى را،هموار مىکردند،و جانها را آماده درک آن مىساختند تا فراز آید و«دین کامل»را به جهان و جهانیان اعلام دارد.
ولى هم اکنون پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم و یازده امام و وصى او علیهم السلام منتظر آنند که«حجتبالغه منتظر»آید،و آن درسها که دادهاند و آن تعلیمات که به هر فرصت،اظهار نمودهاند، صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع که خداوند،از نظام هدایت داشت،نمایان سازد.
آرى،او،تحقق بخش هدف انبیا و اوصیا است،و مقصود الاهى و منظور خاص اوست،او براى اصلاح کامل جهان انسانى قیام خواهد کرد،و بساط اهریمنى و شر،به هم خواهد زد،و این همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد.
ما نیز به دنبال همه پیمبران و اوصیاى ایشان،با دلى شوریده،ایستاده و نگران راهیم تا کى آن«دولت عدل و صلاح»آغاز شود،و آن دوره«کمال و فلاح»فرا رسد،طالبان را جانى دیگر بخشد،و مشتاقان را توانى بیشتر دهد.
به خدا که اگر مىدانستیم عدم حضور امام،چه دردها به وجودمان داده؟
و چه زیانها به فهم و شعورمان رسانده؟
و چه اختلاف در میانمان افکنده؟
و چه بىسامانى،در اجتماعمان فراهم آورده؟و چقدر شناخت راه حق را دشوار کرده؟
و چه شبههها ایجاد نموده؟
و چه اضطرابها و انحرافهائى را موجب شده؟
و چگونه مؤمنان،خوار گشتهاند و فاسقان،عزت یافتهاند؟
اهل دین را پریشانى و غربت،سراپا گرفته،و خواستاران هدایت را همه بال و پر شکسته،به خدا که اگر این همه عقب ماندگى از صلاح و رشد را در مىیافتیم،و آن همه نقص و عیب را درک مىکردیم،و اثر امام را در اجتماع مسلمین مىشناختیم،و چاره همه بیچارگىها را در حضور او مىدانستیم،از فراق وى،فریاد مىکشیدیم،و شب و روز به زارى از خداى،طلب ظهورش مىکردیم،و لب به خنده نمىگشادیم و در غیبت او به هیچ امرى،شادمان نبودیم.
اکنون هم از خداى منان،استدعا مىکنیم و به جان مىخواهیم که امام ما را اجازه ظهور بخشد و به یمن مقدم او،ارواح ما را صفا و پاکى دهد و به عزت و اثر وجودى وى،زندگى ما را با عدل و ایمان و عمل صالح همراه کند و به قدرت تعلیم او،این در راه ماندگان را به علم و فهم و کمال رساند.
پىنوشتها:
1.نمل:7 اذ قال موسى لاهله انی آنست نارا سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون (یا شعلهاى از آتش گرفته مىآورم تا گرم شوید) .
2.وجه الله.
3.وجه الله.
4.حجاب الله.
5.انعام:115.
6.حدید:25 لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... .
7.الماء الثجاج.
8.البحر العجاج.
9.فلا تناله الایدی و الابصار.
10.الروضة المطیرة.
11.الروضة المطیرة.
12.و محجته فی ارضه و بلاده.
13.مضمون قسمتى از فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام در پایان ج 3 تفسیر البرهان.
على معیار کمال صفحه 120