سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

هشت خصلت برای قبولی نماز

 

فواید نماز,قبولی نماز,قبول شدن

نماز یکی از صورت‌های عبادت و پرستش است که در برخی از دین‌ها وضع شده‌است

 

امام صادق (ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرمود، همانا نماز را از کسی قبول می‌کنم که هشت خصلت داشته باشد:

امام صادق(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرمود، همانا نماز را از کسی قبول می‌کنم که هشت خصلت داشته باشد:

1- در پیشگاه عظمت من تواضع کند.
2- روز را به ذکر من بگذراند.
3- به بندگانم بزرگی نفروشد.
4- گرسنه را سیر کند.
5- برهنه را بپوشاند.
6- نفسش را به خاطر من از شهوات باز دارد.
7- بر مصیبت زده رحم کند.
8- غریب را جای دهد.

پس چنین بنده‌ای نورش مانند خورشیدی می تابد، به او در تاریکی ها نور می بخشم، و در سرگردانی ها علم می‌دهم، با عزت خود حفظش می‌کنم، فرشتگانم را به حفاظتش می‌گمارم، چون مرا بخواند جوابش دهم، و چون در خواست کند عطا می‌کنم، و مثل این بنده در نزد من مانند باغ‌های بهشت است که میوه هایش خشک نمی‌شوند و تغییر حالت نمی دهد.
حتما بخوانید  بوی بهشت به مشام این افراد نمی رسد.

منابع:
احادیث الطلاب، ح3064
وسائل الشیعه، جلد15، ص 210
مستدرک الوسائل، جلد3، ص86
محاسن، جلد1، ص15
بحارالانوار، جلد69، ص391
تحف العقول، ص490

  mihanfal.com

 

 





      

 

فضیلت و خواص سوره صف

 

معنی سوره صف,تفسیر سوره صف

فضیلت و خواص سوره صف

 

شصت و یکمین سوره قرآن کریم است که مدنی و 14 آیه دارد. این سوره به حضرت عیسی وحوارییون عیسی علیه السلام نیز شهرت دارد.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در فضیلت این سوره روایت شده: هر کس سوره عیسی علیه السلام را قرائت نماید تا هنگامی که قاری این سوره در دنیاست بر او درود می فرستد و برای او طلب مغفرت و آمرزش می کنند و در روز قیامت نیز رفیق و همراه حضرت عیسی علیه السلام خواهد بود. 1

در سخنی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره صف را قرائت نماید و آن را در نمازهای واجب و مستحب خود همیشه بخواند، خداوند او را همراه با فرشتگان و پیامبران الهی در یک «صف» قرار خواهد داد. 2
 
آثار و برکات سوره صف


1) ایمنی در سفر
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: هر کس در سفرهایش بر قرائت سوره صف مداومت ورزد خداوند او را حفظ می کند و از خطرات دزد و راهزن در امان است تا به خانه اش برگردد. 3

از امام صادق علیه السلام نیز شبیه به این مضمون آمده است: هر کس سوره صف را قرائت کند و در سفرهایش بر قرائت آن مداومت ورزد از خطرات و راهزنان در امان می ماند. و همواره در حفظ و حراست الهی است تا به نزد خانواده اش بازگردد. 4


============================
پی نوشت ها:
(1) مجمع البیان، ج9، ص459
(2) ثواب الاعمال، ص118
(3) تفسیرالبرهان، ج5، ص361
(4) همان


منبع:«قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»

 

 





      

 

زندگی نامه دکتر مهدی الهی قمشه ای



زندگی نامه دکتر مهدی الهی قمشه ای
رؤیای ولادت
مرحوم حاج عبدالحمید، مردی بزرگوار، با ایمان و عالم و نیز از ثروتمندان و نیکوکاران شهرضا بود که خدمات فراوانش، در جای جای شهر به چشم می خورد. او شبی در خواب دید که ملامحمد مهدی، از عالمان بزرگ آن زمان که چندی پیش رحلت نموده بود، سوار بر هودجی از آسمان فرود آمد و به اتاق ایشان وارد شد و از آن جا که پسرش مُلاّ ابوالحسن در انتظار مولودی تازه بود، ولادت آن نوزاد را تعبیری بر خواب خود دانست و سفارش نمود که او را محمدمهدی نام بگذارید که از عالمان بزرگ خواهد شد. حضور پربار استاد مهدی الهی قمشه ای، تعبیری روشن از آن خواب بود.

مهدی الهی قمشه ای,زندگی نامه دکتر مهدی الهی قمشه ای,زندگینامه مهدی الهی قمشه ای

ولادت
در سال 1319 هجری قمری، در شهر حکیم پرور قمشه (شهرضای فعلی) از توابع اصفهان، در خانه ای سرشار از نور ایمان و علم و معرفت، فرزندی دیده به جهان گشود که او را «محمدمهدی» نام نهادند. نیاکان او، از سادات بحرین و از بزرگان و حافظان قرآن بودند. پدرش ملا ابوالحسن، عالمی بیدار دل و زاهد و با تقوا بود. زهد و تقوای پدر وجهد وتلاش او، در راه علم آموزی این فرزند به بار نشست. بعدها، میرزا محمدمهدی الهی قمشه ای، عالمی بزرگ، عارفی الهی و مفسری آگاه شد که هنوز هم، زینت عالم علم و تقوا به شمار می آید.
هجرت برای آموختن
استاد مهدی الهی قمشه ای از پنج سالگی آموختن آغاز کرد ودر پانزده سالگی، بر ادبیات عرب تسلط کامل یافت. او همراه با تحصیل، به کار و تلاش برای کسب معاش نیز می پرداخت؛ هرچند پس از مدتی، به توصیه پدر دست از کار کشید و تمام همّ خود را در راه آموختن علوم اسلامی به کار گماشت. او در چهارده سالگی، به اصفهان و سپس از آن جا به مشهد هجرت نمود. در این هجرتِ خداجویانه، او از محضر استادان بسیاری بهره برد و روز به روز بر دامنه علم و آگاهی خود افزود.
زهد و قناعت
دوران تحصیل استاد مهدی الهی قمشه ای درمشهد، دوران بسیار سختی بود. دوری از دیار از یک سو و کمی درآمد و سختی تأمین معاش از سوی دیگر، زندگی را بامشقت بسیار همراه کرده بود. البته قناعت، زهد و ریاضت بسیار، به او این توان را می داد که لحظه ای ازفراگیری علوم و تأمل در مسایل الهی دست نکشد؛ آن گونه که بوستان دانایی اش رابه گل های ناب و فراوان زینت بخشید و به عطر خوش علوم الهی معطّر نمود.
رؤیای دیدار
استاد مهدی الهی قمشه ای، پس از تحصیل در شهرهای قمشه، اصفهان و مشهد، درآرزوی دیدار با استادان بزرگ قم و نجف، باز هم تن به رنج هجرت سپرد و پای در سفر نهاد و در میانه راه، به تهران وارد شد. در تهران با عالم مبارز، شهید سیدحسن مدرّس ملاقات نموده و با او مؤانستی بسیار نزدیک یافت و پس از تبعید آن بزرگوار به جای آن استاد شهید به تدریس مشغول گشت.

این داستان، تعبیری بر رؤیایی صادق بود. سال ها پیش در مشهد، استاد الهی در خواب دیده بود که شهید مدرس کتابی به او داده و می خواهد که گاه تبعید، آن را به جای ایشان تدریس کند. اینک درتهران و با تبعید آن شهید بزرگ، استاد به یاد آن رؤیای صادق، در سنگر او به تدریس نشسته بود.
استاد برجسته
سال ها بود که استاد مهدی الهی قمشه ای، در مدرسه سپهسالار ـ مدرسه عالی شهید مطهری ـ که محفل ادبیان و حکیمان و دانشکده معقول و منقول بود، به تدریس منطق و ادبیات و حکمت می پرداخت. در همان زمان، آن بزرگوار که از برجسته ترین استادان دانشگاه به شمار می رفت، با نوشتن کتاب توحید هوشمندان به درجه دکترا از آن دانشکده نائل شد. او پس از 35 سال تدریس علوم معقول و منقول دردانشگاه، بازنشسته شد و پس از آن، منزل آن بزرگوار، کانون ادبیان و حکیمان به شمار می آمد.
مرواریدهای درخشان
استاد مهدی الهی قمشه ای، تا آخرین دقایق حیات پربار خود، به تدریس و تألیف پرداخت و کتاب های گران قدر بسیاری از آن عزیز به جا مانده است؛ مرواریدهایی درخشان که آن بزرگوار از ژرفای اقیانوس دانایی برون کشیده و به ساحل نشینان سپرده است.

کتاب هایی چون کتاب حکمت الهی در شرح فصوص الحکم فارابی، توحید هوشمندان، مشاهدات العارفین و ترجمه هایی از قرآن کریم، صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان، و نیز دیوان شعری شامل قصاید و غزلیات عرفانی و نیز اشعاری در باب حماسه عاشورا که چون نسیمی لطیف، طبع خواننده را می نوازد.
ترجمه کتاب آسمانی
ترجمه معروف استاد الهی قمشه ای از قرآن مجید، نخستین ترجمه روان و سلیس قرآن کریم به زبان فارسی است. تا آن زمان، ترجمه ها به صورت تحت اللفظی و کلمه به کلمه بود. استاد برخلاف عادت گذشتگان، ترجمه روانی از آیات الهی را ارائه نمود، بدون آن که در اصل معنا تغییری صورت گیرد. ترجمه استاد الهی قمشه ای از کتاب آسمانیِ قرآن، اینک سال هاست که در دست شیفتگان قرآن است و آنان را، قطره قطره از زلال معانی ناب آیات الهی می چشاند.
ساده زیستی استاد
با آن که خاندان علامه سیدمهدی الهی قمشه ای، از ثروتمندان و بزرگان شهر به شمار می رفتند، ولی استاد، زندگی ای ساده و بی آلایش، و به دور از همه ظواهر زیبنده دنیایی برای خود برگزید. او از رفاه و تجملات دنیایی بسیار دوری می جست، به طوری که زندگی آن بزرگواردر دوران تحصیل در مشهد، به سختی گذشت. یکی از شاگردان آن بزرگ درباره او چنین می گوید: «کلا یک روحیه بی نیازی واستغنا و دوری از تعلقات مادی در ایشان وجود داشت که انسان هر وقت به منزلش وارد می شد، تمام تعلقات دنیوی را فراموش می کرد».
حسرت دل ها
استاد علامه مهدی الهی قمشه ای، پس از عمری تلاش در عالَم علم و تقدیم گوهرهایی ناب به دوستداران دانش و شیفتگان معارف اسلامی، در سال 1352 شمسی به سوی دوست پرگشود.آن چه از او برجای ماند، حسرتی بود بر دل دوستانی که او را می شناختند و خاطراتی که هر لحظه اش، درسی بود. نیز کتاب هایی که سطر به سطرش، دل ها را معطّر می ساخت و شاگردانی که ثمره محضر مبارک او بودند. رحمت خدا بر آن بنده پاک و خالص.
دوری از لغویات
آیت اللّه محمدمهدی الهی قمشه ای، محضری پربار داشت و بسیاری از اساتید از حضورش فیض می بردند. استاد حسن حسن زاده آملی ـ که خود از بزرگان عالَم علم است ـ ضمن زندگی نامه ای که از آن بزرگ ارائه می کند، درباره ایشان چنین می فرماید: «سبحان اللّه از اول تا آخر کلیات دیوانش و در همه تألیفاتش یک کلمه لغو نمی یابی. دیوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است. خدا گواه است که محضرش نیز هم چنین بود. بیش از ده سال با او حشر داشتم. یک کلمه ناروا و یک حرف ناسزا و یک جمله بیهوده از او نشنیدم. چه گریه ها و زاری ها از او دیدم و چه اندرزها از او به یادگار دارم و چه خاطرات و چه حالات و چه و چه...»
منبع:حوزه
tebyan-zn.irl

 

 





      

 

امام جواد (ع) الگوى دانشمندان جوان



امام جواد (ع), کودکی امام جواد (ع), امام محمد تقى (ع)

امام جواد (ع) در سال 203 قمرى در سن هفت سالگى عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت

 

امام جواد (ع) الگوى دانشمندان جوان
پیشواى نهم شیعیان امام جواد علیه السلام (امام محمد تقى (ع)) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده دار گردید. امام جواد (ع) در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.

 

در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مى کردند که آیا مى توان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟
از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مى داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مى گزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مى شود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.

 

البته خداوند متعال از این طریق مى خواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب هاى معمولى نیست که با زمینه ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه اى مى طلبد.

 

در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مى شد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مى گردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.

 

نقل یکى از روایاتى که در این زمینه وارد شده است، در اینجا مناسب مى نماید:
روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا (ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟ امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید. امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاه هاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)


امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مى گرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مى کرد.
در این رابطه حسن بن جهم مى گوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مى بینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)

 

نوجوانى در قلّه رفیع دانش
امام جواد علیه السلام در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.

 

على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى اش آثار عبادت دیده مى شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.


امام جواد علیه السلام برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مى کردند که آیا این نوجوان مى تواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست اش به او حد مى زنند.


امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - که درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟!


امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مى کنند و حد زنا بر او جارى مى گردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.


عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مى کنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مى فرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)

امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالم ترین و آگاه ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مى کردند.

 

کودکی امام جواد (ع),امام جواد (ع), امام محمد تقى (ع)

امام جواد (ع) در سن کودکى به امامت رسید و دانش سرشارش دوست و دشمن را به حیرت واداشت

 

اینک نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق را در این زمینه باهم مى خوانیم:
ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مى گوید: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.
شبلنجى در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.


جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)


فتال نیشابورى نیز مى گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)


امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى اش داشته بود، اشاره کرده و مى فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مى دانم و از آنچه که به سوى اش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمان ها و زمین ها نیز باقى خواهد ماند.

 

اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مى گفتم که همه اهل جهان از گذشته گان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مى گرفتند.»
سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده اند.»(6)


امام جواد (ع) در سن کودکى به امامت رسید و دانش سرشار آن گرامى دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بیت (ع) شایسته است که از فرصت جوانى بهره گرفته و در جستجوى دانش با تمام وجود تلاش کنند و رهنمودهاى امام جواد (ع) در زمینه علم و دانش را چراغ راه خویش قرار دهند.

 

در اینجا به برخى از رهنمودهاى آن حضرت در این زمینه مى پردازیم:
جوانان در عرصه تفکر و کسب دانش
جوانان بر اساس طبیعتى که دارند، براى آشنایى با افکار و اندیشه هاى متفاوت علاقه شدیدى از خود نشان مى دهند. آنان دوست دارند اندیشه هاى نو و متفاوت را بشناسند و از میان آنها آنچه را که به نظر خود بهتر و کارآمدتر تشخیص مى دهند انتخاب کنند.

امام على(ع) فرمودند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شى ءٍ قبلته؛(7) دل نوجوان همانند زمین خالى(آماده و مستعد) است و هر اندیشه اى که در آن القاء شود، مى پذیرد.»

 

بذر دانش یکى از مهم ترین سرمایه هایى است که مى توان در دل جوان کاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(ع) در پیامى اهمیت علم و دانش را این گونه بیان مى کند: «علیکم بطلب العلم فانّ طلبه فریضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بین الاخوان و دلیلٌ على المروّة و تحفةٌ فى المجالس و صاحبٌ فى السّقر و انسٌ فى الغربة؛(8) بر شما باد کسب دانش! چرا که آن براى همه لازم است و سخن از علم و بررسى آن امرى مطلوب( و دوست داشتنى) است. برادران (دینى) را به هم پیوند مى دهد و نشانه (شخصیت والا و) جوانمردى، تحفه مناسبى براى مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائى است.»

 

از منظر امام جواد(ع) شایسته است که یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند و شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست.

 

امام جواد(ع) پیشواى نهم شیعیان، علم را دو قسمت کرده و مى فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مى شنود و یاد مى گیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پى گیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(9)


امام جواد(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مى کرد و به انسان هاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مى نمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیت هاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مى فرمود:«أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(10)چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».

با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار دهند.

 

گفتار اندیشمندان
یک جوان شایسته و هدفمند بر اساس اندیشه ها و عواطف خود ممکن است به سوى برخى صاحب نظران و اندیشمندان، متمایل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانى هایشان گوش فرا دهد و حرفهایشان را بشنود و بپذیرد.


اما در این میان پیروى از گفته هاى آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممکن است انسان را به سوى باطل و راه هاى انحرافى سوق دهد. بنابراین بر یک جوان مسلمان و متعهد زیبنده است که تمایلات خود و گفته هاى دیگران را بر اساس اندیشه هاى صحیح و عقلانى بسنجد و راه خود را با معیار حقیقت انتخاب کند. امام جواد(ع) در این زمینه رهنمود راهگشایى براى همگان دارد. آن گرامى مى فرماید:


«من اصغى الى ناطق فقد عبده فان کان النّاطق یؤدّى عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه و ان کان النّاطق یؤدّى عن الشّیطان فقد عبد الشیطان؛(11) هر کس به گفتار گوینده اى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، اگر ناطق از خداى مى گوید، شنونده خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.»


در اینجا مناسب است که به حکایتى از یک جوان که در راه کسب علم و دانش تلاش نموده و خود را به مقامات عالیه کمال رسانده اشاره اى داشته باشیم. چنین حکایاتى این پیام را به ما مى دهند که اگر جوانان درباره کسب علم و دانش تلاش کنند مى توانند سرآمد باشند و بر بزرگترها نیز پیشى گیرند.


دانشمند نوجوان
هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مى رسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.


خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!
عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مى گویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مى ترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمى ترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.


وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند.
او نیز گفت: اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مى کند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مى کنى و در زمره گروهى قرار مى گیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود:«ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(12) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مى کنند با اینکه نمى شنوند.»


در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که:

تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً
وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ
فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه
صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ

«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمى آید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مى شود.»

 

-------------------------------
پی نوشت ها:
1 کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2 ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4 سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5 روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.
6 بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7 وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1409 قمرى، ج 21، ص 478.
8 بحارالانوار، ج 7، ص 80.
9 کشف الغمه، ج 3، ص 193.
10 معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
11 سوره انفال، آیه 21.
12 المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.
منبع: farsnews.com

 

 





      

 

راه پیش گیری از چشم زخم !

 

دعای رفع چشم زخم,دعای جلوگیری از چشم زخم

برای پیشگیری از چشم زخم، همیشه  یک قرآن کوچک همراه داشته باشید

 

اگر شما بخواهید یک تابلوی هنری بخرید، حتما بیش از هر چیز با آیه شریفه «وَ انْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِابْصارِهِمْ» مواجه می شوید و معمولا اگر جایی تابلویی قرآنی داشته باشند، آیه ثبت شده بر آن همین است و این یعنی رواج باور به چشم زخم و از طرف دیگر، باور به این که شمای مخاطب، چشمتان شور است!


اصطلاح بدچشمی، چشم زخم و چشم خوردن نیز اصطلاحی است که امروزه در بین مردم ما زیاد شنیده می شود و به آن معتقد هستند و برای دفع آن تلاش می کنند.


شهید مطهری در باب واقعی بودن یا نبودن چشم زخم و تاثیرگذاری آیه «وَ انْ یَکادُ...» دو مقدمه بیان می کند:


اول: این که چشم زخمی که حقیقت دارد، به این معنای رایج امروز در میان ما بالاخص در میان طبقه ای که فکر می کنند همه مردم چشمشان شور است قطعا نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قائل نبودند، بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیانا در یک شهر ممکن است یک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آنها باشد. پس قطعا به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و به همه مردم به اصطلاح نظر می کنند، نیست.


دوم: اگر بعضی مردم دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه «وَ انْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِابْصارِهِمْ» خاصیت جلوگیری از چشم زخم را دارد؟ ما تا حالا به مدرکی (حدیثی، جمله ای) برخورد نکرده ایم که دلالت کند و بگوید از این آیه برای چشم زخم استفاده کنید.

 

این که چشم زخم حقیقت است یا نه، یک مسأله است (حقیقت است ولو در بعضی افراد) و این که این آیه برای دفع چشم زخم باشد مسأله دیگری است. چیزی که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، نباید از خود بتراشیم. نظر به این که روح مردم برای چنین چیزی آمادگی دارد [آن را از پیش خود ساخته اند.]» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 27، ص: 632)


در نگاه شهید مطهری، چشم زخم حقیقتی است تردیدناپذیر. البته ایشان برای توضیح پذیرش چشم زخم به جسمانی بودن یا روحی و نفسانی بودن این مساله توجه دارند و آن را در چند لایه مختلف بررسی می کنند زیرا مثلا ممکن است دانشمندان جدید کشف کنند که در برخی چشم ها اشعه ای هست که اثرات سوء دارد، خصوصا اگر با یک نگاه مخصوص باشد. اگرچه این حرف در گذشته های دور قابل پذیرش نبوده ولی با پیشرفت های امروزی، راحت می توان این امر را پذیرفت.


بالاتر از اهمیت شعاع چشم، مساله نفوس است. تاثیر اعمال روحی را حتی در درمان یا عدم درمان بیماری ها می توان یافت. بنابراین، افکار و نیات و اندیشه های انسان می تواند بر بدن او تاثیر بگذارد. هر چه روح قوی تر باشد، بدن را بیشتر تحت تاثیر خود قرار می دهد.


بالاتر از این دو، روان انسان است که نه تنها در بدن او موثر است بلکه در یک انسان دیگر نیز می تواند تاثیرگذار باشد یعنی فکر یک انسان می تواند در بدن انسان دیگر تاثیر بگذارد. مصداق امروزی این باور، هیپنوتیزم و واقعیت های رخ داده در این کار است. هر قدر انسان مقابل مقاومت کمتر و ضعف بیشتری داشته باشد، دیگران راحت تر بر او اثر می گذارند.


البته ایشان تاکید می کنند که این تاثیرگذاری منفی بر دیگران خوب نیست و روح های پاک هرگز دچار چنین مسائلی نخواهند بود.


شعارهای خوب برای نصب در خانه ها انتخاب کنیم
شهید مطهری به دقت در انتخاب شعارهای لفظی اسلام و تاثیرات آن اهمیت می دهد و می گوید: «اسلام شعار لفظی دارد. تابلو بنویسید در خانه خودتان: انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اتْقیکُمْ .بنویسید: لا اله الّا اللَّه، محمّدٌ رسول اللَّه، علیٌّ ولیُّ اللَّه.


تابلوهای اصول اجتماعی اسلام را در خانه های خودتان بزنید: یا ایُّهَا النّاسُ انّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ انْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا انّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اتْقیکُمْ. بدهید از اینها تابلوهای بسیار عالی بسازند و در خانه های خودتان نصب کنید. اینقدر هم از این شعارها ما داریم که الی ماشاء اللَّه. اسلام دین ناطق و گویاست، با آدم حرف می زند؛ شمایل و تصویر یعنی چه؟!


بعضی ها می آیند یک چیزهایی انتخاب می کنند که آیه قرآن هست، اما شعار نیست. درست است، آیه قرآن همه جا مقدس است، اما هر آیه قرآن که شعار نیست. فرض کنید کسی این آیه را در خانه خودش بنویسد: الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ. هر کس نگاه می کند می گوید مگر این خانه، خانه فسق و فجور است؟» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 386)


ایشان معتقد است: «شعار اسلامی یعنی آنچه که به وسیله آن وابستگی خودتان را به اسلام نشان می دهید و یک اصل از اصول اسلامی را اثبات می کنید.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 386) حال با این تعریف باید دید که آیا آیه «وَ انْ یَکادُ» در دسته شعارهای اسلام قرار می گیرد یا خیر؟

دعای رفع چشم زخم,دعای جلوگیری از چشم زخم

برای جلوگیری از چشم زخم، آیةالکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمائید

   
یکی از اشارات لطیف شهید مطهری به همین مقوله و اتفاقا کاربرد بسیار زیاد آیه «وَ انْ یَکادُ»است که می گویند: «از شعارهایی که مردم انتخاب می کنند، روحیه مردم را می شود شناخت. ما در قرآن آیه زیاد داریم، آیاتی که برای شعار قراردادن فوق العاده عالی است، جمله های زیادی داریم از پیغمبر و ائمه؛ ولی هیچ آیه ای به اندازه آیه «وَ انْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا» در میان مردم برای شعار رایج نشده است.


آیاتی که انسان هر وقت یکی از آنها را نگاه کند برای او یک درس و آموزش است. اینها را انسان نمی بیند ولی در هر خانه ای که بروید آیه «وَ انْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا» را می بینید، یعنی منم که خداوند چنین نعمت هایی به من داده و تویی که چشم شور داری و می خواهی چشم زخم به ما بزنی؛ برای این که جلوی چشم شور تو را گرفته باشم این تابلو را در اینجا نصب کرده ام و شاید کمتر خانه ای است که چنین چیزی در آن نباشد.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 27، ص: 3 و 632)


بنابراین، لازم است که هم نگاهمان را اصلاح کنیم و بدانیم که همه افراد دشمن ما نیستند و همه از بهروزی ما دچار خشم های شدید نمی شوند تا به ما چشم زخم بزنند و از طرف دیگر، یادمان باشد که باید آیات دیگر قرآن را هم زنده کرد و در خانه ها آویخت تا با هر بار نگاه کردن به آنها جانمان تازه شود.


راه های علاج سحر و چشم زخم
در پاسخ فرمودند: موارد ذیل را مراعات و عمل نمایید: 1- قرآن کوچک همیشه همراه داشته باشید. 2- معوذتین [سوره های مبارکه فلق و ناس ] را بخوانید و تکرار نمائید. 3- آیةالکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمائید. 4- چهار قل [سوره های مبارکه توحید، کافرون، فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمائید، خصوصا وقت خواب. 5- در موقع اذان با صدای نسبتا بلند اذان بگوئید. 6- روزی 50 آیه از قرآن کریم را با صدای نسبتا بلند بخوانید

حال با توجه به مطالبی که عرض اگر دچار سحر شده ایم و یا می خواهیم از آن جلوگیری کنیم، منابع دینی دستور العمل هایی را به ما داده است:


دوای آن در مرحله اول صدقه است. شما اگر گرفتار هستید مکرر صدقه بدهید و به نیت رفع مشکل 100 بار و 200 بار صدقه بدهید چنان که در روایاتی آمده است: «ان الصدقه لتدفع سبعین بلیه من بلایا الدنیا» همانا صدقه، هفتاد بلا از بلایای دنیا را دور می کند. (کافی، ج 4، ص 6)


 ذکر «ماشاءَ الله لا قُوّه إلا بالله العَلیّ العَظیم» هم زیاد بگوئید. (به نقل از آیة الله جاودان)


از آیة الله بهجت _ رضوان الله تعالی علیه _ سوال شد که " کسی که سحر شده باشد یا دچار چشم زخم شده باشد برای بطلان سحر و دفع چشم زخم باید چه کند؟ در پاسخ فرمودند: موارد ذیل را مراعات و عمل نمایید: 1- قرآن کوچک همیشه همراه داشته باشید. 2- معوذتین [سوره های مبارکه فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمائید. 3- آیة الکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمائید. 4- چهار قل [سوره های مبارکه توحید، کافرون، فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمائید، خصوصا وقت خواب. 5- در موقع اذان با صدای نسبتا بلند اذان بگوئید. 6- روزی 50 آیه از قرآن کریم را با صدای نسبتا بلند بخوانید.

کلام آخر:
هر چه ایمان به خدا، معاد و عقاید مذهبی محکم تر باشد، اموری مثل چشم زخم در آنجا زمینه بروز و ظهور کمتری پیدا می کند و در صورت رعایت این موارد و اصول مربوطه اگر احیانا چشم زخمی اتفاق افتاد، دیگر آن شخص مقصر نیست.

 

 منبع:tebyan.net

 

 





      

 

دعایی که باعث گشایش در کارهای روزمره می‌شود

 

گشایش رزق و روزی,دعاهای مشکل گشا

تنها دعایی به اجابت می‌رسد که شرایط لازم در «دعا» را داشته باشد

 

لطفا دعایی که باعث گشایش در کارهای روزمره می‌شود را معرفی کنید.

 

در پاسخ به چند نکته توجه فرمایید:
الف. خداوند متعال می‌فرماید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم»؛[1] «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.» از آیه مذکور بر می‌آید که دعا کردن، محبوب خداوند متعال است و از طرفی بعد از دعا، وعده استجابت داده شده است؛ ولی این و عده مشروط می‌باشد؛ یعنی تنها دعایی به اجابت می‌رسد که شرایط لازم در «دعا» را داشته باشد. از جمله شرایطی که در دعا ذکر شده عبارتند از:


1. توجه کامل در دعا؛ 2. اصرار در دعا و اطمینان نسبت به برآورده شدن آن؛ 3. نام بردن آنچه از خداوند می‌خواهد؛ 4. تضرع؛ 5. گریه کردن، هر چند کم باشد؛ 6. ستایش خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم و اهل بیت آن حضرت ـ علیهم السّلام ـ پیش از دعا؛ 7. استجابت دعا به مصلحت او باشد.[2] 8. توبه؛ 9. حضور قلب؛ 10. اطاعت و به جا آوردن واجبات و ترک محرمات و....[3]


ب. اگر مشکل انسان مشکلی ویژه است به دعاهایی که وارد شده می‌توان مراجعه کرد. به عنوان مثال اگر انسان به کسی مقروض و بدهکار است، دعای ادای دین و قرض را بخواند، اگر گم‌شده‌ای دارد دعای پیدا شدن گم شده را بخواند و...[4]


ولی اگر منظور شما از دعای گشایش کار به طور کلی می‌باشد، برخی از آنها عبارتند از:

1. نماز رفع عسرت و سختی: حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: چون کارها بر تو دشوار شود، در وقت زوال، دو رکعت نماز بگذار و در رکعت اوّل حمد و اخلاص را بخوان و سپس «انا فتحنا لک فتحاً مبیناً» را تا «وینصرک الله نصراً عزیراً» را قرائت کن. در رکعت دوّم سوره فاتحه و اخلاص و «الم نشرح» را بخوان و این نماز به تجربه رسیده است.»[5]


2. ذکر دعاهایی که برای برآوردن حوائج دنیا و آخرت مفید است، از جمله:

 

الف. حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: بگو: اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک و اسعدنی بتقواک و لاتشقنی بنشطی لمعاصیک و خدلی فی قضائک و بارک لی فی قدرک حتی لا احب تأخیر ما عجلت و لا تعجیل ما اخرت و اجعل غنای فی نفسی و متعنی بسمعی و بصری و اجعلهما الوارثین منی و انصرنی علی من ظلمنی و ارنی فیه قدرتک یا رب و اقر بذلک عینی.»


ب. و نیز از حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده که فرمود برای برآورده شدن حوائج دنیا و آخرت بگو: «اللهم اعنی علی هول یوم القیامة و اخرجنی من الدنیا سالماً و زوجنی من الحور العین و اکفنی مؤنتی و مؤنة عیالی و مؤنة ‌الناس و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصّالحین.»[6]
آن چه در پایان قابل بیان است، این است که: غیر از دعاهای عمومی و همگانی، بقیه ی دعاها نیاز به تخصص و استاد ماهر دارد، لذا از مراجعه به افرادی که در این زمینه تخصص و تعهد لازم را ندارد باید پرهیز نمود.


===============================
 پی نوشت ها:
[1] . غافر/ 60.
[2] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1367 ش، ج 15، ص 176.
[3] . ر.ک: محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم، 1367ش، ج 2، ص 254 ـ 257.
[4] . ر.ک: قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم، انتشارات مطبوعات دینی، چاپ سوّم، 1379ش، ص 368 ـ 808.
[5] . ر.ک: همان، ص 374.
[6] . ر.ک: همان، ص 633 ـ 704.

 

منبع:andisheqom.com

 

 





      

 

اشعار وفات حضرت زینب (س) -2

 

مداحی وفات حضرت زینب, اشعار تسلیت وفات حضرت زینب

تسلیت وفات حضرت زینب (س)

 

هنگامه ی اشک و درد و بلا شد
زینب شهید داغ کربلا شد

 

واویلا واویلا آه و واویلا...

با قلب پر خون و قدّ خمیده


مهمان شده بر یار سر بریده
از وادی غربت با دیده ی تر


رفته به دیدار امام ِ بی سر
در وقت جان دادن غرق عزا بود


یاد غریب ِ دشت کربلا یود
بوده به یاد ِ آن دمی که جانان


جان داده در گودال با کام عطشان
آندم که دیده روی خاک صحرا


افتاده خونین جسم ارباً ارباً
آندم که شد پرپر از کینه لاله

جان داده در ویران دخت سه ساله

 

اشعار شهادت حضرت زینب, وفات حضرت زینب

اشعار شهادت حضرت زینب (س)

 

زینب اگر نبود امامت تمام بود   
شکر خدا که سایه او مستدام بود


بعد از حسین پایه گذار قیام بود  
 او خشم ذوالفقار علی در نیام بود


در انقلاب ماریه صاحب سهام بود   
اخت الحسین و واجبه الاحترام بود


اعجاز کار اغلب اوقات زینب است    
تسخیر شام و کوفه فتوحات زینب است 


 قرآن و روضه جزو مهمات زینب است
بانوی ما برای خودش یک امام بود


ناموس حق عقیله عفیفه مکرمه   

طبق حدیث عالمه بی معلمه


ارواح و جن و انس و ملک خادمش همه   
 روحش شبیه شیشه ای از نور قائمه


اما برای دیدن اولاد فاطمه    
 در کوچه های شام چرا ازدحام بود


در خیمه گاه شور و نشور قیامت است    
 معجر به باد و هنگام غارت است


او نور مطلق است به معجر چه حاجت است    
او را اسیر سلسله خواندن جسارت است


زینب به بند عشق و اسیر ولایت است  
 سر را به چوب ناقه زدن یک پیام بود


بی بیِ شام و کوفه و خاتون کربلا   
 سرگشته حوالی هامون کربلا


ای امتداد سرخی گلگون کربلا   
 ای شاه بیت آنهمه مضمون کربلا

مثل همیشه وصف تو یک فکر خام بود

 

اشعار تسلیت وفات حضرت زینب, نوحه ی مسجدی شهادت حضرت زینب

اشعار وفات حضرت زینب (س)

 

یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر  روز و شب تویی همه جا روبه روی من

 

 در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من

 

تصویر قتلگاه تو یادم نمی رود
یک بوسه از تنت شده  بود آرزوی من

 

از خاطرات آن شب مقتل کنار  تو
مانده هنوز لاله سرخی به روی من

 

یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من

 

قاری روی نیزه شدی تا نگاه ها
آید به سوی نیزه نیاید به سوی من

 

سنگین ترین  غمم  غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من

 

بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است باده غم در سبوی من

 

 

 





      
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >