سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

ذکری که حفظ کننده ی شما از آتش جهنم می‌باشد



واب فرستادن صلواتخواص ذکر صلوات 

امام صادق علیه السلام به صَباح بن سیّابِه فرمودند:

آیا می‌خواهی به تو دعایی بیاموزم که خدای متعال به برکت آن، چهره تو را از حرارتِ آتش جهنم نگه دارد ؟

صباح گوید: به حضرت عرض کردم: آری

حضرت فرمودند:

بعد از سپیده‌ دم صد مرتبه بگو :

أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ

خداوند به برکت این ذکر، تو را از آتش جهنم حفظ خواهد کرد.

 

منبع: afkarnews.com

 

 





      

 

آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بود؟



ازدواج حضرت علی اکبر,همسر حضرت علی اکبر,زندگینامه حضرت علی اکبرازدواج حضرت علی اکبر (ع) آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بوده یا نه و اگر ازدواج کرده همسر ایشان که بوده است؟ بنده فقط در این حد می دانم که حضرت علی اکبر بزرگ تر از امام سجاد بوده و امام سجاد فرزند 4ساله داشته (امام محمد باقر)، ولی در هیچ کجا نامی از همسر حضرت علی اکبر نیست و می دانم که سن حضرت علی اکبر بیشتر از 24سال بوده است.

مختصری از زندگینامه حضرت علی اکبر:

علی بن حسین (به عربی علی بن الحسین؛ 11 شعبان 36 هجری قمری - 10 محرم 61 هجری قمری) معروف به علی‌اکبر فرزند ارشد حسین بن علی و مادرش لیلا دختر ابی مره است. او در حالی که 25 سال سن داشت اولین نفر از بنی‌هاشم بود که به میدان نبرد در واقعه کربلا رفت و کشته شد. بدن او هنگام مجروح شدنش توسط دشمن تکه‌تکه شد. پس از روز عاشورا سر بریده او به همراه سرهای شهدا به شام، مرکز خلافت یزید برده شد و در قبرستان باب‌الصغیر به خاک سپرده شد.

حضرت علی اکبر از نظر ظاهر و خلق و خوی بیشترین شباهت را به پیامبراسلام محمد داشته‌است. این شباهت تا حدی بوده‌است که اهل بیت هر وقت مشتاق دیدن محمد می‌شدند، به او نگاه می‌کردند.

 

ازدواج حضرت علی اکبر:

درباره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان درباره همسر وی سخنی نگفته اند، اما بر اساس دلایلی؛ مانند این فراز از زیارت حضرت علی اکبر (ع): «...صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا...»، می توان احتمال داد که ایشان دارای فرزند بوده. البته با جست و جوهایی که انجام شد، نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت به دست نیامد.


پاسخ تفصیلی:
پدر گرامی حضرت علی اکبر (ع) ، امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی، دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است. 

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود، که به پیامبر اسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.

علی اکبر (ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین (ع) بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. وی نخستین شهید بنی هاشم و آل ابی طالب در روز عاشورا بود. 

درباره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد:
اول: برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان درباره همسر وی سخنی نگفته اند. 

دوم: بر اساس دلایلی که وجود دارد، گروهی دیگر وجود زن و فرزند را برای آن جناب ثابت کرده اند. برخی از این دلایل عبارت اند از:

1. در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق (ع) درباره حضرت علی اکبر (ع) نقل کرده، عباراتی وجود دارد که نشان دهنده این است که علی اکبر (ع) دارای فرزند بوده است؛ مانند این فراز:«...صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا...». و یا: « صلى الله علیک و على عترتک و أهل بیتک و آبائک و أبنائک و أمهاتک الأخیار الأبرار الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ که در این زمینه باید گفت: گرچه فراز اول را به تنهایی نمی توان دلیل قانع کننده ای برای اثبات وجود فرزندی برای ایشان دانست، اما فراز دوم قطعا نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) دارای خانواده و فرزندانی بوده است؛ زیرا کلمه «ابنائک» جمع است و نیز کلمه «عترتک» که عترت هرکسی ذرّیه و فرزندان او محسوب می شود.

2. بزنطى می گوید: از حضرت امام رضا (ع) پرسیدم: آیا کسی می تواند با زن و با کنیزى که از پدرش فرزند دار شده، ازدواج کند؟ آن حضرت فرمود: اشکالى ندارد. گفتم: از پدرت شنیدم که فرمود امام سجاد (ع) علاوه بر ازدواج با دختر امام حسن (ع) با ام ولد (کنیز صاحب فرزند) ایشان نیز ازدواج کرد... .امام در پاسخ فرمود: این طور که گفتى نیست؛ امام سجاد (ع) با دختر امام حسن (ع) ازدواج کرد و نیز با ام ولد (کنیزِ صاحب فرزند) برادرش على بن الحسین که در کربلا کشته شد، نیز ازدواج نمود.

از جهت سندی، شخصیت های موجود در سند این روایت ثقه هستند و از لحاظ محتوا این روایت نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) فرزندی از یک کنیز داشته است.

پس، طبق بیان فوق، حضرت علی اکبر (ع) دارای همسر و فرزند بوده، امّا با تحقیقی که انجام شد به نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت دست نیافتیم.

 

منبع: islamquest.net

 

 





      

 

کدام پیامبر به پیامبر نقاش معروف است؟



پیامبر نقاش,مانی,زندگینامه مانینگاره ای از مانی که زیر آن به دبیره? سریانی نوشته شده‌است: مانی پیامبر روشنی یکی از پیامبرانی که دعوی نبوت کرده و در زمان قدیم بعنوان پیامبر شناخته می‌شده است، مانی معروف معروف به پیامبر نقاش است و چون کتب دینی وی حاوی نگاره های متعددی بود وی را نقاش دانسته اند و او را پیامبر نقاش نامیده اند.

زندگینامه مانی معروف به پیامبر نقاش:
مشهور است که مانی بن فاتک به سال 216 میلادی در قریه ای در ناحیه بابل زاده شد. پدرش پتگ نام داشت، او را از مردمان ناحیه همدان دانسته اند و گویند که مادرش مریم از خاندان اشراف بود. وی پیام آور آئینی بود که سالیان کهن در ایران زمین و قسمتهایی از اروپا و از شرق تا چین گسترش پیدا کرده بود و از آئین وی با نام ماندایی(مانویت) یاد میشود.

بسیاری او را به اشتباه پیامبر دوم زرتشتیان میخوانند، در حالی که او دارای مکتب جدا گانه ای بود. هرچند که او از بسیاری از عقاید و افکار زرتشت استفاده میکرد، مانی به خدای زرتشتیان یعنی اهورا مزدا اعتقاد داشت و همچنین دنیا را همچون زرتشتیان بر پایه نیکی(اهورا مزدا) و بد (انگره مینو) میدید. ولی باید بدانیم که او در برخی از موارد تفاوت های بسیاری با زرتشت و آئین مزدیسنا داشت و آیینش تلفیقی از این دو دین و مسیحیت و بودائیسم داشت.


این آیین روزگاری از غرب چین تا اسپانیا پیروانی داشت ولی امروزه کاملا منقرض شده است.

در ایران مانی را نقاش و صورتگر خوانده و قهرمان داستانها و تشبیهات شاعرانه دانسته اند.

نوجوانی تا بعثت:
جوانی مانی در میان مغتسله سپری شد و اغلب درباره? اعمال ایشان در مباحثه و مخالفت بود. به ویژه آنکه وی سود تغسیل دادن غذا را برای کمینه کردن اثرات سو آن بر روی تن و ساخت مواد زاید، به چالش می‌کشید. از همین روی، وی نشان داد که تن را نمی‌توان با آب طهارت داد. در نوشته‌های مانی طهارت و خلوص تنی که عیسی بدان اشاره می‌کند در دانستن تمییز و تفکیک نور از ظلمت و حیات از ممات است. مخالفانش به وی تهمت ضدمسیح بودن و پیامبر دروغین زدند. انجمنی از بزرگان تشکیل شد و از پاتک مؤاخذه کردند که چرا مانی از پیروی آداب سرباز می زند.

 

پاتک گفت بروید و از خود مانی بپرسید. مانی در پاسخ گفت که تعلیمات آنها منطبق برآنچه عیسی گفته نیست. از الخسای، سرفرقه مغتسله نقل قول کرد که در مکاشفه ای صدای آب را شنیده که می‌نالیده‌است از غسل‌های مدام که آزارش می‌دهند، زمین می‌گفته که شخم آزار می رساندش و نان می‌گفته پخته شدن آزارش می‌دهد. ازین رو غسل و شخم را متوقف کرده و پیروانش را دستور داده نان نپزند.


بعثت در 24 سالگی:
مانی تا 12 سال مکاشفاتش را پنهان نگاه داشت آنگاه که به 24 سالگی رسید التوم به او گفت که زمان ابلاغ و اعلان رسیده تا انجیل راستین اعلام شود. این مکاشفه در کدکس اینچنین نوشته شده‌ است: هنگامیکه مانی 24 ساله بود و در همان سال که اردشیر بر هترا تاخت و شاپور تاج شاهی بر سرنهاد در ماه برموده و روز هشتم ماه قمری، خداوند او را مأمور ساخت. روزی که مانی رسالت خود را آشکار ساخت را ابن ندیم همان روز تاجگذاری شاپور در یکشنبه اول نیسان وقتی خورشید در برج حمل بود و در سال 551 سلوکی مطابق با 12 آوریل 240 میلادی می‌نویسد.

 

دو تن از پیروانش :شمعون و زاکو و پدرش با او همراه بودند. او چنین موعظه کرد که فارقلیط ظهور کرده‌است و او همان فارقلیط و خاتم پیامبران است. (بیرونی) مانی حقایق دین خود را نخست بر پدر و پیران خاندان خویش آشکار کرد

حبس و درگذشت:
روزهای واپسین
در زندان مانی به پیروانش تسلی و تذکره داد و موعظه‌های وداعش در روایات پارسی و پارتی میانه و قبطی ثبت شده‌اند. او همچنین به نگهبان زندان دستورهایی داد. از کسانی که به دستورها و تذکره‌ها و پیشگویی‌هایی استادشان گوش کردند، مار امو و مار اوزی نامشان آورده شده‌است. امو کسی است که توسط او آخرین رساله? مانی «مهر دیب» (حرف مهر) به بیرون فرستاده شد و امو سه روز پیش از وفات مانی او را ترک کرد. مار اوزی تا لحظه آخر در کنار مانی بود از شنبه تا دوشنبه. سه روز آخر زندگی مانی به‌طور مبسوط شرح داده شده‌است. مانی مرگ قریب الوقوعش را پیش بینی کرد و حتی اشتیاق آن را داشت. دو گونه گزارش از مرگ مانی وجود دارد گروهی مرگ او را در زندان می‌داند و گروه دیگر از اعدام او خبر می‌دهند.


نظریه مرگ در زندان:
گزارش شده‌است که مانی 26 روز در زندان در انتظار فرمان اعدام شاهنشاه ایران بهرام اول، بود و در دوشنبه چهارم ماه آدار مطابق با 2 مارس 274 (چهارم شهریور) یا 26 فوریه 277 درگذشت. ورنر زوندرمان در مقاله خود در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد که مانی در زندان جان سپرد و اعدامی در کار نبود. مانی را پاسبانی زنجیر کرده بود و در آخر زنجیر را از گلویش باز کرد. هر چند برخی علت مرگ را تنگ‌تر کردن زنجیرها بر او دانسته‌اند.

 

رسم متداولی بود که به مانی اجازه داده شود تا نزدیکانش را ملاقات کند. سه بانو از پیروان مانی به نام بنک، دینک و نوشاک در زندان در خدمت او بودند و بعد از آنکه جان سپرد پلک‌هایش را بستند. مار اوزی روایت کرده‌است که استاد را تا کره? آسمانها همراه کرد روان جاودانه? او به اقلیم روشنایی صعود کرد. مأموران ابتدای امر به فوت مانی شک کردند و آزمایش‌های پزشکی کردند و آزمونی با آتش ترتیب دادند تا مطمئن شوند که او مرده‌است.

در زبور مانی شرح این ماجرا خطاب به مانی اینگونه نوشته شده‌است:
« ترا با آهن بار کردند و دست و پاهای ترا با آهن بستند و زنجیرها روی بدن تو گذاشتند و ترا در حبس انداختند و 26 روز و شب در آهن ماندی و یاران تو پیش تو آمدند و همه را در آغوش گرفتی.»

 

پیامبر نقاش,مانی,زندگینامه مانیبردارکشیدن مانی نگارگری شاهنامه

 
نظریه اعدام
بردارکشیدن مانی نگارگری شاهنامه
ابن ندیم و بیرونی و اکتاارکلای شرح اعدام مانی را می‌دهند. مرگ او را با کندن پوست یا بریدن سر وی ذکر می‌کنند. اطلاعات از دوران آخر زندگی او، فقط محدود به چند روز آخر است. مانی را بهرام اول در حدود 273 میلادی دستگیر کرد. بهرام دستور می‌دهد مانی را بکشند و پوست او را به کاه انباشته کنند و بر یکی از دروازه‌های شهر گندی‌شاپور آویزان کنند و همچنین دستور می‌دهد پیروان او را از ایرانشهر برانند.


مثله کردن و دفن:
زاندرمان با رد نظریه اعدام، مثله کردن پیکر مانی را تأیید می‌کند و می‌نویسد که اینکار برای آن انجام شد تا مرگ مانی بصورت اعدام در نظر بیاید. سپس سر از تن او جدا کردند و سر جدا شده را به دروازه شهر آویختند. اثیمار یکی از حواریون مانی، کالبد تکه‌تکه شده را در خانه اش نگهداری می‌کرد و سپس باقیمانده جسد را پیروانش در تیسفون به خاک سپردند.

چرا پیامبر نقاش؟

اصولا مانی به حرفه نقاشی اشتغال نداشت و بیشتر داعیه طبابت داشت و خود را پزشک معرفی می کرد، ولی او مفاهیم ایدئولوژیک آئین خویش را به صورت پرده های نقاشی به تصویر می کشید تا از این طریق درک آن برای تمام عوام ممکن باشد مشهور ترین کتاب مانی آردهنگ که در فارسی ارتنگ و ارژنگ خوانده می شود، سراسر تصویری است.

مانی تمام اساطیر مانوی، داستان آفرینش و اصول اعتقادی آیین خود را در این کتاب به تصویر کشیده است. از این رو بود که چون کتب دینی وی حاوی نگاره های متعددی بود وی را نقاش دانسته اند و او را پیامبر نقاش نامیده اند.

 

 

گردآوری: بخش مذهبی بیتوته

منبع:

yjc.ir

wikipedia.org

 

 





      

 

دعاهایی برای رسیدن به آرامش و رفع دلشوره



دعا,دعا برای رسیدن به آرامش, افسردگی بی شک دعا یاد خدا  و صبر از موثرترین احیاگران روح و روان انسانی است

 

دعاهایی برای آرامش و رفع نگرانی ها و استرسها
دعا یکی از راه های ارتباط با پروردگار هستی به شمار می رود که گاهی اوقات آرامش بی نظیری را به فرد  دعا کننده می بخشد. دل انسان تنها با یاد خدا آرامش می یابد. از همین رو نیز  دعاهایی که  برای آرامش، اعصاب و روان  در قرآن توصیه شده اند ، راهی مطمئن جهت کسب آرامش درونی  و آرامش اعصاب و روان است.

 

دعا برای رفع اضطراب
دست یابی به آرامش اعصاب و روان تنها با آرامش درونی به دست می آید. همه انسان ها به خصوص مومنان می دانند که یاد خدا آرامش بخش دل ها است  و به همین خاطر  پناه بردن به خدا را  راهی مطمئن برای رفع دلشوره می دانند.


فردی که اعصاب و روان خویش را کنترل نماید، دیگر  خشمگین و ناراحت نخواهد بود. پروردگار عالم یکی از خصوصیات انسان های پارسا و مومن را  "کظم غیظ"  و  عفو از مردم  می داند و می فرماید: مومنان به هنگام عصبانیت  خشم خود را فرو می برند و از اشتباه  مردم در می گذرند و همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد.


راه های  معنوی رسیدن به آرامش و رفع دلشوره
- پناه بردن به خدا
- وضو گرفتن با آب سرد
- دور نمودن علل خشم از خود
- صبر پیشه کردن
- دعا برای آرامش یافتن
- نماز
- یاد خدا کردن


بی شک دعا، نیایش، نماز ، توبه، یاد خدا  و صبر از موثرترین احیاگران روح و روان انسانی است  که موجب رفع دلشوره و استرس می شوند.


سوره های قرآنی برای دست یابی به آرامش
دعا و ذکر آرامش بخش  انسان ها است. ازجمله رایج ترین دعاهای آرامش عبارتند از :
1_ "ماشاءَ الله لا حَولَ وَ لا قوّهَ اِلّا باللهِ العَلِیَّ العظیم "
با نیتی صادقانه و قلبی اگر این ذکر را بگویید تاثیر زیادی در  کسب آرامشتان خواهید دید.

2_ میرزا احمد آشتیانی در کتاب هدیه احمدی آورده است که  علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان  فرموده اند:  برای رسیدن به آرامش در حالت نشسته و ایستاده   دست خود را روی سینه بگذارید و  چندین مرتبه  آیه 28  سوره رعد را بخوانید:
"الذّینَ امَنوا و تَطمَئِنُّ قُلوبُهُم  بذِکرِ اللهِ اَلا بذِکرِالله تَطمَئِنُ القلوب " آرامش بخش ترین دعا برای  آنان که به خدا ایمان دارند.

 حجت الاسلام صحفی در این باره روایت می کند:  در اواخر عمر  علامه طباطبایی از ایشان  خواستم تا پیشنهادی جهت آرامش روان بدهند و ایشان  فرمود دستت را در حالت ایستاده یا نشسته بر روی سینه ات  بگذار و  چندین بار آیه  "الذّینَ امَنوا و تَطمَئِنُّ قُلوبُهُم  بذِکرِ اللهِ اَلا بذِکرِالله تَطمَئِنُ القلوب " را  ذکر کن. معنی را می توان به صورت این که:  کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان با یاد خدا آرام می گیرد،  آگاه باش  که با یاد خدا  دل ها آرامش می یابد. خلاصه نمود.

دعا,دعا برای آرامش روان و رفع غم,دعا کردن دعا یکی از راه های ارتباط با پروردگار هستی است که  آرامش بی نظیری به فرد می دهد

 

شکرگذار بودن مایه آرامش روان است
 در طول روز  به تفصیل  درمورد  نعمت های الهی  و الطاف خداوند  نسبت به خود فکر کنید و شکر تمامی نعمت هایتان باشید. از پروردگار عالم و اهل بیت (ع) یاری بطلبید و با نیروی مضاعف به  زندگی تان بپردازید. آگاه باشید که محبت خداوند نسبت به بندگانش توصیف ناپذیر است و نمی توان آن را محدود کرد. " اَلا بذِکرِالله تَطمَئِنُ القلوب"  گواه روشنی است که وجود خدا و حس حضور او مایه آرامش بندگان است.  هم چنین با خواندن دعاهای دیگر مفاتیح الجنان  هم چون  دعای کمیل،  دعای ندبه،  دعای مکارم الاخلاق، مناجات  شعبانیه ،  زیارت عاشورا،  زیارت  جامعه کبیر می توان از نگرانی ها و اضطراب ها  دور شد. خواندن قرآن موجب رفع دلشوره و کسب آرامش می شود.   سوره هایی نظیر  احقاف هر جمعه،  مداومت بر سوره های قدر،عصر و هم چنین آیت الکرسی نیز در آرامش شما بی تاثیر نخواهند بود.

مداومت بر استغفار  و گفتن ذکر " استغفر الله ربی  و اتوب الیه  و ذکر  لا حول و لا قوه الا با الله  العلی العظیم"  نیز بر رفع پریشانی بسیار موثر است.


دعا برای رفع و دفع ترس و وحشت
حلبی روایت می کند که فردی نزد امام جعفر صادق علیه السلام رفت و گفت:  زمان تنهایی وحشت زده می شوم و غم و اندوه مرا فرا می گیرد ولی در بین مردم چنین حسی ندارم. 
امام فرمود:   در ابتدا دستت بر روی قلبت  بگذار و بگو: بسم الله .


بعد دستت را بر روی قلبت کشیده و 7 مرتبه بگو:
أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَی نَفْسِی 
آن شخص آن چنین کرد و بعد گفت به لطف خدای متعال  ترس و وحشت از من زدوده شد و به آرامش رسیدم. (بحار الانوار ج 95 ص 138)


راه حلی برای آرامش روحی و سعه صدر
برای افزایش حوصله و صبر خود هرشب قبل از خواب سوره مبارکه  عنکبوت را  قرائت کنید.
 هم چنین امام صادق ( ع) در روایتی فرموده است که در شگفتم  برای فردی که از 4 چیز می ترسد ، چگونه  به 4 کلمه  پناه نمی برد!
فردی که ترس بر او غلبه کرده است  به ذکر " حسبنا الله  و نعم الوکیل" سوره آل عمران آیه 171  پناه ببرد.


 افراد اندوهگین به ذکر " لا اله انت سبحانک انی کنت من الظالمین "  سوره مبارکه انبیا آیه 87 پناه ببرند.


افرادی که مورد حیله و مکر  قرار گرفته اند به ذکر" افوض امری الی الله ، ان الله بصیر بالعباد" سوره مبارکه  غافر آیه 44 پناه ببرند.
برای کسانی که خواستار دنیا و زیبایی های دنیا هستند بهتر است به ذکر " ماشاءالله  لاحول و لاقوه الا بالله" سوره مبارکه کهف آیه 39 پناه ببرند.

بی شک همه ما انسان ها در بسیاری از اوقات زندگی خود  دچار اضطراب  و نگرانی می شویم و به همین جهت لازم است  تا بدانیم در این شرایط باید چه کنیم. امید است با خواندن آموزه های دینی و دعاهای گفته شده آرامش به  عنصری جاویدان و همیشگی در زندگیتان  تبدیل گردد.


منبع: yjc.ir

 

 





      

 

مشخصات حضرت سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت او

 

مشخصات سلیمان (ع) و نمونه‎هائی از عظمت او
یکی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بی‎نظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ـ علیه السلام ـ است که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ می‎رسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل می‎باشد.


سلیمان ـ علیه السلام ـ حکومت وسیعی به دست آورد که در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی می‎نمود.


خداوند در تمجید او می‎فرماید:
«وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما سلیمان را به داوود ـ علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت می‎کرد و به یاد او بود.»[1]


امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی کردند که دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از کافران. مؤمنان عبارت بودند از سلیمان و ذو القرنین ـ علیهما السلام ـ ، و کافران عبارت بودند از بخت النصر و نمرود.[2]


قرآن در آیه 12 و13 سوره سبأ، گوشه‎ای از عظمت و امکانات وسیع سلیمان را بازگو کرده و چنین می‎فرماید:
«و برای سلیمان ـ علیه السلام ـ باد را مسخّر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می‎پیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه را، و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می‎کردند، و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی می‎کرد، او را عذاب آتش سوزان می‎چشاندیم. آنها هر چه سلیمان ـ علیه السلام ـ می‎خواست برایش درست می‎کردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: ) ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند.[3]


آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مرکبی بسیار سریع و تندرو که با آن می‎توانست در مدتی کوتاه، سراسر کشور پهناورش را سیر کند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال کافی برای شکل دادن به این مواد معدنی به او عطا کرد. او با بهره گیری از این وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یکتا ترغیب نمود، و برای پذیرایی از لشکریان و مستضعفان، امکانات وسیعی در اختیارش قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شکرگزاری داد.


حضرت سلیمان در سیزده سالگی حکومت را به دست گرفت و چهل سال حکومت کرد و در سن 53 سالگی از دنیا رفت.[4]


عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ بسیار وسیع و بی‎نظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونه زیر توجه کنید:


1. دعای مورچه
در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد. ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.سلیمان ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حرکت می‎کنیم.


فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسیر راه مورچه‎ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و می‎گوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بی‎نیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاکت نرسان.»


سلیمان ـ علیه السلام ـ رو به جمعیت کرد و فرمود: «به خانه‎هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب کرد!»

در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت.[5]
آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.


2. گریز از مرگ!!
در زمان حکومت حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ ، مردی ساده اندیش، در حالی که سخت ترسیده و وحشت کرده بود و چهره‎اش زرد و لبهایش کبود شده بود به سرای سلیمان ـ علیه السلام ـ پناهنده شد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان به من پناه بده».
سلیمان به او گفت: «چه شده؟»
او عرض کرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه کرد، وحشت کردم، از شما تقاضای عاجزانه دارم که به باد فرمان بدهی که مرا به هندوستان ببرد تا از بند عزرائیل رهایی یابم.
سلیمان به تقاضای او توجه کرد.[6]
باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاک هندستان بر آب
روز بعد، سلیمان ـ علیه السلام ـ ، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا، با دیده خشم آلود، نگاه کردی که از وطن، آواره و بی‎خانمان شد».
عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود که من جان او را در هندوستان قبض کنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فکر فرو رفتم و حیران شدم؛ با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز کند، به آن جا نمی‎رسد:
چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم[7]
به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»

حضرت سلیمان,داستان حضرت سلیمان,زندگی حضرت سلیمان


3. پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّهای بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید.


آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:
1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.


2. از آن جا عبور نمودند تا به خانه‎ای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می‎کنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.


3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) می‎فروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.


4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا می‎گویند و به یاد خدا به سر می‎برند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم می‎باشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان ـ علیه السلام ـ ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند.
سلیمان ـ علیه السلام ـ آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:
1. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟
جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب می‎نوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب می‎نویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.


2. وقتی که به خانه‎ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می‎کردند، چرا خندیدی؟
جنّ گفت: خنده‎ام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه می‎کردند.


3. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن می‎فروشند خندیدی؟
جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه می‎فروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش می‎رسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.


4. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟
جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.[8]


قضاوت سلیمان، و جانشینی او از داوود ـ علیه السلام ـ
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ (از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر) از طرف خدا به او وحی شد: «از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین کن».
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت. یکی از پسرانش نوجوانی بود که مادر او نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به سر می‎برد، و داوود ـ علیه السلام ـ مادر او را (که یکی از همسرانش بود) دوست داشت.


حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از دریافت وحی مذکور، نزد آن همسرش آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی کرده تا از خاندانم، یکی از آنها را برای خود وصی و جانشین قرار ‎دهم.»
همسر داوود: خوب است که آن وصی، پسر من باشد.
داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته که وصی من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.
از سوی خدا وحی دیگری به داوود ـ علیه السلام ـ شد که قبل از رسیدن فرمان من شتاب نکن.
از این وحی، چندان نگذشت که دو مرد که با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داوود ـ علیه السلام ـ برای قضاوت آمدند. آنها به داوود ـ علیه السلام ـ گفتند: یکی از ما دامدار است، و دیگری باغدار می‎باشد.

خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: پسران خود را نزد خود جمع کن و به آنها بگو هر کس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحیح کند او وصی تو بعد از تو است.

------------------------------------------------

[1]. سوره ص، 30.
[2]. سفینه البحار، ج 1، ص 60 (واژه بخت).
[3]. سوره سبأ، 12 و 13.
[4]. محاسن البرقی، ص 193؛ بحار، ج 14، ص 73. مطابق بعضی از روایات،‌حضرت سلیمان 712 سال عمر کرد (اکمال الدین صدوق، ص 289؛ بحار، ج 14، ص 140).
[5]. روضه الکافی، ص 246.
[6]. سلیمان در توجّه به مستضعفان به گونه‎ای بود که وقتی صبح می‎شد از اشراف و رجال ثروتمند روی بر می‎گرداند و نزد مستمندان و تهیدستان می‎آمد و با آنها می‎نشست و می‎فرمود: «مِسکینٌ مَعَ المَساکین؛ مستمندی همراه مستمندان است.» (بحار، ج 14، ص 83).
[7]. دیوان مثنوی، دفتر 1، ص 28 (به خط میرخانی).
[8]. اقتباس از بحار، ج 14، ص 79.

منبع:andisheqom.com

 

 

 





      

 

آیا حضرت سلیمان و داوود(ع) پیش از رسیدن به پیامبری، چوپانی می‌کردند؟


چوپانی حضرت داوود(ع),چوپانی حضرت سلیمان(ع)

حضرت سلیمان(ع) هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بسیار وسیع

 

آیا حضرت داوود و سلیمان(ع) پیش از نبوت چوپانی می‌کردند؟
با توجه به این حدیث از امام صادق(ع) که فرموده‌اند: «خدای تعالی پیغمبرى را مبعوث نکرد، مگر آن‌که او را به شغل چوپانى -در اوائل عمر- واداشته است‏»؛ آیا حضرت سلیمان و داوود(ع) نیز چوپانی می‌کردند؟
در پاسخ پرسش مطرح شده باید گفت؛ روایت عامی وجود دارد که بر اساس آن، تمام پیامبران قبل از رسیدن به مقام نبوت، مدتی را - هرچند کوتاه - به چوپانی گذرانده بودند.[1]
این روایت عام - با فرض پذیرش - شامل تمام پیامبران خواهد شد، حتی آنانی که؛ مانند داوود و سلیمان(ع) از فرمانروایان بزرگ بودند. روایاتی به صورت خاص نیز وجود دارد چوپانی این دو پیامبر بزرگ را در بخشی از زندگی‌شان اعلام می‌کند.


الف) چوپانی حضرت داوود (ع)
1. رسول خدا(ص): «خداوند، داوود(ع) را هنگامی مبعوث کرد ‌که ایشان یک چوپان بود؛ همچنین حضرت موسی(ع) را نیز هنگام چوپانی ایشان به نبوت برگزید؛ من نیز چوپانی گوسفندان را در منطقه جیاد به عهده داشتم».[2]


2. امام رضا(ع): خداوند به سموئیل(ع) چنین وحى نمود: «جالوت، توسّط کسی کشته می‌شود که زره موسى(ع) به اندازه قامت او است و او مردى از فرزندان لاوى بن یعقوب است که نام او داوود پسر ایشا است. زمانى که طالوت در میان بنی‌اسرائیل به حکومت مبعوث شد و آنها را براى جنگ با جالوت جمع کرد، مأموران را در طلب ایشا و فرزندانش فرستاد، وقتى آنان حاضر شدند، زره موسى را بر تن یکایک فرزندان ایشا پوشانیدند که برای برخی از آنها بزرگ بود و برای برخی دیگر، کوچک(و اندازه هیچ کدامشان نبود)! طالوت گفت: آیا از فرزندان تو کسی هم هست که این‌جا نباشد؟! او پاسخ داد: بله، کوچک‌ترین پسرم(داوود) را برای نگهبانى از گوسفندان فرستادم».[3]


ب) چوپانی حضرت سلیمان(ع)
امام جواد(ع): «خداوند به داوود(ع) وحى کرد که سلیمان را جانشین کند و او کودکى بود که گوسفند می‌چرانید؛ اما عابدان و دانشمندان بنی‌اسرائیل او را نپذیرفتند».[4]

 

------------
 پی نوشت
[1]. ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج 1، ص 32، کتاب فروشی داوری، قم، 1385ق.
[2]. ابن اثیر جزرى، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 219 - 220 و ج 3، ص 414، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[3]. قمى، على بن ابراهیم،‏ تفسیر القمی، ج ‏1، ص 82، قم، دار الکتاب، چاپ سوم‏،‏ 1404ق؛ مجلسى، محمد باقر‏، بحار الأنوار، ج 13، ص 440، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، بیروت‏، 1403ق‏.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏1، ص 383، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

 

 





      

 

حکایت نافعه برای گشایش کار


دعا برای گشایش کار و روزی

حکایت نافعه برای گشایش کار

 

مؤلف گوید: شیخ ما ثقة الاسلام نورى (نور الله مرقده) در کتاب دار السلام از شیخ خود مرحوم خلد مقام عالم ربانى، جناب حاج ملاّ فتحعلى سلطان آبادى نقل فرموده: که فاضل مقدس آخوند ملاّ محمّد صادق عراقى در نهایت سختى و پریشانی و بدحالى بود و به هیچ وجه در کارش گشایشى فراهم نمی آمد تا آنکه شبى در خواب دید که در یک وادى خیمه بزرگى با گنبدى برپاست، پرسید این خیمه از کیست؟ گفتند: از کهف حصین (دژ محکم) و غیاث مضطر مستکین [یاری گر بیچاره درمانده] امام قائم حضرت مهدى و امام منتظر مرضىّ عجلّ اللّه فرجه میباشد.


پس باشتاب خدمت آن حضرت شرفیاب شد و سختى حال خود را به آن جناب عرضه داشت و از آن بزرگوار دعایى براى گشایش کار و رفع اندوه خویش خواست، امام عصر او را به سیّدى از اولاد خود ارجاع نمود و به او و خیمه اش اشاره فرمود.


آخوند از خدمت حضرت مرخص شده و به خیمه اى که حضرت به آن اشاره فرموده بود رفت، دید که سیّد سند و حبر معتمد [دانشمند مورد اطمینان] عالم امجد مؤید، جناب آقا سید محمّد سلطان آبادى است که در آن خیمه روى سجّاده نشسته مشغول دعا و قرائت است.


آخوند به محضر سیّد سلام کرد و حکایت حال خود را براى او بازگفت.


سیّد او را براى گشایش کار و فراخى روزى دعایى تعلیم کرد.


پس از بیدار شدن از خواب درحالیکه آن دعا در خاطر او بود قصد خانه سیّد کرد با آنکه آخوند پیش از این خواب با سیّد به دلیلى که بیان نمیکرد رابطه خوبى نداشت و او را ترک گفته بود، چون به خدمت سید رسید او را به همان صورت که در خواب دیده بود مشاهده کرد که در مصلاّیش نشسته مشغول ذکر و استغفار است، به سیّد سلام کرد، سیّد جواب سلامش را داد و لبخندى زد، چنان که گویا از داستان آگاه باشد! پس آخوند از سیّد براى گشایش امر خد دعایى خواست.


سیّد همان دعایى را که در خواب به او آموخته بود تعلیم کرد، آخوند مشغول به آن دعا شد و در اندک مدتى دنیا از هرسو به او روى آورد و از سختى و تنگدستى بیرون آمد.


مرحوم حاج ملاّ فتحعلى رحمه اللّه از سیّد به مدح شایسته اى تعریف می کرد و چندى به زیارتش نایل شده و زمانى چندهم شاگردى او را نموده بود.


سیّد در خواب و بیدارى به آخوند سه چیز را تعلیم نموده بود اوّل: آنکه پس از فجر دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه یا فتّاح [اى گشاینده مشکلات] گوید.


دوّم: آنکه به خواندن این دعا که در کتاب کافى است مداومت نماید.


دعایى که حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به فردى از صحابه خویش که به ناخوشى و پریشانى مبتلا بود تعلیم داد و از برکت خواندن این دعا ناخوشى و پریشانى در اندک زمانى از او برطرف گشت:


لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً.


هیچ نیرو و توانى نیست مگر آنکه به خدا متکى است، توکل دارم بر زنده جاودانى که هرگز نمی میرد و سپاس خداى را که فرزندى نگرفته، و او را در فرمانروایى انبازى نیست و نیست براى او سرپرستى از خوار و ناتوانى، و او را آنچنان که شاید بزرگ شمار.


سوّم: آنکه به دنبال نمازهاى صبح دعایى را که از شیخ بزرگوار ابن فهد روایت شده، بخواند.


این اوراد و اذکار را باید غنیمت شمرد و به خواندن آنها اهتمام داشت و از فوائدش غفلت نکرد.


و بدان که سجده شکر بعد از نمازها مستحب مؤکد است و دعاها و اذکار بسیارى در آن حال وارد شده است، از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که اگر خواهى در سجده شکر صد مرتبه «شُکراً شُکراً» بگو و اگر خواهى صدر مرتبه «عَفْوَاً عَفْوَاً» و نیز از آنحضرت نقل شده: کمترین ذکرى که در این سجده گویند آن است که سه مرتبه بگویند: «شُکْرَالِلّه»

 

منبع: erfan.ir

 

 





      
   1   2   3   4   5   >>   >