سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

فضیلت نماز شب در کلام ائمه اطهار (ع)

 

امام صادق (ع): نماز شب سبب اداء شدن قرض و دین می شود

 

فضیلت نماز شب در کلام ائمه اطهار (ع)

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله- : صلاة الّلیلِ سلاحٌ علی ا لأعداءِ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب سلاحی در برابر دشمنان است.
«بحار الانوار، ج87، ص161»

  حدیث,نماز شب

قال الامام الصّادق - علیه السلام - :
شرف المؤمِنِ صلاتُهُ بالّلیل.
 امام صادق - علیه السلام - فرمود: شرافت مؤمن در نماز شب اوست.
«الکافی، ج3، ص 488»

حدیث,نماز شب

قال الامام الرضا - علیه السلام - :
صلاةُ الّلیلِ تزیدُ فی الرّزقِ.
امام رضا - علیه السلام - فرمود: نماز شب بر روزی انسان می افزاید.
«وسائل الشیعه، ج 5، ص 272»

 حدیث,نماز شب

 قال رسول الله - صلی الله علیه و آله
- : إِنَّ العَبدَ إِذا تَخَلّی بسیّدِهِ فی جُوفِ الّلیلِ المُظلِمِ و ناجاهُ أَثْبَتَ اللهُ النُّورَ فی قلبِهِ ... .
 رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هرگاه بنده در دل شب تار با سَرور (خدای) خود خلوت کند و با او به راز و نیاز بپردازد، خداوند نوری در دلش قرار می دهد ... سپس به فرشتگانش می گوید: ای فرشتگانم! به بنده ام بنگرید که در دل شب تار که هرزه گران به لهو سرگرمند و غافلان خفته اند، با من خلوت کرده است، گواه باشید که من او را آمرزیدم.

«أَمالی صدوق، ص 230»

 حدیث,نماز شب

قال الامام الصّادق - علیه السلام - :
صلاةُ اللّیلِ تَقضی الدّینَ.
امام صادق - علیه السلام - فرمود: نماز شب سبب اداء شدن قرض و دین می شود.
«ثواب الأعمال، ص 42»

 حدیث,نماز شب

قال الامام الصّادق - علیه السلام - :
إن اللهَ عزّوجّل یقول: المال و البنون زینة الحیوة الدّنیا إِنّ الثمانی رَکَعاتُ یُصَلّیها العبدُ آخِرَاللّیل زینةُ الآخرةِ.

امام صادق - علیه السلام - فرمود: خداوند متعال می فرماید: دارائی و فرزندان، زیور زندگی این جهانند، هشت رکعتی که بنده در آخر شب می خواند، زیور آخرت است.
«بحار الانوار، ج83، ص126»

 حدیث,نماز شب

 قال الامام الصّادق - علیه السلام - :
کذب من زَعَمَ أَنَّهُ یُصلّی صلاةَ الّلیلِ و هو یَجُوعُ، إِنّ صلاةَ اللیلِ تُضْمِنُ رزقَ النَّهارِ.
امام صادق - علیه السلام - فرمود: دروغ گفته است کسی که گمان کند نماز شب می خواند و گرسنگی می کشد، زیرا نماز شب روزی در روز را ضمانت می کند.
«وسائل الشیعه، ج3، ص271»

 حدیث,نماز شب

 قال رسول الله - صلی الله علیه و آله- :  
ما من عبدٍ یُحدِّث نَفْسَهُ بقیام ساعةٍ من اللّیل فینامُ عنْها إلا کانَ نُومُهُ صَدَقَةً تَصَدَّقَ اللهُ بُها علیه ...،
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: هیچ بنده ای نیست که قصد کند پاسی از شب را برای نماز برخیزد اما خوابش برد، جز این که خوابش صدقه ای باشد که خداوند آن را از طرف او دهد و ثواب نیتی که کرده است، برایش منظور گردد.
«میزان الحکمه، ج2، ص1655»

حدیث,نماز شب

قال الامام الباقر - علیه السلام - :
إِنَّ اللهَ یُحبُّ ... المساهِرَ بالصّلاة.
 امام باقر - علیه السلام - فرمود: خداوند دوست می‎دارد کسی را که با نماز خواندن، شب زنده داری کند.
«بحار الانوار، ج76، ص60»

 حدیث,نماز شب

قال الامام الصّادق - علیه السلام - :

إِنی لأمقُتُ الرّجُلَ قَدْ قَرَأَ القرآن ثُمَّ یسیقِظُ من اللّیل فلا یقوم ...
امام صادق - علیه السلام - فرمود: من دشمن می دارم مردی را که قرآن را خوانده است و نیمه های شب از خواب بیدار می شود، اما برای اقامه نماز شب بر نمی خیزد تا آن که صبح می شود و برای نماز صبحش می شتابد.
«نورالثقلین، ج4، ص279»

 

 حدیث,نماز شب

قال الامام الصّادق - علیه السلام - :
ما من عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ العَبْدُ إِلّا ولَهُ ثوابٌ فی القرآنِ إلا صلاةَ اللّیل؛ فَإِنَّ الله لم یُبَیّن ثوابها لِعظَمِ خَطَرِها عِنْدَهُ ... .
 امام صادق - علیه السلام - فرمود: هر کار نیکی که بنده انجام می دهد، در قرآن برایش ثوابی ذکر شده است مگر نماز شب که از بس نزد خدا پراهمیّت است ثواب آن را معلوم نکرده است ... .
«بحار الانوار، ج8، ص126»

 

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله- :
إِنَّ البیوتَ اللّتی یُصَلّی فیها باللیل بتلاوة القرآن لَتُضیءُ لِأَهلِ السَّماء کما تُضِیءُ نُجُومُ اهل السَّماء لِأَهلِ الأَرض.

 رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: خانه هائی که شبها در میان آنها نماز شب گزارده می شود و نیز قرآن تلاوت می شود برای ساکنان آسمان می درخشند چنانچه ستارگان آسمان برای ساکنان زمین می درخشند.
«أعلام الدّین، ص 262»

حدیث,نماز شب

قال النّبی - صلی الله علیه و آله -:

علیکم بقیامِ الَّلیل ... یُعَزُّ بِهِ الذَّلیلُ.

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - فرمود: به نماز شب إهتمام کنید که فرد ذلیل به کمک آن عزیز می گردد.
«کتاب التَّهَجُّد، ص 185»

 حدیث,نماز شب

قال الامام الرضا - علیه السلام - :
صلاةُ الّلیل ... بهاءُ الوَجْه.

امام رضا - علیه السلام - فرمود: نماز شب چهره را شاداب می کند.
«بحار الانوار، ج87، ص162»

حدیث,نماز شب

 قال الامام الصّادق - علیه السلام - 
إِنّ الًّرجُل یذْنِبُ الذًّنبَ فیُحرَمُ صلاة الّلیل و إِنَّ العَمَلَ السِّییِّءَ أسْرَعُ فی صاحبِهِ من السِّکین فی الّحم.
 امام صادق - علیه السلام - فرمود: آدمی گناهی می کند و بدان سبب از نماز شب محروم می‎شود؛ همانا تأثیر کار بد در صاحب آن سریع تر از تأثیر کارد در گوشت است.
«الکافی، ج2، ص 272»

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :
قیام الّلیل قُوَّةٌ فی الجوارح.

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب اعضای بدن را نیرومند می سازد.
«کتاب التَّهجد، ص 184»

 حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :

علیکم بصلاةِ الّلیل فَإِنَّها سنه نبیکم و دأب الصالحینَ قبلِکم و مُطْرَدةُ الدّاءِ عن أجَسَادکمِ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب بخوانید که همانا آن سنت پیامبرتان و شیوه صالحین از قبل شما و موجب دفع بیماری از بدن هایتان می باشد.
«بحارالانوار، ج87، ص149»

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :

قیامُ الّلیلِ ... نورٌ فی القلبِ.

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب باعث نورانیّت دل است.
«کتاب التهجُّد، ص184»

 حدیث,نماز شب

قال النّبی - صلی الله علیه و آله - :

ما أعلم شیئاً یَتَقَّرَبُ بِهِ المُتَقَّربونَ إِلی اللهِ عَزَّوجَّل أَفْضَلُ مِنْ قیامِ العبد فی جوفِ اللّیلِ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: در تقرّب عبد به خداوند متعال هیچ امری را با فضیلت تر از (نماز شب) و راز و نیاز در دل شب نمی شناسم.

«کتاب التَّهجد، ص298»

 

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :

صلاة الّلیل ... قبولٌ لِلأعمال.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب باعث قبولی عبادات و اعمال است.
«بحار الانوار، ج87، ص161»

 

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله- : علیکُمْ بقیام الّلیل فَإِنَّهُ ... تکفیرُ السَّیئاتِ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: بر شما باد به قیام در شب، چرا که موجب پوشاندن و بخشش گناهان است.
«بحارالانوار، ج87، ص123»

 

حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :

ثلاث فرحاتٍ للِمؤمِنِ فی الدُّنیا ... و التَّهَجُّدُ منْ آخِرِ اللّیلِِ،
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: در دنیا سه امر سبب شادابی و نشاط مؤمن است ... یکی از آنها خواندن نماز شب در پایان شب است.
«بحار الانوار، ج93، ص248»

 حدیث,نماز شب

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله- :

ثلاثٌ کَفّاراتٌ منها التَّهَجُّد بالّلیلِ و النّاسُ نیامٌ.

رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: سه امر سبب کفاره گناهان است، یکی از آنها تهجّد و عبادت در شب است در حالی است که سایر مردم درخوابند.
«وسائل الشیعه، ج3، ص273»

حدیث,نماز شب

 قال رسول الله - صلی الله علیه و آله - :

إِنّ قیامَ اللّیل ... منْهاةٌ عَنِ الإِثْمِ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب عامل بازدارنده از گناه است
«بحارالانوار،ج87، ص123»

حدیث,نماز شب

عن النبیّ - صلی الله علیه و آله - : 
صلاةُ الّلیلِ مَرضاةُ الرَّب.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: نماز شب سبب کسب رضایت پروردگار است.
«بحار الانوار، ج87، ص160»

 منبع : andisheqom.com

 

 





      

احادیثی گهربار از ائمه اطهار علیه السلام

 

احادیث, حدیث,سخنان ائمه اطهار(ع)

امام باقر(ع): عالمی که مردم از علم او بهره بگیرند، از هفتاد هزار عابد بهتر است

 

احادیثی گهربار از ائمه اطهار علیه السلام

امام صادق علیه السّلام فرمودند:
هر اهل فنی برای موفقیت در کسب و کار خود (که کارش بگیرد) به سه مطلب نیازمند است: 1- تخصص و باهوشی در فن و حرفه مورد نظر. 2- امین باشد و در کار و مال مردم، امانت و درستی را حفظ کند. 3- با کارفرما و صاحب کار، خوش‌برخورد و خوش‌قلب باشد.

 

--------------------------------------

امام حسن علیه السلام فرمودند:
عجب دارم از آنها که به غذاى جسم خود مى اندیشند; امّا به غذاى روح خود نمى اندیشند، خوراک ناراحت کننده از شکم دور مى دارند; امّا قلب خود را با مطالب هلاکت زا آکنده مى کنند.

 

--------------------------------------
امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر که در چهار موقع ، مالک نفس خود باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگى ، هنگام سختى و تنگ دستى ، هنگام اشتها و آرزو و هنگام خشم و غضب ؛ خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مى گرداند.

 

--------------------------------------
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
حسین (علیه السلام) از من است و من هم از حسینم.

 

--------------------------------------

امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
خداوند متعال بندگان را نیافرید، مگر آنکه او را بشناسند. پس هرگاه خدا را بشناسند، او را عبادت می کنند.

 

--------------------------------------

امام مهدی علیه السلام فرمودند:
اما سئوال کردى که شخصى به میوه‏‌جات اموال ما مى‏‌گذرد و از آن برداشته و مى‌‏خورد (حق‌‏المارّه) آیا حلال است یا خیر؟ پاسخ این است خوردن برایش حلال است ولى بردن آن حرام است.

 

--------------------------------------
امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
حق با ما اهل بیت است و کناره گیرى عده اى از ما هرگز سبب وحشتمان نمى شود؛ چرا که ما دست پرورده هاى پروردگاریم، و دیگر مخلوقین خداوند، دست پرورده هاى ما هستند.

 

--------------------------------------
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
کسی که بدون «بصیرت» عمل می کند، همچون زنده ای است که در بیراهه می رود؛ پس هر چه سریع تر رود، از مقصد دورتر می شود.

 

--------------------------------------

حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند:
هر کس عبادت خالص خود را به سوی خداوند بالا فرستد (و پیشکش آستان او کند)، خدا هم بهترین مصلحت خود را بر او فرو می فرستد.

 

--------------------------------------
امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
زمین، هیچ گاه، از حجّت خالى نخواهد بود؛ چه آن حجّت ظاهر باشد و چه پنهان.

 

--------------------------------------

امام علی (علیه السلام) فرمودند:
خردمندترین مردم کسی است که به عواقب و فرجام کار بیشتر بنگرد.

 

--------------------------------------
حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند:
خداوند صله رحم و پیوند و نیکی به خویشاوندان را سبب طول عمر و مایه ی رشد تعداد آنان قرار داد.

 

--------------------------------------

خداوند عزّ و جلّ فرمود:
اى موسى! آنچه که به خاطر من و خالصانه انجام شود، اندکِ آن هم بسیار است. و آنچه به خاطر غیر من انجام گیرد، بسیارِ آن هم اندک و ناچیز است.

 

--------------------------------------

امام سجاد (علیه السّلام) فرمودند:
مؤمن از دعای خویش یکی از سه بهره را دارد: یا برایش ذخیره می شود، یا برایش مستجاب می گردد، یا بلایی که مقدر بوده به او برسد، از او دفع می شود.

 

--------------------------------------
امام باقر علیه السلام به میسّر فرمودند:
ای میسّر(1)، آیا شیعیانمان را به تو معرّفی کنم؟ میسّر گفت: فدایت شوم بفرمایید. حضرت فرمودند: آنها دژی محکم و سینه‌های امانتدار و صاحبان عقلی وزین و متین هستند، شایعه پراکنی نمی‌کنند و اَسرار را فاش نمی‌کنند و آدمی خشک و خشن و ریاکار هم نیستند، راهبان شب و شب‌زنده‌داران و شیران روزند.

 

--------------------------------------
امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
همانا، من، امان و مایه ى ایمنى براى اهل زمینم؛ همان گونه که ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند.

 

--------------------------------------

امام باقر علیه السلام فرمودند:
عالمی که مردم از علم او بهره بگیرند، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

 

--------------------------------------
امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
اوصیا کسانى هستند که خداوند متعال، دینش را با آنان زنده مى کند، و نورش را با آنان کاملاً مى گسترد و سیطره مى دهد. خداوند میان آنان و برادران و عموزادگان و دیگر خویشاوندانشان تفاوت آشکارى گذاشته است که به سبب آن، حجّت از غیر حجّت، و امام از مأموم، شناخته مى شود. آن تفاوت آشکار این است که آنان را از گناهان محفوظ و مصون داشته، از عیوب مبرّا کرده، از پلیدى پاک گردانیده، از اشتباه منزهشان داشته، آنان را خزانه داران علم و حکمت و پرده داران سرّ خود قرار داده و آنان را با دلیل ها تأیید کرده است. اگر این گونه نبود، همه ى مردم با هم یکسان بودند و هر کس مى توانست ادعاى امامت کند که در این حال، حقّ از باطل و عالم از جاهل، تشخیص داده نمى شد.

 

--------------------------------------

امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
علم ما اهل بیت(علیهم السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است؛ علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگرى نخواهد بود.

 

--------------------------------------

امام زمان(علیه السلام) می فرمایند:
آیا ندیدید که چگونه خداوند براى شما، ملجأهایى قرار داد که به آنان پناه برید، و عَلَم هایى قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) تا کنون.

 

منبع : rasekhoon.net

 

 





      

 

چرا حضرت لوط، دختران خود را به کافران پیشنهاد داد؟

 

 

چرا حضرت لوط، دختران خود را به کافران پیشنهاد داد؟

آیه ی موهم صدور گناه از حضرت لوط (علیه السلام) و پاسخ آنها


«وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ» (1).
«هنگامی که فرشتگان به صورت جوانان زیبا به خانه لوط وارد شدند، قوم لوط آگاه شده و به قصد عمل زشتی که در آن سابقه داشتند به سرعت به خانه او وارد شدند. لوط به آنها گفت: این دختران من برای شما پاکیزه تر و نیکوترند، از خدا بترسید و مرا نزد مهمانان به عمل زشت خود خوار و سرشکسته نکنید، آیا در میان شما یک مرد خیرخواه رشید خداپرست نیست؟»

 

---------------------------------------
پس از آنکه میهمانان حضرت لوط که همان فرشتگان الهی بودند وارد خانه حضرت لوط شدند تا او را از قومش نجات دهند، قوم لوط پس از آگاهی از ورود مهمانان، سراسیمه خود را به جهت عمل قبیح و زشت به خانه لوط رساندند. حضرت لوط ناگزیر تقوا و پرهیزکاری را به آنان یادآور شد و از آنان خواست تا از کردار ناشایست خود بپرهیزند و از فسق و فحشا دوری کنند و دست از اعمال زشت خود بشویند. ولی این قوم به پند و اندرز لوط گوش ندادند و دعوت وی را نپذیرفتند.

 

آنگاه حضرت لوط آنان را به پیروی از قانون طبیعت و سنت خلقت و رابطه با همسرانشان که خدا برایشان حلال نموده راهنمایی و ترغیب کرد، که این هم در گوش آنان اثر نکرد. لوط دختران خود را به همسری قوم عرضه نمود به او گفتند: ای لوط تو می دانی ما احتیاجی به دختران تو و میلی به زنان خویش نداریم و خود بهتر می دانی که ما برای چه کاری به منزل تو آمده ایم.


پرسش اینجاست: چرا حضرت لوط (علیه السلام) برای دفع شرّ قوم خود، به آنان پیشنهاد دختران خود را داد؟ حضرت لوط (علیه السلام) پیشنهاد چه فعلی را داد؟ اگر امر پیشنهادی ازدواج بوده چرا حضرت دختران خود را به نکاح قومی مفسد و فاسق و فاجر درآورد؟
جواب:
فعل پیشنهادی حضرت لوط (علیه السلام) به قوم و به طور قطع نکاح با دختران خودش بوده و تصمیم ایشان این بود که آنان را از فحشا باز دارد و منظورشان را از راه حلال تأمین کند، از طریقی که گناهی بر آن مترتب نشود و دلیل آن هم جمله «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» است و حاشا بر مقام یک پیامبر خدا که پیشنهاد عمل زشتی را با دخترانش بدهد.


برخی از مفسران معتقدند: مراد از این که گفت: «هَؤُلاءِ بَنَاتی» این دختران من در اختیار شمایند؛ شاید اشاره به همه دختران و زنان قوم باشد، چون یک پیغمبر، پدر همه امت خویش است و زنان آن امت دختران او هستند، هم چنان که مردان آن امت پسران او هستند و لوط می خواست به مردم بفهماند که دفع شهوت به وسیله جنس زن و به طریق نکاح، که خود طریقه ای فطری است، برای شما بهتر و پاک تر است از این که به وسیله مردان و از طریق فحشا صورت بگیرد (2).


سؤال دیگری که در این جا مطرح می شود این است که: آیا ازدواج دختران با ایمان لوط با کفار بی ایمان جایز بود که حضرت لوط (علیه السلام) به آنها چنین پیشنهادی را کرد؟
جواب:
در پاسخ چنین می توان گفت: در آیین لوط- مانند آغاز اسلام- تحریم چنین ازدواجی وجود نداشت، برای همین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دختر خود «زینب» را به ازدواج «اَبی العاص» قبل از آنکه اسلام را بپذیرد، درآورد، ولی بعد جواز این حکم نسخ گردید و مسلمانان مأمور شدند دختران خود را به کافر ندهند.
پاسخ دیگر اینکه، منظور حضرت لوط (علیه السلام) از این پیشنهاد، ازدواج مشروط بود (مشروط به ایمان)؛ یعنی اینها دختران حق هستند، ایمان آورید، تا آنها را به ازدواج شما درآورم (3).

 

--------------------------------------
پی نوشت ها :
1. هود (11)، آیه 78.
2. مجمع البیان، ج5، ص 184.
3. تفسیر نمونه، ج9، ص 321؛ المیزان، ج18، ص 520-515.
منبع مقاله :
معرفت، محمد هادی؛ (1389)، تنزیه انبیاء (از آدم تا خاتم)، قم: انتشارات ائمه(ع)، چاپ دوم

rasekhoon.net

 

 





      

 

چگونگی مرگ حضرت سلیمان (ع)

 

کیفیت مرگ حضرت سلیمان (ع)
گیاه هشدار دهنده مرگ
روایت شده: حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسجد بیت المقدس گاه به مدت یک سال و گاه دو سال و گاه یک ماه و دو ماه، اعتکاف می‎نمود، روزه می‎گرفت و به عبادت و شب زنده‎داری می‎پرداخت. در سال‌ آخر عمر، هر روز صبح کنار گیاه تازه‎ای که در صحن مسجد روییده می‎شد می‎آمد و نام آن را از همان گیاه می‎پرسید، و نفع و زیانش را از آن سؤال می‎کرد، تا این که در یکی از صبح‎ها گیاه تازه‎ای را دید، کنارش رفت و پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد «خُرنُوب»


سلیمان ـ علیه السلام ـ پرسید: «برای چه آفریده شده‎ای؟» خرنوب گفت: «برای ویران کردن.» (با ریشه‎هایم زیر ساختمانها می‎روم و آن را خراب می‎کنم.)
سلیمان ـ علیه السلام ـ دریافت که مرگش نزدیک شده است، به خدا عرض کرد: «خدایا! مرگ مرا از جنّیان بپوشان، تا هم بنای ساختمان مسجد را به پایان برسانند، و هم انسانها بدانند که جنّ‎ها علم غیب نمی‎دانند.»


سلیمان ـ علیه السلام ـ به محراب و محل عبادت خود بازگشت و در حالی که ایستاده و بر عصایش تکیه داده بود، از دنیا رفت. مدّتی به همان وضع ایستاده بود و جنّ‎ها به تصوّر این که او زنده است و نگاه می‎کند، کار می‎کردند. سرانجام موریانه‎ای وارد عصای او شد و درون آن را خورد. عصا شکست و سلیمان ـ علیه السلام ـ به زمین افتاد. آن گاه همه فهمیدند که او از دنیا رفته است.[1]

مولانا در کتاب مثنوی، این داستان را نقل کرده، و در پایان داستان چنین ذکر نموده که سلیمان ـ علیه السلام ـ پس از آن که فهمید اجلش نزدیک شده گفت: «تا من زنده‎ام به مسجد اقصی آسیب نمی‎رسد».


آن گاه چنین نتیجه گیری می‎کند:
«مسجد اقصای دل ما تا آخر عمر با ما است، ولی عوامل هوی و هوس و همنشینان نااهل،‌مانند گیاه خُرْنُوب در آن ریشه دوانیده و سرانجام کاشانه دل را ویران می‎سازد. بنابراین همان هنگام که احساس کردی چنین گیاهی قصد راهیابی به دلت را نموده، با شتاب از آن بگریز و علاقه خود را از آن قطع کن. خودت را هم چون سلیمان زمان قرار بده تا دلت استوار بماند،‌ چرا که تا سلیمان است، ‌مسجد آسیب نمی‎بیند، زیرا سلیمان مراقب عوامل ویرانگر است و از نفوذ آن عوامل جلوگیری خواهد کرد.
و استان از دست بیگانه سلاح تا ز تو راضی شود علم و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نی، ببند دست او را ورنه آرد صد گزند
تیغ دادن در کف زنگی مست به که آید علم، ناکس را به دست[2]


چگونگی مرگ سلیمان ـ علیه السلام ـ و بی‎وفایی دنیا
خداوند تمام امکانات دنیوی را در اختیار حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ گذاشت تا جایی که او بر جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد و رعد و برق و... مسلّط بود. او روزی گفت: با آن همه اختیارات و مقامات، هنوز به یاد ندارم که روزی را با شادی و استراحت به شب رسانده باشم، فردا دوست دارم تنها وارد قصر خود شوم، و با خیال راحت، استراحت کنم و شاد باشم.


فردای آن روز فرا رسید. سلیمان وارد قصر خود شد و در قصر را از پشت قفل کرد تا هیچ کس وارد قصر نشود، و خود به نقطه اعلای قصر رفت و با نشاط به مُلک خود نگریست. نگهبانان قصر در همه جا ناظر بودند که کسی وارد قصر نشود.ناگهان سلیمان دید جوانی زیبا چهره و خوش قامت وارد قصر شد. سلیمان به او گفت: «چه کسی به تو اجازه داد که وارد قصر گردی، با این که من امروز تصمیم داشتم در خلوت باشم و آن را با آسایش بگذرانم؟!»
جوان گفت: «با اجازه خدای این قصر وارد شدم.»


سلیمان گفت: «پروردگار قصر، از من سزاوارتر بر قصر است، اکنون بگو بدانم تو کیستی؟»
جوان گفت: «اَنَا مُلَکُ المَوتِ؛ من عزرائیل هستم.»
سلیمان گفت: «برای چه به این جا آمده‎ای؟»
عزرائیل گفت: «لِاَقْبِضَ رُوحَکَ؛ آمده‎ام تا روح تو را قبض کنم.»
سلیمان گفت: «هرگونه مأموری هستی، آن را انجام بده. امروز روز سرور و شادمانی و استراحت من بود، ‌خداوند نخواست که سرور و شادی من در غیر دیدار و لقایش مصرف گردد.»


همان دم عزرائیل جان او را قبض کرد، در حالی که به عصایش تکیه داده بود. مردم و جنّیان و سایر موجودات خیال می‎کردند که او زنده است و به آنها نگاه می‎کند. بعد از مدتی بین مردم اختلاف نظر شد و گفتند: چند روز است که سلیمان ـ علیه السلام ـ نه غذا می‎خورد، نه آب می‎آشامد و نه می‎خوابد و هم چنان نگاه می‎کند. بعضی گفتند: او خدای ما است، واجب است که او را بپرستیم.
بعضی گفتند: او ساحر است، و خودش را این گونه به ما نشان می‎دهد، و بر چشم ما چیره شده است، ولی در حقیقت چنان که می‎نگریم نیست.


مؤمنین گفتند: او بنده و پیامبر خدا است. خداوند امر او را هرگونه بخواهد تدبیر می‎کند. بعد از این اختلاف، خداوند موریانه‎ای به درون عصای او فرستاد. درون عصای او خالی شد، عصا شکست و جنّازه سلیمان از ناحیه صورت به زمین افتاد. از آن پس جنّ‎ها از موریانه‎ها تشکّر و قدردانی می‎کنند، چرا که پس از اطلاع از مرگ سلیمان ـ علیه السلام ـ دست از کارهای سخت کشیدند.[3]


آری خداوند این گونه سلیمان ـ علیه السلام ـ را از دنیا برد تا روشن سازد که:
چگونه انسان در برابر مرگ،‌ ضعیف و ناتوان است، به طوری که اجل حتّی مهلت نشستن یا خوابیدن در بستر را به سلیمان ـ علیه السلام ـ نداد.و چگونه یک عصای ناچیز او را مدتی سرپا نگهداشت؟! و چگونه موریانه‎ای ضعیف او را بر زمین افکند، و تمام رشته‎های کشور او را در هم ریخت؟!


تا گردنکشان مغرور عالم بدانند که هر قدر قدرتمند باشند، به سلیمان ـ علیه السلام ـ نمی‎رسند، او چگونه از این دنیای فانی رخت بر بست، به خود آیند و مغرور نشوند. بدانند که در برابر عظمت خدا هم چون پر کاهی در مسیر طوفان، هیچ گونه اراده‎ای ندارند.


امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در ضمن خطبه‎ای می‎فرماید:
«فَلَوْ اَنّ اَحَداً یجِدُ اِلَی الْبَقاءِ سُلَّماً، اَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً، لَکانَ ذلِکَ سُلَیمانَ بنِ داوُدَ ـ علیه السلام ـ اَلَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ مَعَ النُّبُوَّهِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَهِ فَلَمّا اسْتَوْفی طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِی الْفَناءِ بِنِبالِ الْمَوْتِ؛ اگر کسی در این جهان نردبانی به عالم بقا می‎یافت، و یا می‎توانست مرگ را از خود دور کند سلیمان بود که حکومت بر جنّ و انس توأم با نبوّت و مقام والا برای او فراهم شده بود، ولی وقتی که پیمانه عمرش پر شد، تیرهای مرگ از مکان فنا به سوی او پرتاب گردید...»[4]

-------------------------------------

پی نوشت ها

[1]. بحار، ج 14، ص 141 و 142.
[2]. اقتباس از دیوان مثنوی، به خط میرخانی، ص 334.
[3]. عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 265؛ در قرآن، سوره سبأ، آیه 14، به مرگ سلیمان اشاره شده است.
[4]. نهج البلاغه، خطبه 182.

منبع:andisheqom.com

 

 





      

حکایتی از سحرگاه میلاد حضرت مهدی(عج)

 

حکایتی از سحرگاه میلاد موعود
در روایات فراوان، از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلَّم)نقل شده است که مردی از خاندان او به نام مهدی(علیه السلام) قیام خواهد کرد و بنیان ستم را واژگون خواهد ساخت. فرمانروایان ستمگر عباسی با اطلاع از این روایت در پی آن بودند که در همان ابتدای ولادت امام مهدی(علیه السلام) او را به قتل رسانند. بنابراین از زمان امام جواد(علیه السلام)، زندگی امامان معصوم(علیهم السلام) با محدودیت های بیشتری همراه گشت و در زمان امام حسن عسگری(علیه السلام) به اوج خود رسید به گونه ای که کمترین رفت وآمد به خانه آن بزرگوار از نظر دستگاه حکومت، مخفی نبود.


پیداست در چنین شرایطی باید تولد آخرین حجت حق و موعود الهی در پنهانی و به دور از چشم دیگران می بود. به همین دلیل حتی نزدیکان امام یازدهم از جریان ولادت امام مهدی(علیه السلام) بی اطلاع بودند و تا چند ساعت پیش از تولد نیز، نشانه های بارداری در نرجس خاتون مادر بزرگوار امام دوازدهم دیده نشد.(1)


حکایتی از بانوی امین
روایتی از حکیمه خاتون عمه امام عسگری(علیه السلام) وجود دارد که حاکی از این است که امام در سال 255 هجری متولد شده اند. حکیمه خاتون، [عمه امام حسن عسگری(علیه السلام)،خواهر امام هادی(علیه السلام) و دختر امام جواد(علیه السلام)] فرمودند: امام حسن عسگری(علیه السلام) کسی را دنبال من فرستاد و وقتی که نزد ایشان رفتم، به من فرمود:
« ای عمه افطار نزد ما باش، چون این شب، شب نیمه شعبان است و خداوند به زودی و در این شب، حجتش را ظاهر خواهد نمود که او حجت خداوند در زمین است.»


حکیمه خاتون پرسید: مادر او کیست؟
امام(علیه السلام) فرمودند: نرجس.
عرض کرد: خداوند مرا به فدای شما نماید، به خدا قسم، در او نشانه ای از بارداری نیست؟!


حکیمه خاتون می فرماید: داخل خانه رفتم و هنگامی که سلام کردم و نشستم، نرجس خاتون آمد تا کفش های مرا از پایم درآورد و گفت: ای خانم من و ای خانم خاندان من، حال شما چطور است؟
حکیمه خاتون می فرماید: ای دخترم، خداوند در این شب فرزندی به تو می بخشد که در دنیا و آخرت، سید و سرور است. در این هنگام نرجس خاتون خجالت کشید و شرم و حیا کرد.


باید تولد آخرین حجت حق و موعود الهی در پنهانی و به دور از چشم دیگران می بود. به همین دلیل حتی نزدیکان امام یازدهم از جریان ولادت امام مهدی(علیه السلام) بی اطلاع بودند و تا چند ساعت پیش از تولد نیز، نشانه های بارداری در نرجس خاتون مادر بزرگوار امام دوازدهم دیده نشد.
حکیمه خاتون می فرماید: هنگامی که از نماز عشا فارغ شدم افطار نمودم و خوابیدم. پس در نیمه شب برای نماز شب برخاستم و از نماز فارغ شدم، درحالیکه او خوابیده بود و اتفاقی برایش پیش نیامده بود، سپس خوابیدم. سپس با ترس از خواب پریدم، درحالیکه او هنوز در خواب بود. پس از چند لحظه ای نرجس از خواب برخاست و نماز خواند و خوابید.


حکیمه خاتون می فرماید: بیرون آمدم درحالیکه در جستجوی طلوع فجر بودم. پس هنگامی که فجر اول شد، او هنوز در خواب بود و برایم شک بوجود آمد که آیا به دنیا می آید؟ در این لحظه امام از داخل اتاق صدا زدند: عمه عجله نکن، امر ولادت نزدیک شده است.
نشستم و سوره سجده و یاسین را خواندم. در هنگامی که من در آن حالت بودم، نرجس با ترس از خواب پرید، پس با سرعت به سوی او رفتم و گفتم: بسم الله علیک. آیا چیزی حس می کنی؟


گفت: بله، ای عمه.
به او گفتم: نفست را جمع کن و به قلبت فشار بیاور؛ این همان چیزی است که قبلاً به تو گفتم.
حکیمه خاتون می فرماید: در این هنگام سستی و خستگی ای را احساس کردم و به خواب فرو رفتم. هنگامی که به هوش آمدم، پرده ها کنار رفت و دیدم که نوزاد به دنیا آمده و با مواضع هفتگانه اش بر روی زمین سجده کرده است.


نزدش رفتم و او را دیدم که پاک و پاکیزه است. در این هنگام امام مرا صدا زدند که ای عمه پسرم را نزدم بیاور. پس او را نزد ایشان بردم و ایشان دست خود را زیر نشستگاه و کمر او قرار داد، پای او را در سینه خود قرار داد، زبان خود را در دهان او فرو برد، دست خود را روی چشم و گوش و مفصل های او کشید و فرمود: ای پسرم سخن بگو.

 

ولادت حضرت مهدی (ع),میلاد حضرت مهدی (عج),نیمه شعبان ولادت حضرت مهدی(عج)

 

امام مهدی(علیه السلام) فرمود:
«أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له و أشهد أنَّ محمداً رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلَّم)» سپس بر امیرالم?منین و امامان صلوات و درود فرستاد تا رسید به پدرش و سکوت نمود.

 

امام عسگری(علیه السلام) به عمه شان فرمودند:
ای عمه او را نزد مادرش ببر و تا به مادرش سلام کند و بعد نزد من بیاور. پس او را نزد مادرش بردم و حضرت به مادرشان سلام نمودند و سپس او را برگرداندم و در اتاق قرار دادم. امام عسگری(علیه السلام) فرمودند: ای عمه هنگامیکه روز هفتم ولادت شد نزد ما بیا.
حکیمه خاتون می گوید: هنگامی که صبح شد رفتم تا به امام عسگری(علیه السلام) سلام کنم و پرده را بردارم تا جویای احوال سرورم، امام زمان(علیه السلام) شوم، اما ایشان را ندیدم. گفتم: ای سرور من فدایت شوم چه شده است؟


امام فرمودند: ای عمه آن را امانت دادیم به کسی که مادر موسی(علیه السلام)، موسی(علیه السلام) را به او امانت سپرده بود.
روز هفتم شد و امام عسگری به عمه شان فرمودند: پسرم را نزد من بیاورید.
حضرت(علیه السلام) را در حالی که در میان پارچه ای بود نزد امام عسگری(علیه السلام) آوردند و حضرت همان کاری که اولین بار انجام داده بود تکرار کرد و فرمود: ای پسرم سخن بگو.

و حضرت مهدی(علیه السلام) گفتند:
«أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له و أشهد أنَّ محمداً رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلَّم)» سپس بر امیرالم?منین و امامان صلوات و درود فرستاد تا به پدرش رسید سکوت نمود و سپس این آیه را تلاوت کرد:

« بسم الله الرحمن الرحیم و نرید أن نمُنَّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمةً و نجعلهم الوارثین. ونُمَکِّنَ لهم فی الأرض و نُری فرعونَ و هامانَ و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(سوره قصص/آیه5و6)(2)
حضرت مهدی (علیه السلام) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای مهمی که پدر بزرگوارشان انجام دادند این بود که حضرت مهدی(علیه السلام) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

 

منابع:
کمال الدین/جلد2/صفحه424.
منتخب الأثر/صفحه124-127.

tebyan.net

 

 





      

از امام دوازدهم چه می دانید...؟

 

از امام دوازدهم چه می دانید...؟
حضرت مهدی(عج)در چند سالگی به امامت منصوب شدند؟ پنج سالگی
غیبت صغری امام زمان(عج)چند سال طول کشید؟ 69سال
غیبت کبری امام زمان(عج)از چه سالی شروع شد؟ از سال329 قمری
اولین نشانه ظهور حضرت مهدی(عج) چیست؟ طلوع خورشید از مغرب

 

------------------------------------
نمایندگان امام زمان(عج)در غیبت کبری چه کسانی هستند؟ مراجع شیعه که عالم به فقه، روایت و کتاب خدا هستند.
هنگامی که حضرت مهدی(عج)به دنیا آمد بر بازوی راستشان چه نوشته بود؟ "جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا "
کدام معصوم فرموده :«زمان ظهور مربوط به خداوند است و هرکس آن را معین کند،دروغ گفته است»؟حضرت مهدی(عج)

ازجمله مواریث انبیاء(ع) که حضرت می آورند، چیست؟ منبر حضرت سلیمان


------------------------------------
امام زمان(عج)در چه روزی ظهور خواهند کرد؟ جمعه
حضرت مهدی(عج)از کجا ظهور خواهد کرد؟ شهر مکه
اولین آیه ای که حضرت هنگام ظهور تلاوت می فرمایند، کدام آیه است؟ " بقیة الله خیر لکم ان کنتم م?منین "
محل حکومت ایشان پس از ظهور کدام شهر است؟ شهر کوفه

 

------------------------------------
پس از ظهور جایگاه قضاوت و حکمرانی امام زمان(عج) کجاست؟ مسجد کوفه
یاران نخستین امام زمان(عج) هنکام ظهور در کجا با ایشان بیعت می کنند؟ در خانه خدا بین رکن و مقام
یاران حضرت مهدی(عج) چند نفرند؟ 313 نفر
هنگام ظهور چه تعداد زن همراه حضرت ولی عصر(عج)هستند؟ 13 زن


------------------------------------
اولین شخصی که در زمان ظهور با آن حضرت بیعت می‌کند،کیست؟ جبرئیل(ع)
کدام پیامبر هنگام ظهور با ایشان نماز می گذارند؟ حضرت عیسی(ع)
در روایات آمده که برای آن حضرت خانه ای است، نام آن خانه چیست؟ بیت الحمد
نام شمشیر آن حضرت چیست؟ سیف الله


------------------------------------

چه تعداد دعا ی بزرگ از طرف حضرت مهدی(عج) وارد شده است؟ 40 دعا
کدام مسجد به دستور خاص حضرت مهدی(عج) بنا شده است؟ مسجد مقدس جمکران
در وجود حضرت مهدی(عج) چه ویژگی ای از حضرت نوح(ع)است؟ عمر طولانی
بزرگترین عبادت در زمان غیبت کبری چیست؟ انتظار فرج امام زمان(عج)

 

------------------------------------
کدام زیارت مربوط به امام زمان(عج) است؟ زیارت شریف آل یاسین
دعای مخصوص حضرت ولیعصر(عج) چیست؟ دعای عهد
نماز مخصوص امام زمان(عج)چند رکعت است؟ دو رکعت
کدام دعاست که از طرف آن بزرگوار توصیه شده هر روز خوانده شود؟ دعای فرج

منبع :

تبیان
منتظرین امام زمان(عج)- باغ نرگس

 

 





      

 

زندگینامه حضرت صالح علیه السلام

 

حضرت صالح علیه السلام,زندگینامه حضرت صالح علیه السلام

 زندگینامه حضرت صالح علیه السلام
ناسپاسی قوم ثمود و تکرار تاریخ
قوم عاد به سبب گناهان خود، منقرض شدند و خدا سرزمین و املاکشان را به قوم ثمود ارزانی داشت. قوم ثمود در سرزمین عاد جانشین ایشان شدند و این سرزمین را بیش از پیشینیان آباد ساختند. قناتها حفر کردند، باغ و بستانهایی بوجود آوردند، کاخهایی محکم و با شکوه بنا نمودند و در میان کوهها خانه هایی از سنگ تراشیدند، تا از حوادث روزگار و مصایب آن در امان باشند.
قوم ثمود نیز مانند قوم عاد در خوشگذرانی و وسعت ناز و نعمت بسر می بردند  ولی شکر خدا را به جا نمی آوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلکه به ستمگری و عصیان خود افزودند، روز بروز از حق فاصله می گرفتند و به کبر و غرور خویش می افزودند. ایشان نیز پرستش خدای یکتا را کنار گذاشته به عبادت بتها پرداختند. برای خدا شریک ساختند و از دستورات او سرپیچی کردند، با این تصور که در این نعمت فراوان جاویدان خواهند بود، و این خوشگذرانی ابدی است.
خدا صالح علیه السلام را که از جهت نسبت بر همه آنان برتر و از جهت حلم بهتر و از جهت عقل برگزیده تر از ایشان بود، بر آنان مبعوث کرد.

صالح قوم خود را به توحید و به عبادت خدای یکتا دعوت کرد و در جهت ارشاد آنان چنین خاطر نشان کرد:

خدای یکتا شما را از خاک خلق کرده و بوسیله شما زمین را آباد ساخته است و شما را روی زمین جای داده و نماینده خویش ساخته است و آشکار و نهان نعمتهای خود را بر شما جاری کرده است. سپس آنان را دعوت کرد که بت پرستی را کنار بگذارند و خدای یکتا را ستایش کنند، زیرا بت مالک نفع و ضرری نیست و شما در هر چیز محتاج به خدای یکتا هستید.
صالح علیه السلام ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان کرد و گفت:شما، قوم و فرزندان قبیله من هستید و من خیر و مصلحت شما را می خواهم و نیت سوئی در دل ندارم، سپس صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش کنند و از گناهانی که مرتکب شده اند توبه کنند، زیرا خدا به آنکس که او را بخواند نزدیک است و در خواست سائلین را پاسخ می دهد و هر کس به سوی او بازگردد اجابتش می کند و توبه او را می پذیرد.
صالح علیه السلام سخنان خود را به صراحت بیان کرد ولی گوش قوم بر این بیانات بسته بود و دلهای آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رویت آیات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منکر شدند، دعوت او را به تمسخر گرفتند و رسالت او را از حق به دور و بعید شمردند. سپس او را سرزنش کردند و گفتند: صالحی که از عقل سرشار و رایی صائب برخوردار است غیر ممکن است که این دعوت و کلمات نوظهور از او صادر شده باشد!
مخالفین صالح او را مخاطب قرار داده گفتند: ای صالح ما پیش از این تو را روشنفکر و صاحبنظرمی دانستیم، آثار خیر از سیمای تو هویدا و علائم رشد اجتماعی و فکری در تو نمودار بود. ما تو را برای مقابله با حوادث احتمالی روز مبادا ذخیره می دانستیم تا ظلمت این حوادث با نور عقل تو روشن و مشکلات ما با رای صحیح تو مرتفع شود.
ولی افسوس که اکنون به هذیان گویی افتاده ای و حرفهای بیهوده می زنی! این چه کاری است که ما را به آن می خوانی؟ راستی آیا ما را از عبادت خدایان پدران خود منع می کنی و انتظار داری عقایدی را که با آن بزرگ شده ایم و در تمسک به آن بار آمده ایم کناربگذاریم. خلاصه ما در گفتار و دعوت تو تردید داریم و به تو اطمینان نداریم. ما خدایان پدران خویش را به خاطر تو رها نمی کنیم و هرگز متمایل به هوس و کجروی تو نمی شویم.
صالح قوم را از مخالفت با خویش بر حذر داشت و رسالت خود را در میان آنان آشکار ساخت، نعمتهایی را که خدا برای آنان جاری ساخته به خاطرشان آورد و سپس آنان را از عذاب و غضب خدا بیم داد و برای رفع هر گونه شبهه به ایشان گفت: من در دعوت خود نفعی برای خود در نظر نگرفته ام و انتظار سودی ندارم، عاشق ریاست بر شما نیستم، مزدی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش پند واندرز خود را مطالبه نمی کنم. مزد من به عهده پروردگار جهانیان است.
وحشت مخالفین
گروهی از مردم خردمند و بی غرض قوم صالح به او ایمان آوردند، اما طبقات توانگر و آنانکه راه خود خواهی را پیش گرفته بودند، بر مخالفت خود اصرار ورزیدند و به خود سری و عناد خویش افزودند.

در عبادت بتهای خود پافشاری کردند و به صالح گفتند: عقل تو معیوب گشته و توازن عمل را از دست داده ای، ما شک نداریم که تو جن زده شده ای و یا کسی تو را جادو کرده و به این روز انداخته است که، مطالبی بیهوده و از موضوعاتی سخن می گویی که خود هنوز آنرا درک نکرده ای. تو انسانی فراتر از ما نیستی. تو از نظر نسب بر ما برتری نداری! از نظر موقعیت اجتماعی بهتر از ما نیستی و از حیث ثروت و مقام نیز بر ما تقدم نداری. در میان ما افرادی هستند که برای نبوت شایسته تر و برای رسالت سزاوارتر از تو باشند.
ای صالح؛ اگر تو دست به اینکار زده ای و ادعای رسالت می کنی و این روش را پیش گرفته ای فقط یک هدف داری و آن جاه طلبی و حب ریاست بر قوم خود می باشد.
مخالفین تصمیم گرفتند صالح را از تبلیغ دین خود و انجام رسالت خویش منصرف سازند و به صالح وانمود کردند که اگر ما از او پیروی کنیم از راه راست منحرف می شویم.
صالح که از نقشه آنان آگاه بود از تهمت آنان نهراسید و به سخنان گمراه کننده آنان گوش نداد و در جواب آنان گفت: ای مردم، من که از جانب خدای خود برهانی آشکار دارم و رحمت او شامل حالم گشته است، اگر روش شما را پیش گیرم و در طریق شما قدم بردارم و خدای خود را عصیان کنم، چه کسی مرا از عذاب او نجات می دهد و کیست که مرا از کیفر او محافظت کند؟ همانا که شما مردم اهل تهمت و دروغ هستید.
بزرگان قوم چون دیدند صالح به عقیده خود چنگ زده و در آیین خویش راسخ است، ترسیدند که پیروان او افزایش یابند و قدرتی بدست آورند و برای آنان گران آمد که صالح رهبر قوم گردد و در بحران و مشکلات پناهگاه و راهنمای مردم باشد. برای این عده قابل پذیرش نیست که صالح ستاره درخشان در شب تار قوم گردد و مردم را از اطراف آنان متفرق کند و قوم در هر امری به سوی او بشتابند و در هر کار مهمی درب منزل صالح را بکوبند.
" براستی اگر گرایش به صالح افزایش یابد و او هر روز عده ای جدید را به سوی توحید و یکتاپرستی دعوت کند، در این صورت دولت و سلطنت آنان در هم فرو می ریزد و نفوذ اجتماعی خود را از دست می دهند. "
شتر صالح
آنگاه که مخالفین صالح دریافتند که  زنگ خطری علیه حکومت و دولت آنان به صدا در آمده تصمیم گرفتند عجز صالح را بر مردم آشکار سازند، لذا از وی در خواست معجزه ای کردند که دعوت او را تایید و رسالتش را تصدیق نماید.
صالح علیه السلام از شکم کوه شتری را برانگیخت و گفت :  آیت و علامت صدق دعوت من این شتر است، این شتر را رها کنید یک روز سهم آب شهر را بخورد و روز دیگر، آب مورد استفاده عموم قرار گیرد. پس او را در استفاده از آب و مرتع آزاد بگذارید تا صدق گفته های مرا در یابید.
بی تردید، صالح که سالیان متمادی اصرار قوم خود را بر کفر و پیروی از باطل آنان را به خاطر داشت، می دانست آنگاه که حجت وی بر ضد بت پرستان آشکار گردد، آنانرا ناراحت می سازد و از ظهور برهان صالح به وحشت می افتند و آنگاه که گواه رسالت او هویدا گشت، کینه و حسادت مخفی آنان ظاهر می گردد و از دیدن معجزه او عصبانی می شوند، لذا ترسید که مردم دست به کشتن این شتر بزنند.

همین نگرانی وی را ناگزیر ساخت قوم را از کشتن این حیوان بر حذر دارد و از این رهگذر بود که صالح به آنان گفت: زنهار که موجبات آزار این شتر را فراهم سازید که به عذابی نزدیک گرفتار می شوید.
شتر صالح مدتها به چرا مشغول بود و به نوبه خود از آب استفاده می کرد، یک روز آب محل را می آشامید و روز دیگر از صرف آب خود داری می نمود.
جای تردید نیست، که بوجود آمدن شتر و رفتار عجیب آن، عده ای را متوجه صالح کرد، و با مشاهده این شتر صحت رسالت وی برایشان آشکار گردید و یقین کردند که صالح در نبوت خود راستگو است. این گرایش جدید، خود خواهان را به وحشت انداخت و ترسیدند دولت آنان متلاشی و سلطنتشان واژگون گردد. مخالفین صالح به آن دسته از حق گرایان که نور ایمان جان و دلشان را منور کرده و افکارشان را به سوی صالح سوق داده بود گفتند: آیا شما می دانید که صالح پیغمبر خدا است؟ پیروان صالح پاسخ دادند: آری! ما به رسالت او ایمان آورده ایم.
اما با شنیدن این پاسخ، اثری از تواضع و تسلیم در برابر حق در آنها ظاهر نگشت و از کبر و غرور آنان کاسته نشد، بلکه بر کفر خود اصرار ورزیدند و به تکذیب و سرزنش پیروان صالح پرداختند و به آنان گفتند: ما نسبت به آنچه شما ایمان آورده اید، کافریم.
شاید این شتر نیرومند با آن هیبت مخصوص به خود، حیوانات آنان را می ترساند، شترها را رم می داد و به همین جهت با وجود این شتر، مخالف بودند و چه بسا آنگاه که مردم احتیاج فراوان به آب داشتند، شتر نوبت خود را به آنان نمی داد و نمی گذاشت از آب استفاده کنند و گاهی عناد و کینه توزی آنان با صالح، آنان را ناگزیر می ساخت تا معجزه صالح را از بین ببرند و دلیل حقانیت او را معدوم سازند، زیرا متوجه شدند این معجزه، قلوب مردم را به صالح جذب می کند و مردم را به او متمایل می سازد، لذا مخالفین صالح ترسیدند که معتقدین به صالح و یاوران و پیروان او فزونی یابند.
همه این عوامل دست به دست هم داد و آنان را مصمم ساخت تا شتر را نابود کنند و بر خلاف آنچه صالح، از عواقب تهدید آزار و اذیت این حیوان برایشان گفته بود، تصمیم بر نابودی آن گرفتند!
مخالفین صالح همواره فکر می کردند که این "ناقه" خطری بزرگ و تهدیدی جدی برای حکومت آنها است. لذا پس از مدتی تفکرو تفحص، بالاخره تصمیم به قتل ناقه گرفتند ولی از کشتن آن بر جان خود بیم داشتند و هر موقعی که تصمیم قتل آن را می گرفتند به علت وحشت، از فکر خود منصرف می شدند و با ترس فراوان عقب گرد می کردند و کسی جرات بر اقدام آن عمل نکرد.
مکر زنان در کشتن شتر صالح
مدت مدیدی روح ناپاک قوم صالح، آنان را به کشتن شتر ترغیب می کرد، ولی ترس از جان خود، آنان را باز می گرداند. کسی جرات اذیت و آزار شتر را نداشت و هیچکس برای این امر پیشقدم نمی شد، لذا برای پایان دادن به این قضیه، به استفاده از زنان و ناز و کرشمه آنان متوسل شدند.
در این راه زنها با واگذاری عفت و پاکدامنی خود، مردان را شیدای زیبایی خود می کنند و آنها را به دام می اندازند تا به مقصد خود برسند با چنین وضعی هر گاه زن دستوری صادر کند مردهای هوسران تسلیم دستور او هستند و هر گاه آرزویی در دل داشته باشد برای تحقق آن بر یکدیگر سبقت می گیرند.

ذی صدوق دخترمحیّا که دارای زیبایی و جمال بود خود را بر مصدع بن مهرج عرضه داشته و گفت اگر ناقه صالح را پی کنی تسلیم تو هستم.

پیرزنی از کفار بنام عنیزه، قدار بن سالف را به منزل خود دعوت نموده و یکی از دختران خود را بر وی عرضه داشت و گفت: من شیربها از تو نمی خواهم، هدیه نامزدی یا ثروت از تو طلب نمی کنم، فقط باید آن شتری را که قلبها را تسخیر کرده و شراره ایمان را در دل مردم شعله ور می سازد و با این اوصاف، خواب راحت را از ما ربوده و آب آشامیدنی ما را به خود اختصاص داده و حیوانات ما را رم می دهد، نابود سازی.

این حیله زنانه، انگیزه ای قوی و علاقه ای شدید در آنها ایجاد کرد و نیروی عشق و جوانی قدرت آنها را مضاعف کرد و جرات و شهامت به ایشان بخشید، لذا ایشان در بین مردم و جوانان قبیله، به جستجوی چند نفر نیروی کمکی پرداختند، تا بتوانند در کشتن شتر از آنها کمک بگیرند.
پس از گردش در شهر هفت نفر دیگر به آنان پیوستند و همگی در کمین ناقه به انتظار نشستند تا موقعی که شتر از آبشخور بازگشت و به آرامی شروع به حرکت کرد، مصدع تیری به سمت استخوان ساق پای شتر رها کرد که استخوان آنرا شکست و قدار با شمشیر به جانب آن شتافت و بر پای حیوان فرود آورد، شتر به زمین سقوط کرد، سپس نیزه ای به سینه آن زد و شتر را کشت و به خیال خود این بار گران و غم سنگین را از دوش خود برداشت و با کمال خرسندی بشارت قتل شتر را برای مردم آوردند.
مردم همانند استقبال از فرماندهان پیروز و قهرمانان کشور گشا به استقبال این دو قاتل ناقه شتافتند و برای بازگشت آنان به شادی پرداختند و در حالی که تاجهایی برای ستایش آنان بافته بودند با مراسمی مهیج مقدمشان را گرامی داشتند.
مخالفین صالح علیه السلام پای ناقه را قطع کردند و آنرا کشتند، از دستور خدای خویش سرپیچی کردند، و از ذات خود پرده برداشتند و به تهدید صالح اعتنایی نکردند و آنرا نادیده گرفتند و به او گفتند: ای صالح اینک اگر راست می گویی و پیغمبر خدایی، آنچه ما را به آن تهدید می کردی نازل کن!
کیفر نافرمانی خدا!
آنگاه که شتر صالح علیه السلام کشته شد، صالح به آنان گفت: من شما را از آزار و اذیت این حیوان برحذر داشتم ولی شما دامن خود را به این حرام آلوده کردید و در منجلاب این جنایت فرو رفتید، از امروز فقط سه روز در خانه های خود زنده هستید و می توانید از نعمت زندگی بهره مند باشید و پس از آن عذاب خدا می آید و بعد از عذاب، عقاب اخروی نیز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق این وعده شک و تردید متصور نیست.
شاید صالح علیه السلام سه روز به آنان مهلت داد تا فرصتی برای بازگشت به سوی خدا داشته باشند بلکه به دعوت صالح لبیک گویند، ولی به حدی تردید در روحشان و غفلت بر قلوبشان ریشه دو انده بود که هشدارهای صالح بر آنان تاثیری نداشت و آنان را به راه راست باز نگرداند، بلکه تهدید صالح را دروغ پنداشته، اعلام خطر او را به استهزاء گرفتند و به تمسخر و سرزنش وی افزودند و از او خواستند که در نزول عذاب آنان عجله کند و کیفر آسمانی را هر چه زودتر برای آنان بیاورد!
صالح علیه السلام در مقابل خیره سری مخالفین خود گفت: چرا قبل از اینکه کار نیکی انجام دهید در نزول عذاب خویش شتاب می کنید؟! ای کاش از خدا طلب آمرزش می کردید، شاید رحمت خدا شامل حالتان گردد و از عذاب نجات یابید.
گفتار صالح علیه السلام در این قوم اثر نکرد و آنان چنان در گرداب گمراهی غوطه ور و تسلیم خود سری های خود گشته بودند که به پیغمبر خدا گفتند: ما به تو و یارانت فال بد زده ایم و وجود شما را در اجتماع مضر می دانیم. سپس عده ای از قوم صالح گرد آمدند و سوگند یاد کردند که در دل شب تاریک، با شمشیر برهنه ناگهان به صالح و پیروانش حمله کنند و پس از این تصمیم، قرار گذاشتند که این نقشه محفوظ بماند و احدی از این راز با خبر نشود.
قوم صالح علیه السلام با این گمان نقشه قتل صالح و یارانش را طرح کردند و به فکر کشتن ایشان افتادند که اگر آنان را به قتل برسانند، از عذاب الهی محفوظ می مانند و از کیفری که بزودی آنان را فرا می گیرد، نجات می یابند ولی خدا به این خیره سران مهلت نداد و نقشه آنان را نقش بر آب کرد و مکر آنان را به خود شان باز گرداند و صالح از توطئه قوم خویش نجات یافت.

کیفر خدا به منظور تصدیق تهدید صالح و حمایت از رسالت او فرود آمد و صاعقه آسمانی قوم صالح را فرا گرفت تا به کیفر ستمگری خود برسند و به این ترتیب مخالفین صالح پس از صاعقه در خانه های خود به صورت جسمی بی جان در آمدند.
آری آن کاخهای بلند و محکم و آن ثروت سرشار و آن باغهای خرم و گسترده و آن خانه هایی که برای حفظ جان خود در دل سنگهای کوه تراشیده بودند، هیچکدام نتوانست از مرگ آنان جلوگیری کند.
صالح علیه السلام شاهد نزول عذاب بر قوم خود بود و پس از لحظاتی مشاهده کرد که بدنهای مخالفین او همه سیاه و خشکیده و خانه هایشان خراب گشته است، لذا از کنار آنان عبور کرد و با خاطری غمگین و روحی افسرده و قلبی سرشار از حسرت به آن اجساد خطاب کرده و گفت:" ای قوم من! بدون تردید رسالت خدای خود را به شما ابلاغ کردم و به شما پند دادم ولی شما از روی غرور و نادانی، ناصحان و خیرخواهان را دوست نمی داشتید".
منبع:tebyan.net

 

 





      
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >